eitaa logo
تبیین منظومۀ فکری رهبری
37.8هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.4هزار ویدیو
436 فایل
کانال رسمی مؤسسهٔ تبیین منظومهٔ فکری رهبری نشانی سایت: https://www.tabyinmanzome.ir پشتیبانی واحد فناوری: @support_tabyin واحد روابط عمومی: ۰۹۱۰۲۵۸۸۸۱۸ @ertebat_tabyin
مشاهده در ایتا
دانلود
📗بریده‌ای از جلسۀ پنجم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن ایمان و پایبندی به تعهدات «اِنَّما كانَ قَولَ المُؤمِنينَ»، اما مؤمنين چه‌جورند؟ مؤمنين اين‌جور نيستند. ببينيد فرهنگ قرآنى اين است. قرآن لغت‌معنى دارد، فرهنگ اختصاصى دارد. مؤمن در اصطلاح قرآن به‌اين‌معناست كه دارد اينجا بيان می‌‌‌‌كند: «اِنَّما كانَ قَولَ المُؤمِنينَ» همانا بود سخن مؤمنان، «اِذا دُعوا اِلَى اللهِ وَ رَسولِهِ» چون فراخوانده شدند به‌‌سوى خدا و پيامبرش، «لِيَحكُمَ بَينَهُم» تا خدا و پيامبر ميان آنان قضاوت بكند، سخنشان اين بود، «اَن يَقولوا» كه گفتند، «سَمِعنا وَ اَطَعنا» شنيديم و فرمان برديم. که عرض كردم، شنيديم يعنى فهميديم، نه به گوش شنيديم؛ شنيديم يعنى نيوشيديم، اصطلاح سمع، «اَو اَلقَى السَّمعَ وَ هُوَ شَهيدٌ»، سمع و شنوايى در قرآن، در موارد بسيارش ـ كه ديشب اتفاقاً در حين مطالعۀ قرآن، بنده به مورد ديگری برخورد كردم و البته يادداشت نكردم، چون زياد است ـ به‌معناى فهميدن است، نه به‌معناى شنيدن با گوش، با اين جارحه و عضو خاص، بلكه به‌معناى فهميدن است. اينها می‌‌‌‌گويند ما فهميديم؛ يعنى آگاهانه مؤمن شديم. همان بحثى كه در دورۀ قبل كرديم كه ايمان بايد آگاهانه باشد. «سَمِعنا وَ اَطَعنا» پس از آنکه ايمان آورديم آگاهانه، آن‌‌وقت اطاعت هم ورزيديم. «وَ اُولئِكَ هُمُ المُفلِحونَ» اينهايند به مطلوب دست‌يافتگان. فلاح يعنى موفقيت، پيروز شدن و به هدف و مقصود دست‌يافتن، البته به‌معناى رستگارىـ يعنى رَستن ـ هم در بعضى ‌‌از لغات آمده، اما غالباً فلاح كه براى مؤمنين می‌‌‌‌آيد، با همين معنايى كه ما عرض كرديم كه معناى معمولى لغت است، متناسب‌‌تر است. «وَ اُولئِكَ هُمُ المُفلِحونَ» آنانند آن‌‌كسانى‌‌كه به هدف و مقصود دست يافتند. «وَ مَن يُطِعِ اللهَ وَ رَسولَهُ» آن‌‌کسی‌‌که اطاعت كند خدا را و رسولش را، «وَ يَخشَ اللهَ» و از خدا بيم برد، «وَ يَتَّقهِ» و از او پروا كند، «فَاُولئِكَ هُمُ الفائِزونَ» آنهايند به منظور و مقصود دست‌يافتگان. «فوز» هم به همين معناست. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ ششم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن نویدها (1) بحث دربارۀ ايمان درحقيقت يك بحث مقدماتی‌ست. ما براى اينكه فهميدن دين و شناخت اصول اساسى اعتقادىِ دين، در ما شوقى برانگيزد، به‌طورى‌كه به‌صورت جدّى دنبال فهم دين و شناخت دين حركت كنيم، براى اين كار محتاج هستيم به اينكه قيمت ايمان و كيفيت ايمان را بدانيم. بحث ما دربارۀ ايمان، ازاين‌جهت و بدين‌خاطر بود. دو، سه مسئله‌‌‌اى كه دربارۀ ايمان گفته شد، دو، سه مسئلۀ اساسى و مهم بود. از جمله اين بود كه ايمان بايد آگاهانه باشد، نه كوركورانه. ديگر اين بود كه ايمان بايد با تعهد و عمل توأم باشد، تعهدآفرين باشد و زايندة عمل و نه يك باور خشك‌وخالى در دل و در مغز. ديگر اين بود كه مؤمنِ متعهد، آن‌وقتى مؤمن است كه ايمانش گاه‌گاهى نباشد، فرصت‌‌‌طلبانه نباشد، نفع‌‌‌طلبانه نباشد، بلكه هميشگى باشد، همه‌‌‌جایى باشد، همگانى باشد، همه‌‌‌جانبه باشد. اينها مسائلى است كه در زمينۀ ايمان به آنها اشاره شد و لازم بود دانستن آنها. قبل از آنى‌كه وارد اصل موضوعات مورد نظر، يعنى معارف اعتقادى اسلام بشويم، يك بحث كوتاه ديگر هم ضرورت دارد كه اجباراً آن بحث را امروز آغاز مى‌‌‌كنيم، فردا هم دنبالۀ آن بحث ادامه پيدا مى‌‌‌كند. ..و آن بحث اين است كه حالا براى اينكه ما ارزش ايمان را و نتيجۀ ايمان را بدانيم، لازم است از مژده‌‌‌‌‌‌ها و نويدهایى كه خدا به مؤمنين داده است، آگاهى پيدا كنيم، ببينيم خداى متعال براى مؤمن، درمقابل ايمانش و درمقابل عمل شايسته‌‌‌اش و انجام تعهداتش، متقابلاً چه چيزى را تعهد مى‌‌‌كند. انسانى كه عادت به داد‌و‌ستد كرده است، با مبادله زندگى را گذرانيده است، دوست ‌‌‌دارد ببيند مبادلۀ او با خدا، به چه صورت است. او ايمان مى‌‌‌آورد و بر اثر آن ايمان متعهد مى‌‌‌شود، متقابلاً دوست ‌‌‌دارد بداند خدا چه تعهدى درمقابل او بر عهده مى‌‌‌گيرد، چه مژده‌‌‌اى و چه نويدى به او مى‌‌‌دهد. اين يك مسئله‌‌‌اى است كه ازنظر مؤمن و ازنظر كسى كه مى‌‌‌خواهد در وادى ايمان، ثابت‌قدم و راسخ و استوار باشد، موضوع جالب، شيرين، خواستنى و دوست‌‌‌داشتنى‌ست، اميدبخش به مؤمن است. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ هفتم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن نویدها (۲) من فقط می‌‌خواهم این دو، سه لغت را معنا کنم. اطمینان؛ پس اطمینان یعنی چه؟ خلاصۀ کلام این شد که اطمینان یعنی طمأنینة روحِ انسان، آرامشِ دل انسان، دل آرام باشد. یعنی چه آرام باشد؟ نه‌اینکه بی‌‌تحرک باشد، نه‌اینکه پیش نرود و پیشرفت نداشته باشد؛ یعنی جاذبه‌‌های گوناگون او را به این‌‌سو و آن‌‌سو نکشاند، اسباب زحمت او نشود. عشق‌‌ها و مِهرها و هواها و هوس‌‌ها، هرکدامی بر او حکومت نکند، بلکه بر اثر سنگینیِ بارِ ایمان، آرام و مطمئن، اما با سرعت هرچه تمام‌‌تر به‌‌سوی مقصودِ انسانیت، مقصودِ خلقت حرکت کند، این است معنای اطمینان. بعد، جملۀ دوم سکون است. سکون هم به همین معناست. «ثُمَّ اَنزَلَ اللهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسولِهِ» @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ هشتم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن توحید در جهان‌بینی اسلام توحيد يعنى جهان ‌داراى يك آفريننده و سازنده، و به تعبيرى، داراى يك روح پاك و لطيف است. جهان پديدآورنده‌‌اى دارد و همۀ اجزای اين عالم، بندگان و بردگان و موجودات تحت اختيار آن خدا و آن پديدآورنده محسوب مى‌‌شوند. توحيد در جهان‌‌بينى اسلام اين است؛ يعنى وقتى‌كه يك مسلمان، از ديدگاه اسلام به اين عالم نگاه مى‌‌كند، اين عالم را يك موجود مستقلى نمى‌‌بيند، بلكه يك موجودى مى‌‌بيند وابستۀ به يك قدرت بالاتر. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ نهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن توحید در ایدئولوژی اسلام قرآن مى‌‌‌گويد «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ» فرستاديم پيامبران خود را با برهان‌‌‌هاى روشن، «وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَ الميزانَ» با آنها مجموعۀ فكرى و وسایل عملى را، وسایلى كه بتواند ميان مردم، در اختلافاتشان حكم كند و قضاوت كند، به‌طرف مردم فرستاديم‌‌‌. چرا اين كار‌‌‌ها را كرديم؟ «رُسُلَنا»، نه‌فقط يك پيغمبر، نه‌فقط موسى، نه‌فقط پيغمبر خاتم، نه‌فقط عيسى، «اَرسَلنا رُسُلَنا» همۀ پيغمبر‌‌‌ها با اين منظور و با اين ايده و با اين هدف فرستاده شدند. چیست آن هدف؟ «لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» تا انسان‌‌‌ها بر اساس قسط و عدل و داد زندگى بكنند. دين اين است. اگر دينى ديدى كه در جهت عكس فلسفۀ اديان حركت مى‌‌‌كند، بدان يا الهى نيست يا خرابش كردند. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ دهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن عبادت و اطاعت انحصاری خدا بحث توحید در قرآن یک بحث بسیار طولانی و مفصلی‌ست. می‌‌‌‌توان گفت که طولانی‌‌‌‌ترین و مفصل‌‌‌‌ترین بحثی که در سراسر قرآن انجام گرفته، بحث توحید است؛ یعنی حتی بحث نبوت با همۀ دور و درازی‌اش، با همۀ داستان‌‌‌‌ها و قضایای پیامبران که در مواردی به‌‌‌‌عنوان عبرت‌‌‌‌آموزی نقل شده، باز تکیه‌‌‌‌ای که روی توحید و مسئلۀ وجود خدا و مخصوصاً مسئلۀ نفی شرک، به‌صورت‌‌های گوناگون انجام گرفته، در قرآن به‌کلی بی‌‌مِثل و بی‌‌مانند است؛ هم از لحاظ لحنِ سخن، هم از لحاظ تعداد آیات. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ یازدهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن روح توحید: نفی عبودیت غیر خدا همۀ انبياى عظام الهى آمدند تا مردم را موحد كنند. موحد كنند يعنى چه؟ يعنى زنجير اطاعت غير خدا را از دست و گردن آنها باز كنند. و خودِ قرآن، به‌اين‌معنا تصريح مى‌‌كند یک‌جا؛ «وَ يَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الاَغلالَ الَّتي كانَت عَلَيهِم» تا بار سنگين را از دوش آنان برگيرد و غل‌‌هايى كه بر آنان بسته است، از آنان باز كند. و توحيد وقتى‌كه با اين ديدگاه نگاه مى‌‌شود، وقتى با اين نظر، شما توحيد را نگاه مى‌‌كنيد، مى‌‌بينيد يك فكرى‌ست، يك اصلى‌ست اصلاً براى زندگى؛ مربوط به نظام اجتماعى، مربوط به جهت‌‌گيرى انسان‌‌ها در همه حال، مربوط به كيفيت زندگى كردن جامعه‌‌هاى بشرى‌ست. ببين چقدر اين توحيد تفاوت دارد با توحيدِ خدا یک است و دو نیستِ خشکِ بى‌‌مغزِ بى‌‌روح و ندانسته؛ توحيد يعنى اين. حالا بنده در آيات قرآن موارد فراوانى را پيدا كردم، اگر مى‌‌خواستم همۀ آنجاهايى‌‌كه به‌‌طور وضوح اين معنا از آن استفاده مى‌‌شود در قرآن، ذكر بكنم و اينجا بياورم، لازم بود كه پنج، شش ورق حداقل براى شما كاغذ فراهم كنيم. بنده دو جايش را آوردم، دو نمونه از آنجاهايى‌كه خوب به‌دست مى‌‌آيد كه اطاعت غيرِ خدا، عبادتِ اوست و توحيدِ خالص، روح دين، پايۀ دين، عبارت است از آنکه انسان، منحصراً از خدا اطاعت بكند و از برنامۀ خدايى و از نظام خدايى و از تشكيلات الهى. دو نمونه فقط، كه اين مطلب از آن استفاده مى‌‌شود، اينجا ذكر شده و شما مى‌‌توانيد براى پيدا كردن اين موضوع، با اين ايده به قرآن مراجعه كنيد. به قرآن مراجعه كنيد. سعى كنيد با قرآن آشنا بشويد، سعى كنيد محتاج اين نباشيد كه آيه‌‌هايى را من بيايم برايتان معنا كنم. خودتان را به اين گنج بى‌‌پايان و درياى بى‌‌كران نزديك كنيد. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ دوازدهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن توحید و نفی طبقات اجتماعی پس خالق و معبود و مدبر امور همگان خداست. اين مسئلۀ خيلى مهمى است که اگر چنانچه خالق و معبود يكى شد، ناگزير انسان‌‌ها در يك طبقه و يك ترازند. همه از اصل و ريشۀ مادىِ واحدى آفريده شدند. روى اين كلمۀ مادى دقت داريم، تكيۀ مخصوص داريم؛ از جنبۀ مادى، از جنبۀ ساختمان بدنى، همۀ انسان‌‌ها از يك اصل و يك ريشه آفريده شده‌اند. هيچ‌‌كس در آفرينش از مزيتى كه منشأ برخورداري‌‌هاى حقوقى باشد، بهره‌‌مند نيست. اين را هم دقت كنيد؛ نه‌اينكه از مزيتى برخوردار نيست؛ چرا، ممكن است انسان‌‌هايى بر اثر شرايطى، يك استعداد خاصى پيدا كنند؛ خب، يك مزيتى شد. يك نفر ممكن است از لحاظ شرایط خِلقتى جورى به‌وجود آمده باشد كه نابغه باشد. ممكن است كسى از پدر و مادرى توليد شده كه با‌استعداد است. يكى کم‌‌استعدادتر است، يكى نيرومندتر است، يكى ضعيف‌‌تر و لاغرتر است، يكى زيباتر است، يكى زشت‌‌تر است، پس اين اختلافات هست، اما اين اختلافات منشأ اختلاف حقوقى نيست. چنين نيست كه آن‌كسى‌كه از قواىِ جسمىِ بيشترى برخوردار است، از حقوق اجتماعىِ بيشترى برخوردار باشد، ابداً! چنين نيست آن‌كه در يك خانۀ اشرافى و متنفّذى به دنيا آمده، از امكانات بيشترى برخوردار باشد. هرگز! اسلام اگر مدرسه باز مى‌‌كند، براى همۀ بچه‌‌‌‌ها باز مى‌‌كند؛ اگر تعليم و تربيت مى‌‌دهد، براى همۀ بچه‌‌‌‌ها مى‌‌دهد؛ اگر به انسان‌‌ها امكان كسب و كار و تلاش و سعى در زندگى مى‌‌دهد، به همه مى‌‌دهد؛ كار اگر مى‌‌دهد، به همه مى‌‌دهد. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ سیزدهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن تأثیرات روانی توحید انسان موحد از جملۀ تأثیراتی که روح او از ناحیه و قِبَلِ توحید می‌‌برد، یکی این است؛ دارای وسعت افق دید می‌‌شود. موحد از تنگ‌‌نظری‌‌ها، از کوته‌‌بینی‌‌ها، از نزدیک‌‌بینی‌‌ها آسوده و راحت است. آدم موحد نمی‌‌گوید من در این میدان شکست خوردم یا جبهۀ ما دراین‌زمینه عقب نشست و کار به زیان ما تمام شد. او این‌‌قدر نزدیک‌‌بین نیست. او می‌‌داند که فکر توحیدی به درازای عمرِ بشر دارای قلمرو است، عمرِ بشریت؛ با مقیاس عمرِ بشریت، ده سال و بیست سال و پنجاه سال و صد سال، یک‌لحظه و یک‌دقیقه بیش نیست. به بیان دیگر و از دیدگاه دیگر، آدم موحد افق دیدش در مسائل مادی و نیازهای پست و حقیر خلاصه نمی‌‌شود، متوقف نمی‌‌گردد. آدم موحد درمقابل خود وقتی نگاه می‌‌کند، در کنار نیازهای مادی، ده‌‌ها نیاز، صدها نیاز از عظیم‌‌ترین و عزیزترین نیازهای انسان را می‌‌بیند. تمام ذهنش و فکرش و حواسش، منحصر و متوقف نیست در نیازهای پست و حقیر و کوچک، آن‌‌گونه که انسان‌‌های در باطن مادی، اگرچه در ظاهر الهی، در ظاهر معنوی، خودشان را در آن محبوس و زندانی کرده‌‌اند. آدم موحد وقتی‌که نگاه می‌‌کند، آینده را درمقابل خود بی‌نهایت وسیع می‌‌بیند. همان‌‌طوری‌که در یکی از روزهای گذشته عرض کردم، موحد برای دنیا آخری قائل نیست. برای خاطر اینکه آخر دنیا را متصل به آخرت می‌‌بیند. آخرت را با دنیا سر و تهِ یک طومار می‌‌داند. مرگ را دیوار زندگی نمی‌‌داند، پایان این راه فرض نمی‌‌کند، بلکه دریچه‌‌ای و مَمَرّی و معبری می‌‌داند، به‌‌سوی دنیایی وسیع‌‌تر. اینها خواص توحید است. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ چهاردهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن فلسفهٔ نبوت شما ببينيد مكتب‌‌‌‌‌‌های عقلی را و فلسفی را که چطور درمقابل هم صف‌‌‌آرایی می‌‌‌كنند. ببينيد كه انسانيت تا به يك مبدأ و نقطه‌‌‌ای فراتر و بالاتر و عميق‌‌‌تر از خرد انسان متصل نباشد، نمی‌‌‌تواند راه به هدايت و سعادت برساند. نبوت معنايش اين است؛ يك نيرويی بالاتر، يك هدايتی قوی‌‌‌تر و عميق‌‌‌تر از هدايت حس، از هدايت غريزه، از هدايت عقل لازم دارد انسان. اين هدايت می‌‌‌آيد چه‌كار می‌‌‌كند؟ می‌‌‌آيد با حس شما رقابت می‌‌‌كند؟ می‌‌‌آيد با غريزهٔ شما مخالفت می‌‌‌كند؟ می‌‌‌آيد سر عقل را به سنگ می‌‌‌زند؟ ابداً. او می‌‌‌آيد تا عقل را راهنمايی كند، تا عقل را پرورش بدهد، تا عقلِ دفن‌شده را از زير خروار‌‌‌ها خاك بيرون بياورد. اميرالمؤمنين ما صلوات‌‌الله ‌‌‌و سلامه‌‌‌‌عليه، اشتباهی گفتم، اميرالمؤمنين بشريت ـ منحصرش نكنيم به خودمان اميرالمؤمنين را ـ او معلم بشريت است، اميرالمؤمنينِ بزرگ بشريت می‌‌‌گويد پيغمبران را خدا فرستاد، بنابر آنچه كه در نهج‌‌‌البلاغه است، تا اينكه وادار كنند انسان‌‌‌ها را تا به ميثاق و پيمانِ فطرت خود پايبند بمانند و نعمت‌‌‌‌‌‌های فراموش‌شده را به‌يادشان بياورند، بعد «وَ يُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ»، خردها، عقل‌‌‌ها، درك‌‌‌ها، شعور‌‌‌های جامعه‌‌‌‌‌‌های بشری كه به‌وسيلهٔ فرعون‌‌‌ها و نمرود‌‌‌ها و بزرگ‌‌‌ها و قدرتمند‌‌‌ها دفن شده بود، پيغمبران می‌‌‌آيند تا اينكه اين دفينه‌‌‌‌‌‌ها را بيرون بياورند، اين عقل‌‌‌های دفن شده را بر شورند. فرعون دوست نمی‌‌‌دارد كه مردم دارای عقل باشند، دوست نمی‌‌‌دارد كه انسان‌‌‌ها بفهمند؛ چون اگر بفهمند، او وجودش باطل و افسانه خواهد شد، که اين را در بحث‌‌‌‌‌‌های بعدی نبوت به تشريح خواهيم ديد ان‌‌‌شاءالله. فرعون دوست نمی‌‌‌دارد كه مردم نيروی خرد را به‌كار بزنند؛ چون اين‌‌‌جور است، نيروی خرد را دفن می‌‌‌كند، چه‌جوری دفن می‌‌‌كند، بحث‌‌‌‌‌‌های بعدی‌ست ان‌‌‌شاءالله. پيغمبران می‌‌‌آيند اين دفينه‌‌‌‌‌‌ها را، اين خزينه‌‌‌‌‌‌ها را، اين گنج‌‌‌‌‌‌های پنهان و مخفی را استخراج می‌‌‌كنند، تصفيه می‌‌‌كنند، می‌‌‌دهند دست مردم. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ پانزدهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن بعثت در نبوت اول در وجود خود پيغمبر. بعثت، رستاخيز، انقلاب، تحول، اول در درون و ذات خود پيغمبر، در باطنِ خود نبى به‌وجود مى‌‌‌آيد. اول او عوض مى‌‌‌شود، اول او از حال ركود و رخوت خارج مى‌‌‌شود، بعد از آنى‌كه در روح او، در باطن او قيامتى بر پا شد، بعد از آنى‌كه رستاخيزى در درون ذات نبى و روان او به‌وجود آمد، بعد از آنى‌كه همۀ مايه‌‌‌هاى بسيار سرشارِ وديعه‌نهادۀ ازطرف خدا، در نبى بيدار شد، مثل سرچشمه‌‌‌اى كه در هر لحظه‌‌‌اى ميلياردها جريان آب از او استخراج مى‌‌‌شود و مى‌‌‌ريزد ـ كه تا قبل از اين لحظه، همۀ اين آب‌‌‌ها در باطن او مخفى یا پنهان بود ـ بعد از آنى‌كه خلاصه خودِ نبى مسلمان شد، وقتى‌كه خود او تحت تأثير تحول وحى الهى قرار گرفت؛ بعد همين سرچشمه، همين تحول، همين شور، همين انقلاب، همين رستاخيز، از اين چشمۀ فيّاضِ جوشان، كه روح نبى و باطن نبى‌ست، مى‌‌‌ريزد به اجتماع، منتقل مى‌‌‌شود به متن جامعۀ بشرى. بعد از آنى‌كه در او تحول به‌وجود آمد، در جامعه تحول به‌وجود مى‌‌‌آيد. بعد از آنى‌كه در باطن او رستاخيز عظيمی به پا شد، رستاخيز عظيم‌‌‌ترى در متن جامعه برپا مى‌‌‌شود. بعد از آنى‌كه در دل او انقلاب به‌وجود آمد، به دست او، در جامعه انقلاب به‌وجود مى‌‌‌آيد و بعثت به‌معناى واقعى تحقق پيدا مى‌‌‌كند. پس مى‌‌‌بينيد كه در نبوت هرچه كه هست، شور و تحول و دگرگونى و بعث و انبعاث است. @t_manzome_f_r
📗بریده‌ای از جلسۀ شانزدهم کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن رستاخیز اجتماعی نبوت در تمام جامعه‌‌هايى كه پيغمبرى ظهور كرده، با اين داعيه ظهور كرده؛ يعنى آمده تا جامعه را از شكلى غلط، از شكلى ناموزون، از شكلى توأم با ظلم و جُور و ستم، تبديل كند به‌شكلى موزون، به‌شكلى زيبا، به‌شكلى عادلانه؛ اين يك مطلب. رستاخيز نبوت اين است. هر نبى‌‌اى كه در هر اجتماعى مبعوث شده و ظهور كرده، سر اين ظهور كرده، اين را بدانيد. به‌‌طوركلى، هيچ پيغمبرى نبوده كه آمده باشد تا براى مردم، يك مقدار مسائل فرعى و جزئىِ زندگى را بيان بكند. البته پيغمبران بزرگ كه پيغمبران اولوالعزم مى‌‌ناميم و به‌اين‌عنوان آنها را مى‌‌شناسيم، اينها قطب‌‌هاى انقلابات الهى بودند، و پيغمبران ديگر، بعضى مى‌آمدند دنبالۀ انقلاب آنها را مى‌‌گرفتند، بعضى مى‌‌آمدند كار آنها را تكميل مى‌‌كردند، بعضى مى‌‌آمدند كار آنها را به ثمر مى‌‌رساندند، بعضى مى‌‌آمدند رجعت‌‌هايى كه بعد از انقلاب‌‌هاى به ثمر رسيدۀ آنها به‌وجود مى‌‌آمده، برگردانند، باز يك انقلاب نوينى به‌وجود بياورند؛ همان كارى كه اوصيایِ پيغمبر ما، بعد از رحلت پيغمبر ما انجام مى‌‌دادند؛ كار اميرالمؤمنين، كار امام حسين، كار ائمۀ ديگر، كار علماى امت اسلام و كارِ بالاخره صاحب‌الزمان، ولى‌عصرصلواةالله‌‌وسلامه‌‌عليه. @t_manzome_f_r