طریقت زندگی
#حدیث ✅⚠️يك چيز در برابر سه چيز 🌎 ابن ابى يعفور مى گويد از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: هر ك
تفسیر حدیث بالا👆
🌎 ماهیت دنیا
دنیا به خاطر اون ساختار و ماهیتی که دارد و بهر هدفی که خداوند به خاطر امتحان و رشد انسان آفریده است ، از ظاهری زیبا ، فریبنده و گول زننده و باطنی پوچ و توخالی برخوردار می باشد .
ظاهر دنیا ، با حواس ما قابل فهم است .
احساسات و فطرت حیوانی ، مادی و زمینی ما ، با قطع از بعد آسمانی ، میلش و نگاهش و تمام توجهش به دنیا و زرق و برق های آن است .
بعد روحانی ، عقلانی و آسمانی ما هر چه قدر بزرگتر ، فعال تر و وسیع تر باشد ، با نگاه از آسمان و نگاه دور به زمین ، در میابد ، که این دنیای خاکی ، هدف و غایتش فقط امتحان و رشد انسان است ، ظاهر فریبنده آن درست است که از ما می خواهد که آسمان را نبینیم ، امیال حیوانی ما درست است که می گوید حق را نبین ، به عقلت توجه نکن ، بلکه به نیازات و خودخواهی های خودت تمایل نشان بده ، اما همین عقل اگر ورزیده بشود ، اگر با ورزش روح بزرگتر بشود ، اصلا با خودخواهی های نفس اماره ، سازش ندارد و ماهیت زشت و بد گناه ، و پایمال کردن حقوق دیگران را برای زندگی دو روز دنیایی که همان هم ثبات ندارد را کاملا روشن می سازد .
جدال روح و جسم از این منظر ادامه دارد تا در آخر عقل بر جسم یا شهوت بر عقل غلبه کند .
انسان اگر عقل را کنار گذاشت و به دنبال خواسته های غیر عقلانی دنیا شتافت ، و همراه امواج دریای زمین شد ، او هیچ گاه اندوهش طبق حدیث بالا پایان ندارد !
زیرا دنیا به قصد زندگی درست نشده است .
اما این انسان بی عقل دو پا می خواهد چنان در دنیا بماند که گویا تا ابد زندگی می کند و این توهم با فلسفه خلقت سازگاری ندارد و لذا اصلا می توان گفت دنیایی بر پایه اصل عدم قطعیت ، و در ذاتی که اصلا ثبات ندارد بلکه ته بنه اش ، تغییر و دگرگونیست ، تکیه کردن نشانه عدم عقل سلیم در انسان دو پاست .
این بالا و پایینی ها ، این انتظارات نابه جا از دنیا و انسان هایی که در دنیا هستند که حالا قرار باشد مطابق میل تو در دنیا گام بردارند ، کلا باطل و خنده دار است . لذا انسان وابسته به دنیا که مسلما انتظار دوستی و برادری هم از دنیا دارد از او وفایی نخواهد دید ، و هر چه در دنیا فروتر برود و به خاطر دنیا تلاش بیشتر کند جز فرو رفتن در گرداب کار دیگری نکرده است ، جز بیشتر کردن اندوهش گام دیگری بر نداشته است . لذا آن آرزویی هم که دارد براورده نخواهد شد و امیدش ناامید خواهد شد .
بله اسلام دین عقلانیت و آیین تفکر و اندیشه است .
اما شهوت و هوا پرستی ، دنیا و خودکامگی ، طبق فرمول ها و فلسفه های عقلی ، همه اش باطل و کاملا بی عقلانه و نتیجه اش دردو رنج زیاد در دنیا ، و تباهی آخرت انسان است .
(و درآخر دنیا آن سراب و وهمیست که شهوت آن را می طلبد ، در حالیکه عقل از آن فراری است .)
عقل انسان با بی میلی و عدم وابستگی ، عدم انتظار از دنیا نهایتا چشم و گوش بسته آن چراغ سبزی که دنیا به او نشان می دهد را نمی بیند و همینجور دور دنیا خودش را نمی چرخواند .
بلکه او کاملا محتاطانه حقیقت را بررسی می کند و سعی می کند و تلاش می کند که شهوت و احساس داخل در تفکرش نشود و آن وقت ارام و آهسته گام ها را به خاطر حق و حقیقت بر می دارد ، هر چند اگر دنیا در ظاهر با او جنگ و غضب و بی میلی نشان دهد .
او به کمک عقلش دنبال رو راه حق می رود و تنها وابسته عقل و تنها از خدا انتظار دارد .
✍علیرضا ساغندی
@tarighatezendegi
🌎 چرایی و فلسفه آزادی و ترویج آن در جامعه
چرا بعضی ها به فکر آزادی و ترویج فرهنگ غربی در کشور هستند و انقدر برای آن در سطح گسترده تلاش می کنند ؟👇👇👇
قسمت اول
آقا قصد دارد در روابطش با بانوان آزاد باشد .
خانم چنین قصدی را ندارد و چون عاشقانه شوهرش را دوست دارد می خواهد شوهرش فقط مال خودش باشد .
آقا برای اینکه خانم مانعش نباشد او را با بازار و ولخرجی ، کلاس موسیقی ، رقص ، سفر با دوستانش ، آزادی در حجاب و رفت و آمد آزاد در منزل ، استخر و هزار چیز دیگر سرگرم می کند .
اگر زن ایستادگی کرد ، شوهر ناراحت و عصبانی می شود و جدال های خانوادگی شکل می پذیرد ، تا وقتی که آقا سر عقل بیاید و یا خانم تسلیم شود اگر هیچ کدام اتفای نیفتاد ، مسلما کار به جنگ و جدایی کشیده می شود .
اما اگر نه زن کوتاه آمد و رفته رفته با بزرگ شدن دنیایش و با کم محلی ها و بی مهری های شوهر عاشق این آزادی شد و دست آخر وقتی می بیند این دنیای آزاد بدون عشق نمی چربد، روابط پنهانی عاشقانه اش هم شروع می شود .
مرد خواسته یا ناخواسته برای اینکه خودش آزاد شود ، همسرش هم مثل خودش آزاد کرد .
جالب است ، مرد و زن حالا دیگر هر دو به فکر آزاد بخشی جامعه می افتند .
آنها به خاطر اینکه می خواهند به روابط خودخواهانه اشان بپردازند ، با فریب و نیرنگ ، ظاهر سازی و چاپلوسی ، چه زن های شوهر دار و چه دختران آزاد را و چه مردان زن دار و چه پسرهای مجرد را بنده هواها و هوس های خود می کنند . آنها نیز اگر زمینه فریب خوردن در وجودشان باشد به بندگی هوس در می آیند و باصطلاح آن ها هم آزاد میشوند و دوباره همین چرخه آزادی و آزاد سازی ادامه دار می شود .
این چرخه انقدر می چرخد تا و برایش بنبستی وجود ندارد مرگ مردان و زنان پاک سرشت که مثل کوه عظیم در مقابل این طوفان می ایستند .
نکته حائز اهمیت و کلیدی در این داستان این است که افراد برای اینکه بتوانند آزادانه دست به اعمال خودخواهانه خودشان بزنند ، دست به تبلیغات می زنند و وارد جریان آزادسازی می شوند .
آنها مثل یک بیماری مسری ، ویروس را به ذهن همدیگر منتقل می کنند .
وقتی مردم یک جامعه همه خودشان این کاره شوند یعنی اهل آزادی از قید و شرط های عقلانی شوند ، دیگر ، اعمال و فجایع اجتماعی دیگران برایشان نه تنها ناراحت کننده نمی شود بلکه از وجود آن هم لذت می برند . اصلا عدم چنین حرکات و رفتاری ، برایشان دردناک و عذاب آور میشود .
آنها برای آزادی خودشان چاره ای جز آزاد کردن دیگران ندارند !
آنها برای اینکه آزادانه بتوانند دست به شهوت ها و رفتارهای خودخواهانه و خانمان سوزانه اشان بزنند چاره ای جز تبدیل این جنایت و خیانت اجتماعی به یک آرمان و زیبا کردن آن و رنگ و لعاب دادنش به اسم فرهنگ و تمدن، ندارند .
آنها قصد فرهنگ سازی دارند چون با ترویج فرهنگشان خودشان منفعت می برند .
وقتی این فجاعت و نابسامانی تبدیل به فرهنگ شد ، و به کمک ادوات دنیایی دیگر مثل تکنولوژی و صنعت به تمدن مدرن ارتقا یافت ، در آخر احساس از خود بیگانگی یا فقر فرهنگی در وجود انسان های فاقد چنین تمدنی با زمینه انگیزشی آزادی ، ایجاد میشود . انسان هایی که توسط خانواده ، جامعه و اتفاقات دیگر قلب هایشان روانه چنین تمدن های آزاد بخش می شود و دوست می دارند جای پای کسانی بگذارند که آن ها در امر خودخواهی و آزادی ید طولایی داشتند و توانسته بودند آزادی را در دنیایشان پیاده کنند .
آنها یک مانع بزرگ در جلوی مسیرشان است که آنها را از این بی قید و شرطی نه تنها نهی می کند بلکه اصلا نمی گذارد چنین اتفاقی در جامعه بیافتد و آن مانع عظیم دین اسلام و طرفداران این آیین است .
آنها خواسته یا ناخواسته به جنگ با سنت می روند .
آنها در تلاشند تا سنت الهی را در ممالکشان نابود کنند ، تا بتوانند آزادانه روی زمین به سنت شکنی هایشان ادامه دهند .
آنها رهبرانی دارند ، الگو هایی دارند ، مراجع تقلیدی دارند ، پایگاه هایی دارند ، آنها نگاهشان و الگویشان به این تمدن عظیم آزادی مدرنو این جریان شیطانی است .
الگو های آنها ، بی بندو بارترین انسان هایی هست که توانستند آزادانه روی دنیا زندگی کنند و آزادانه با زینت ها و زیبایی های ظاهری که دارند ، با عوام فریبی و نیرنگ بازی ، از شاخ های مدرنیته و از قطب های بالای روشنگری و روشن فکری قرار بگیرند .
یعنی رهبر اصلی این ها باید یک شخصیت بسیار آزاد ، و از ظاهری زیبا و باطنی تاریک ، باشد که در حقه بازی و فریب مردم در امر آزادی و آزاد سازی مهارت عجیبی داشته باشد و گهگاه در محاوراتشان اسمش هم زیاد صدا می کنند ، مثلا می گویند تو عجب شیطانی هستی ! دست شیطان را هم از پشت بسته ای !
همه این موجودات در یک خط قرار گرفته اند ...
ادامه در پست بعدی👇
✍علیرضا ساغندی
@tarighatezendegi
🌎 چرایی و فلسفه آزادی و ترویج آن در جامعه
قسمت دوم
فریاد همه این ها آزادی است ، راه و روش همه این جماعت ، حقه ، تدلیس ، ظاهر نمایی ، فریبکاری و دروغ و دغل است .
این ها اگر چهره واقعی خوفناک و ظالمانه اشان هویدا میشد که دیگر نمی توانستند کاری از پیش ببرند ، لذا کاره این ها خدعه و فریب است .
این ویروس آزاد بخشی ، باید پخش شود تا همه گان جان و دلشان به آن مسیری روانه شود که تحت سلطه و گوش به فرمان رهبر و امامشان جناب شیطان در بیایند .
آنها با بدست آوردن قلب انسان ها ، می توانند در دنیا هر غلطی را به اسم آزادی انجام دهند و همه ساکت بمانند و کاری جز همکاری صورت ندهند .
آنها به اسم آزادی و تمدن می توانند با هر نیرنگ و فریب هر کلاهی را سر شما بگذارند و شما سرمستانه و عاشقانه عامل بدبختی هایتان را تنها دین و سنت ببینید .
آنها چاره ای ندارند که مصیبت ها و منجلابی که از اعمال و رفتارشان نشات میگیرد را به پای اسلام گرایان و سنت خواهان بریزند و آنها را عامل تقصیر همه این فجایع نشان دهند .
کار به جای آن می رسد که حتی خودشان هم واقعا باور می کنند که اسلام و اسلام گرایان عامل این بدبختی ها شده اند . چهره دین الهی و کسانی که به این دین تمایل دارند در نگاه آنها زشت و منفور است و سعی هم دارند برای اینکه زینت و زیبایی ظاهری خودشان را حفظ کنند این انزجار و تصویر زشتی که از دین و دینداران در ذهن می پراکنند را در جامعه پخش و اشاعه کنند .
بالاخره تا زیبایی زشت نشود که نمی توانند سیاهی ها و پلیدی های خودشان را دل فریب نمایان کنند !
مثلا عامل گرانی در مملکت را که زیر سر خودشان است ، که توانستند به اسم سنت معاملات آزاد سرمردم کلاه بگذارند ، به پای اسلام و بی تدبیری ، رهبران اسلام می نویسند .
عجب داستانی دارد این سنت شکنی و تبدیل آن به فرهنگ و عجب شیوعی دارد این ویروس مخرب جهانی .
آن وقت فیلم میسازند از زامبی ، زامبی هایی که نماد خودشان هست که چگونه مردم را بیچاره کرده اند ، انقدر گستاخ و فریب کارند که می گویند این زامبی ها همین مسلمانان دوآتیشه هستند که جهان را بیچاره کرده ند .
جالب است بدانید تخریب است که سریع صورت می گیرد ، ویروس است که سریع شیوع پیدا می کند .
اما درمان و بازسازی کار طولانی و طاقت فرساییست .
اسلام حکم درمان است .
و ویروس همان بزرگ کردن امیال و هواپرستی انسان هاست .
کافر شدن چه آسان ، انسان شدن چه سخت است .
دنیا پر از فریب و حقه بازی شده است .
تشخیص حق از باطل سخت شده است .
بیماران زیاد اند و پزشکان خیلی کم ...
روشن گری کنید ، فریب های این جماعت ها را مثل نور اشاعه کنید...
شفاف کنید که به اسم آزادی چگونه ملت ما را تصاحب کردند .
چگونه می شود این انسان های خودخواه به فکر من و شما باشند ، چگونه دلشان به حال ما می سوزد که می خواهند دایه بهتر از مادر هم برایمان بشوند .
چرا و به چه دلیل قصد بی دین کردن من و شما را دارند ؟
چه نفع و سودی از این اتفاق می برند ؟
چگونه خودخواهی ، حیوانیت و شهوت طلبی ، با انسانیت و عقلانیت سازگاری دارد ؟
چگونه باطل می تواند حق را به ما تزریق کند وقتی خودش خالی از حقیقت است .
و چگونه حقیقت می تواند به ما باطل هدیه دهد در حالیکه خالی از بطلان است .
چگونه می توانیم حقیقت را بفهمیم درحالیکه خودمان تا گلو در باطل فرو رفته ایم .
و چگونه می توانیم حقه باز و فریب کار باشیم در حالیکه همه وجودمان از حقیقت لبریز شده است ؟
اینها چگونه با هم سازگاری دارند ...
کمی تفکر کنیم البته اگر اهل حقیقت باشیم ...!
✍علیرضا ساغندی
@tarighatezendegi
#حدیث
🌎 عبد السّلام بن صالح هروى گوید:
شنیدم حضرت رضا علیه السّلام مى فرمود: رحمت خدا بر بنده اى باد كه امر ما را زنده دارد.
عرض كردم: امر شما چگونه زنده گردد؟ گفت: علوم ما را فراگیرد و آن را به مردم نیز بیاموزد، زیرا اگر مردم زیبائى و شكوه سخن ما را دریابند حتما بما گرایش پیدا مى كنند و پیرو ما مى شوند .
✍️معانی الاخبار – ص ۱۸۰
@tarighatezendegi
طریقت زندگی
یه آقایی میگه پاسخ این شبهه چیست !
علما برخیزید و پاسخ جهادیتان را بدهید تایم تا ساعته ۱۷ ...
لطفا پاسخ بدید😍😊
پاسخ اجمالی :
این نوشته اصلا شبهه نیست بلکه فقط زاییده یک فلسفه فکری الحادیست .
اخلاق نهایت کار انسان است .
ابتدای قضیه فلسفه فکری انسان است که اخلاق از او زاییده میشود .
فلسفه فکری یک مسلمان خداباوری با تعریف اسلامی است .
در حالیکه فلسفه فکری این آقا انسان محوری با تعریف خاص خودش است .
لذا ما شبهه را وقتی می پذیریم که از مبانی و مسائل بنیادی اعتقادی انسان نشات گرفته باشد .
می خواهید شبهه کنید ؟ در مورد تعریف انسان بحث می کنیم !
اصلا انسان در تعریف شما چه موجودیست ؟
این سوال یک شبهه است .
تا شبهه حل نشود نمی توانیم روی اخلاق نظر دهیم .
اخلاق ما با اخلاق این آقا کاملا متفاوت است چون فلسفه فکری ما با هم کاملا متضاد است .
طریقت زندگی
پاسخ تفصیلی :
اولا طبق فلسفه اسلام دین جدای از اسلام ، انسانیت و عقلانیت نیست وهمه بدون هم بی معنا هستند ، یعنی انسانیت بدون دین ، یا عقلانیت بدون انسانیت،یا انسانیت بدون دین کلا حرف لغو و گزاف و امکان پذیر نمی باشد .
این اقا طبق تفکرات الحادیش ، به زعم خودش دین را جدای از انسانیت می بیند و می گوید انسان خوب بدون دین هم آدم خوبیست .
اگر بگوییم واقعا انسانی که از نگاه این اقا بی دین است یعنی مقید به پذیرش آیین نبوی نیست و عمل به دستورات الهی را انجام نمی دهد ، واقعا خوب باشد باز هم ما با هم در بحث اشتراک عقل و دین با هم ضدیت داریم در حالیکه طبق فلسفه اسلامی چنین انسانی خوب نیست ، چون او نتوانسته حقیقت اسلام را درک کند و برادران و خواهران واقعی خودش را بشناسد تا به خاطر آن ها به اخلاق درست روی بیاورد و از خودگذشتگی یا ایثار داشته باشد !
اصلا چگونه می تواند برای رضای خداوند کاری کند در حالیکه اصلا تلاشی برای رسیدن به حقیقت نکرده است ، و تا ته در حماقت و بی بصیرتی خودش فرو رفته است . و این مساله هم با اسلام ضد است .
اصلا طبق فلسفه این اقا کسی نباید به خاطر خدا کاری کند اصلا او یا خدا را قبول ندارد یا تعریفش از خدا تنها انرژی بی درک و شعور است و کسی را انسان خوبی می بیند که کار برای رضای خدا نکرده باشد چون اصلا انرژی یا ماده باید انسان کار برای رضایت او انجام دهد ؟ جدن که عاقلانه نیست ! ما در خدا شناسی هم با او از زمین تا آسمان متفاوتیم . او کسی را خوب می بیند که در مقابل خواسته ها و امیال و هوس های آنها نایستد چون او و امثال او دنیا گرا و دنیا طلب هستند همه چیزشان همین دنیاست با مرگ این دنیا فنا می شود خدا وکیلی دنیایی که انسان با مرگش همه چیزش تمام شد ، دیگر ارزش و حفظ ارزش در آن خنده دار نیست ؟! ما در معاد هم با این بنی بشر متفاوت فکر می کنیم او به طور مثال زنی مثل اوشین را دوست می دارد که مهربانانه از مردان پذیرایی دلچسب می کند ! حق هم دارد ، دنیا و بهشت او همین جاست !
اما زنی که با حجاب و چادرش در دهان این مرد هوس باز بزد او این حجاب را ریا ، و زن چادری را شرور می بیند .
کلا انسان خوب از نگاه کسی که تسلیم حق است ! تا کسی که کلا ارزشی برای حقیقت قائل نیست و جهان را همه مادی و انسان ها را همه حیوان مطلق می بیند ، از زمین تا اسمان متفاوت است .
پس می توان گفت این اقا طبق فلسفه فکری خودش که ما قبول نداریم ، و طبق تعریفی که از انسانیت دارد که ما اصلا نمی پسندیم و طبق جدایی انسانیت از دینداری که ما محال می خوانیم چنین حرف ها و شبهه هایی را گفته است .
این اقا چون دین در مقابل هوا و هوسش ایستادگی کرده است ، در آخر دینداران را شرور خطاب می کند و کل کلامش این است که انسان بودن ربطی به دیندار بودن ندارد و اصلا دین ، یک چیز بی ارزش و اضافی است که ضررش بر اندک فایده اش می چربد !
پس پاسخ شبهه این است که ، آقای استیون واینبرگ برای خودش ، طبق فلسفه خودش و کسانیکه هم عقیده با خودش هستند یه سری ، اوهاماتی را کنار هم گذاشته است که البته خیلی ها این حرف ها را می پذیرند و آن خیلی هایی که می پذیرند ، اصلا شامه و احساس و بویی از انسانیت ، عقلانیت و دینداری نبرده اند .
لذا از نگاه یک مسلمان کسی که چنین شبهه ای را می کند باید به او گفت که ما از اساس با هم مشکل داریم .
لذا لطفا بیایید از خداشناسی با هم صحبت کنیم ! از چرایی جدا نبودن عقلانیت از دیانت !
اینکه بیاییم یهو وسط معرکه و بخواهیم با چند جمله که با فلسفه اسلامی ، با عقلانیت سلیم انسانی ما سازگاری ندارد ، مثلا بخواهیم دیانت را محکوم کنیم ، این فقط برای عوام فریبنده است،برای کسانیکه سروکاری با تعقل و تامل نداشته اند.برای اهل حال دلچسب است
و در آخر ما این حرف را شبهه نمی خوانیم بلکه،اتهامی می دانیم از زبان یک ناقص العقلی که انسانیت را به درستی نشناخته است .
و پاسخ چنین اتهامی که فقط مخاطبشان ادم هایی مثل باور خودشان است ، همین است که بیایید ریشه ای تعمق کنیم !
مثلا ابتدا ببینیم انسان چه تعریفی دارد !
آیا انسان در تعریف شما حیوانیست که طبق تکامل داروینیزم از میمون تبدیل شده است ؟
یا شما مثل ما برای انسان ارزش بالا و روحانی قائلید و او را حیوان ناطق خطاب می کنید ؟
دوباره باید پرسید اگر تعریفتان مثل ماست ، ایا منظورتان از ناطقیت همان تکامل میمونی هست یا روحی جدای از حیوانیت !
عقلی ورای ماده؟
آن وقت ببینیم چه قدر منظور ما از عقلانیت با هم تشابه دارد،آن وقت در آخر پس از سیر طولانی ، به گام آخر که اخلاق است رجوع می کنیم ببینیم آیا دین مانع انسانیت است یا آیا انسان می تواند بی دین باشد و خوب هم باشد یا نه!
به عبارت دیگر اول باید عقاید را بررسی کنیم بعد در آخر به اخلاق که زاییده عقاید است برسیم.
ما در عقاید وجه تشابه نداریم؟روی چه حساب صحبت از اخلاق میکنید وآن را شبهه میدانید؟
پاسخ یک خطی :
این اصلا شبهه نیست ، بلکه طبق تفکر اسلامی ، زاییده فکری یک انسان است که در اثر افکار الحادی صورت گرفته شده است .
✍علیرضا ساغندی
🌎فلسفه ولایت پذیری و عمق فاجعه
چرا ها و علت ها همراه تبیین و روشنگری کامل و نگاه به تمام ابعاد داستان ،به صورت خلاصه و مفید با رویکرد و نگاه به جنگ صفین و تحلیل وضع معاصر 👇
قسمت اول
وقتی در جنگ صفین ، نبرد با معاویه که شیطان آن روزگار بود ، امیرالمومنین در مقابل قرآن های به نیزه کشیده ، شمشیر کشید ، اما جمعی از ساده لوحان که وسوسه های شیطانی به سراغشان آمد و گفتند یا علی ، آیا تو در مقابل قرآن می خواهی شمشیر بزنی ؟ آیا تو تشنه خلافت بیشتر هستی ؟ آیا تو به دنبال قدرت هستی ؟ معاویه درخواست امان داده است ، تو چگونه مسلمانی هستی که بر انسانی که به قرآن ما را قسم می دهد می خواهی جنگ و یورش ببری .
جالب اینجاست چون امیرالمومنین درخواست و اصرار بر جنگ با معاویه و نابودی لحظه ای آن شیطان را داشت و ادله های خودش هم آورد ، آنها به جای هدایت پذیری بر اثر وسواس شیطان ، نقطه عکس و منفی ماجرا را گرفتند که علی واقعا تشنه انتقام و قدرت بیشتر است ! یادشان رفت که وجود این معاویه برای اسلام و جامعه اسلامی چه قدر خطرناک است ، یادشان رفت معاویه چه قدر خبیث است . شیطان ملعون معاویه را شخصی مظلوم و نادم و امیرالمومنین را شخصیتی تشنه قدرت و فراموش کننده دین و دیانت نشان داد .
بعد از اینکه به علی گفتند اگر تو بجنگی ما تو را خواهیم کشت ، دیگر او را حتی امین ندانستند که با معاویه به صحبت بپردازد و لااقل او داور و رهبر ماجرا قرار بگیرد .
شخصیتی از قماش خودشان که مانند خودشان می اندیشید را روانه میدان کردند .
عمروعاص هم او را فریفت ، و پیمان حکمیت بسته شد .
معاویه مظلوم قرآن بدست به یکباره خلیفه مسلمین گشت و امیرالمومنین از خلافت برکنار شد .
حالا هم اگر به آنها می گفتید این خلافت ، درست نیست ، او یک شیطان است و نباید با شیطان مذاکره و پیمان بست ، آن هم پیمانی که جامعه اسلامی را تباه می کند !
آنها چه می گفتند ؟
همان دایه های داغتر از آش که خودشان را علامه تر از امامشان میدیدند می گفتند ، یا علی در قرآن می گوید اوفوا بالعقود و چاره ای به وفای به عهد نیست !
انسان هایی که مسلمان را به نماز و روزه اش و پینه های بسته روی محل سجده اش می دانستند چگونه می خواهند بفهمند که معاویه کافر است و پیمان بستن و اطاعت از عهد با کافر معنا ندارد ؟
آنها که خود کرده را تدبیر نکردند و دیدند چه کلاه گشادی بر سرشان رفت و به یکباره با حاکمیت معاویه فهمیدند چه جنایتی در حق اسلام و مسلمان و علی و آل علی کرده اند ، باز شیطان به کنارشان آمدو گفتند ما که علمی نداشتیم ، ما که قصد نداشتیم علی را بکشیم ، علی امام ما بود و باید ما را متقاعد می کرد ، ما چه می دانستیم ؟ آری علی ترسید و علی دیگر علی خیبری نیست که درب غول آسارا یک تنه بکند و بیرون اندازد .
این علی دیگر بیفایده است ، اولش هم نباید گول می خوردیم و علی را خلیفه می کردیم !
و همه چیز را دوباره گردن علی و آل علی انداختند .
و انسان عجب موجودیست !
انسانی که فقط کور خود است و همیشه خطاها و اشتباهات خودش را گردن این و آن می اندازد .
جای اینکه از کرده خودشان پشیمان شوند و توبه کنند و به ولیشان برگردند و همان جا دوباره کار را با معاویه تمام کنند ، امامشان را تنها گذاشتند !
کنار از این ماجراها خیلی جای سوال است که چرا علی مرتضی فاتح خیبری ، اسدالله ، شمشیر برنده اسلام ، چرا در مقابل خوارج نایستاد .
مسلما با دید و بصیرت و عقل ناقص اگر بخواهیم مساله را موشکافی کنیم ما هم از پیروان خوارج می شویم .
اما اگر درک کنیم که علی ع که جانشین پیامبر روی زمین شد و هدایت و امامت امت به دست او افتاد ، کسی که شب ها سنگ به شکم می بست که ذوق زده نان خشکی هم حتی نشود ، کسی که مریدان او را که انقدر صفات الهی در او تجلی کرده بود با خدا العیاذ بالله اشتباه می گرفتند ، انسانی نبود که بخواهد از روی ترس ، یا هوا و هوس ، یا تنبلی ، یا زبانم لال کم فهمی ، بخواهد جلوی خوارج نایستد .
✍علیرضا ساغندی
@tarighatezendegi
🌎فلسفه ولایت پذیری و عمق فاجعه
چرا ها و علت ها همراه با تحلیل ، تبیین و روشنگری کامل و نگاه به تمام ابعاد داستان ، به صورت خلاصه و مفید با رویکرد و نگاه به جنگ صفین و تحلیل وضع معاصر 👇
قسمت دوم
همه این عوامل دست به دست هم می دهد که جای علامه گی و قضاوت سریع ، و حکم قطعی ، کمی از آن جاه طلبی و غرورمان بکاهیم و یک بار هم شده بگوییم شاید که نه واقعا که مولا علی ع از ما عاقل تر بود و ما نباید او را نقد کنیم و باید منطق خودمان را به چالش بکشیم ، باید آن منیت و غرور خودمان را بکشیم و باید متواضعانه و خاشعانه یک بار هم شده کمی فکر کنیم و بدانیم این غرور و ادعای فهم و اندیشه والا خوارج بود که الان در کل تاریخ اسلام ، به احمق ترین و بیشعور ترین انسان ها ملقب شده اند . پس بیاییم جای این کبرو غرور کمی خودمان را به چالش بکشیم که چون ما به عکس امیرالمومنین ، اهل خطا و عصیان ، هوا و هوس ، تنبلی و ترس و بینهایت صفات نقص در وجودمان هست همه این ها دلیل محکمی میشود که نکند ما قضاوت بی خود در حق علی داشته باشیم یا خدای نکرده انجام بدهیم 😭 او عین نور است ، او نزدیک ترین کس به خدا شده است ، اگر او نفهمد گویا خدا نفهمیده که او را مولای همه امت اسلام قرار داده است و آقای همه مسلمانان تاریخ گذارده است .
اگر او نفهمیده زبانم لال خدا اشتباه کرده است و این محال است چون دورباد از خداوند علیم و حکیم از هر عیب و نقص و نیازی ... که چه انتخابی کرده است و چه کسی را برتر از همه در راس ولایت گذاشته است که الان او نداند اما ما انسان های درگیر شهوت هایمان بدانیم !
او که نزدیکترین کس به خداست نفهمد ، و من سیاه رو با کلی اعتماد به سقف بر عکی چنان حاکم باشم که بگویم علی کارش درست بود یا نبود و این جدن از محالات و توهماتیست که بشر درگیر آن بوده و هست .
لذا با همه این تفاسیر و با همچین بینشی وقتی خودمان را کنار می گذاریم و دیگر نمی بینیم ،حالا با عقلی باز و به سوال کشیده شده می رویم ببینیم چرا و چگونه ما هنوز نفهمیده ایم به چه علت مولا علی ع آن روز و حتی روزهای بعد سکوت کرد!
می گویند انسان باید خودش را جای کسی که می خواهد او را بشناسد بگذارد آن وقت قضاوت کند ما که باشیم این غلط را انجام دهیم اما فقط در ذهن و وهم خودمان برای رسیدن و نزدیکی به نور فرض می کنیم تنها فرمانده ایم
۱- شما به عنوان یک انسان وقتی اکثر سپاه شما دچار ریب و شک می شوند ، چگونه می خواهید با چنین سپاهی که در قلبش در حقانیت امامش لرزه افتاده است ، به جنگ با معاویه روانه شوید آیا داستان امام حسن رخ نداده بود ؟
۲- فرض کنید شما با سپاهی که قلبش لرزان و پر از تردید از امامت و ولایت است ، با معاویه جنگیدید و پیروز هم شدید !
آیا همان شیطانی که وسواس در قلب سپاه انداخت ، وسواس دوباره نمی اندازد که علی واقعا خیانت کرد ، و آیا آنها و تاریخ هیچ وقت می فهمیدند که علی تشنه قدرت نیست؟ آیا حقانیت ، مظلومیت و ولایت علی محرز و آشکار می شد ؟
۳- فرض کنید محرز و آشکار می شد ، آیا همان سپاه بی بصیرت که اولش کوردل بودند و آخرش هم کوردل می ماندند ، نمی گفتند تو به خاطر قدرت شمشیر زدی و هزار چیز را به هزار چیز دیگر نمی بافتند که اگر معاویه حاکم بود وضع بهتر می شد و ایا دیگر هر کاری را بر سر علی نمی زدند و نمی گفتند که از علی تشنه قدرت انتظاری جز این نیست !
آیا حزب شیطان که اینگونه در جامعه تفرقه انداخت و امت را دچار جدایی انداخت ، به یک باره توبه می کند و دسیسه دیگر انجام نمی دهد ؟
۴ - آیا قلب این خوارج به یکباره آدم میشد و به خوبی و خوشی کنار علی می ماندند و در حکومت افسانه ایش او را یاری می کردند ؟
۵ - آیا اینها اصلا دیگر کنار علی می ماندند و با او شمشیر میزدند که بخواهند بر معاویه پیروز شوند که بعدش هم بخواهند کنار علی حکومت عدل و داد راه بیاندازند ؟
۶- آیا به یکباره و بدون ندیدن مظلومیت و تنهایی شهادت این همه امام ، و این همه ضربه مستقیم به خاطر دوری از خط ولایت تا به امروز که الان هم خیلی ها نفهمیده اند ، آیا واقعا یکشبه بعد از جنگ با معاویه که اصلا با نبود یار امکان پذیر نبود ، اینها پی به حقانیت ولایت مداری و خشوع و تواضع و کشتن غرور و منیت و ادعای بلدم بلدم بازی ها می بردند و حکومت عدل و داد علوی شروع می شد ؟
اگر شروع می شد ، پس چرا اولش با علی نشدند بعد از اشتباهشان هم با علی نشدند و در آخر هم با علی دشمن شدند ، نه تنها با علی با هر امام و هر کسی که خواست در مقابل ظلم بایستد دشمنی کردند ؟
این چه جماعتی هست که دیروز آدم نشدند فردا هم نشدند ، الان هم نشدند بعد به یکباره با جنگ نابرابر و تنهایی امام علی با یاران اندک دست شمار با معاویه که امام حسن این صلح را پذیرفت ، آنها اصلاح و ارشاد می گشتند ؟ و همه چی با هم به خوبی و خوشی تمام می شد !
اما واقعا نشد .
✍علیرضا ساغندی
@tarighatezendegi