🔸 در آنچه نوشته ام همواره در پی درک اهمیت و مقام نظر بوده ام و کاری به درستی و نادرستی یا برهانی بودن و برهانی نبودن آن نداشته ام. فلسفه عقیده نیست.
🔹 از اصالت وجود و اصالت ماهیت گفته ام اما نه اصالت وجودی بوده ام و نه اصالت ماهیتی؛ بلکه این هر دو نظر را مهم میدانسته ام
🔸 در این باب سخنی دارم که بیشتر به فرض و حدس نزدیک است من حدس میزنم که اصالت ماهیت میرداماد بیشتر میلش به جانب دین است و ملاصدرا کوشیده است به تعادل میان دین و فلسفه بازگردد.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3567
✍🏻 رضا داوری اردکانی
📗 مجموعه آثار، جلد ۱، صفحه۲۳
๛ وارستگی ๛
🔸 در آنچه نوشته ام همواره در پی درک اهمیت و مقام نظر بوده ام و کاری به درستی و نادرستی یا برهانی
🔺 برای سالها، ما فلسفه را همچون میدانی برای نبرد دیدگاهها میشناختیم؛ میدانی که در آن باید جانب یک طرف را میگرفتیم: یا افلاطونی میشدیم یا ارسطویی، یا اصالت وجودی یا اصالت ماهیتی.
🔸 اما داوری بازی را به هم میزند. او ما را از جایگاه یک «طرفدار» به جایگاه یک «ناظر متفکر» ارتقا میدهد. پرسش اصلی او این نیست که «آیا وجود اصیل است یا ماهیت؟»، بلکه میپرسد: «چه شد که چنین پرسشی در تاریخ تفکر ما اهمیت یافت؟» و «هر یک از این پاسخها، چه راهی را در برابر انسان ایرانی-اسلامی گشود و چه راهی را بست؟». این همان درک «اهمیت و مقام نظر» است.
🔹 جملهی «فلسفه عقیده نیست» یک تذکر است. تذکر به اینکه فلسفه، پذیرش یک پاسخ آماده و دفاع از آن نیست؛ بلکه زیستن در خودِ «پرسش» است.
🔸 به همین دلیل است که داوری میتواند بدون آنکه خود را «اصالت وجودی» بداند، به اهمیت کار عظیم ملاصدرا اذعان کند و همزمان، بدون آنکه «اصالت ماهیتی» باشد، مقام نظر میرداماد را درک کند.
🔹 حدس پایانی او دربارهی نسبت میرداماد و ملاصدرا با دین و فلسفه، اوج همین روش است. او حکمی قطعی صادر نمیکند، بلکه فرضیهای برای اندیشیدن پیش روی ما میگذارد. گویی میگوید: «بیایید اینگونه هم به ماجرا نگاه کنیم».
🔸 این نشان میدهد که برای او، فلسفه نه یک نظام جزمی، که یک گفتگوی بیپایان است؛ گفتگویی که در آن، فهمیدنِ «اهمیتِ» یک سوال و شرایط امکان طرح آن، از یافتن پاسخش مهمتر است.
🔹 این قطعه به ما میآموزد که چگونه با تاریخ فلسفه نه به عنوان یک موزه، بلکه به عنوان یک افق زنده و گشوده روبرو شویم.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3567
✍🏻 سید علی روحالامین
📗 از کتاب «کنار داوری نشستن»
🔸 نیچه همچون هر متفکر دیگری، راهِ خود را نه خود پیشگرفته و نه خود برگزیده است.
🔹 او به راهش حواله داده شده است. هم از اینرو، این کلام که “بیابان بالیدن گرفته است”، کلامِ راه میگردد.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3575
✍🏻 مارتین هایدگر
📗 کتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟»، گذار از درسگفتار۴ به ۵
๛ وارستگی ๛
🔸 نیچه همچون هر متفکر دیگری، راهِ خود را نه خود پیشگرفته و نه خود برگزیده است. 🔹 او به راهش حو
🔸 این عبارت از مارتین هایدگر، عصارهی نگاه او به تاریخ اندیشه است. او تصویر رایج از متفکر به مثابه یک «سوژهی خودبنیاد» که آزادانه مسیرش را انتخاب میکند، کنار میگذارد و میگوید متفکر به راهش «حواله» داده میشود.
🔹 این جملهی کوتاه، نه فقط دربارهی نیچه، که دربارهی سرشت خود اندیشیدن سخن میگوید. هایدگر با تأکید بر اینکه نیچه “نه خود پیشگرفته و نه خود برگزیده”، بلکه “به راهش حواله داده شده است”، تصویر رمانتیک از متفکر به مثابهی “خالق مستقل اندیشهها” را فرو میریزد.
🔸 این “حواله داده شدن”، از مفاهیم محوری اندیشهی هایدگر است. “دازاین” (هستندهی انسانی) همواره خود را درون “عالم”ی یافته است که پیشاپیش برساختهی او نیست. این عالم، شبکهای از معانی، تاریخمندی و روابط است که دازاین در آن “پرتاب” شده است.
🔹 راه فکری یک متفکر نیز، از این پرتابشدگی برمیخیزد. او نه خالق راه، بلکه پاسخگویی است به ندایی که از خودِ “راه” یا خود “هستی” به گوش میرسد. این نگاه، اندیشیدن را از یک “فعالیت ذهنی” صرف، به یک “راهروی” در مسیری که هستی گشوده است، ارتقا میدهد.
🔸 متفکر نه راهساز است، نه راهرو؛ بلکه کسی است که راه او را میطلبد. و تفکر، نه صرفاً فعالیتی ذهنی، بلکه پاسخی است به این طلب.
🔹 تفکر اصیل، یک “اختراع” خودبنیاد نیست، بلکه یک “اکتشاف” و “پاسخ” به ندای هستی است. نیچه انتخاب نکرد که به «مرگ خدا» و «نیهیلیسم» بیندیشد؛ این سرنوشتِ متافیزیک غربی بود که این مأموریت را برای او «حواله» کرد.
🔸 هایدگر به جملهای از نیچه اشاره میکند: «بیابان بالیدن گرفته است». این جمله، «کلامِ راه» است؛ یعنی نه فقط گزارشی از وضعیت، بلکه صدای همان راهی که متفکر بدان حواله شده است.
🔹 بیابان، استعارهای است از تهیشدن جهان از معناهای پیشین؛ و بالیدن آن به معنای گسترش این تهیشدگی است که خود زمینهی امکان تفکر تازه را فراهم میکند.
🔸 هایدگر میگوید این تشخیص، یک تحلیل شخصی نیست، بلکه «کلامِ خودِ راه» است. یعنی این خودِ آن مسیر تاریخی است که از طریق نیچه، وضعیت خودش را برای ما آشکار میکند.
🔹 نیچه صرفاً آن صدایی بود که این پیام را به گوش همگان رساند. او متفکری است که در پایان تاریخ متافیزیک ایستاده و بحران نهایی آن، یعنی نیهیلیسم فراگیر را با تمام وجود حس کرده و فریاد زده است. او نه آغازگر یک راه، که به سرانجام رسانندهی راهی بود که به او حواله شده بود.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3575
✍🏻 سید علی روحالامین
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ سخنرانی شیخ اسماعیل رمضانی درباره اینستاگرام
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3584
๛ وارستگی ๛
کلیپ سخنرانی شیخ اسماعیل رمضانی درباره اینستاگرام 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.i
🔺از «جلوهگری» در اینستاگرام تا «گِشتِل» هایدگر: نگاهی به ذات پنهان تکنولوژی
✍🏻 یک خوانش هایدگری بر کلیپ شیخ اسماعیل رمضانی؛ به قلم سید علی روحالامین در لینک زیر:
https://varastegi.ir/3584
๛ وارستگی ๛
کلیپ سخنرانی شیخ اسماعیل رمضانی درباره اینستاگرام 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.i
🔺 از «جلوهگری» در اینستاگرام تا «گِشتِل» هایدگر: نگاهی به ذات پنهان تکنولوژی
🔸 شیخ اسماعیل رمضانی در کلیپ بالا به نکتهای کلیدی و قابلتأمل اشاره میکند: فرم شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، ذاتاً ما را به سمت سطحینگری، بیحوصلگی و نمایشگری سوق میدهد. این سخن کاملاً درست است، اما پرسش بنیادین اینجاست: آیا این ویژگیها صرفاً یک “تصادف” یا “انتخاب” طراحان اینستاگرام است؟ یا ریشه در چیستی خودِ تکنولوژی مدرن دارد؟
🔹 برای پاسخ به این پرسش، باید از سطح نقد رسانهای فراتر رویم و به قلمرو فلسفه پا بگذاریم. در این مسیر، مارتین هایدگر، با تبیین خود از “ذات تکنولوژی”، چراغی فروزان به دست ما میدهد.
🔸 شیخ اسماعیل از «ذات اینستاگرام» حرف میزند، اما هایدگر به ما میآموزد که مسئله عمیقتر از یک پلتفرم خاص است؛ مسئله بر سر «ذات خود تکنولوژی مدرن» است.
🔹 در نگاه روزمره، ما تکنولوژی را ابزاری خنثی میبینیم که میتوان از آن خوب یا بد استفاده کرد. اگر چاقو جراحی کند، خوب است و اگر بکشد، بد. اما هایدگر به ما هشدار میدهد که این نگرش، خطرناکترین وجه تکنولوژی را از نظر پنهان میکند. از نگاه او، ذات تکنولوژی جدید نه در ابزار بودنش، بلکه در نحوهای از “آشکارگی” یا پردهبرداری از جهان است.
🔸 تکنولوژی مدرن، جهان و هر آنچه در آن است را به شیوهای خاص به ما نشان میدهد: به مثابهی یک «منبع در دسترس» یا به تعبیر هایدگر، « منبع قابل بهرهبرداری»
🔹 یک رودخانه دیگر صرفاً یک پدیده طبیعی با زیبایی و رمز و راز خودش نیست؛ بلکه منبعی برای تولید برق آبی است. یک جنگل، انباری از چوب است. یک کوه، معدنی از سنگ. همه چیز به یک منبع قابل محاسبه، قابل سفارش و قابل بهرهبرداری تبدیل میشود. این نگاه مسخِّرکننده و حسابگرانه، همان ذات تکنولوژی مدرن است که هایدگر آن را «گِشتِل»(Ge-stell) یا «چهارچوب فراگیر» مینامد.
🔸 حالا به اینستاگرام بازگردیم. چرا ذات اینستاگرام «نمایش و جلوهگری» است؟ چون این پلتفرم، عالیترین تجلی «گشتل» در زندگی اجتماعی ماست.
🔹 اینستاگرام با وجود اینکه یک نرمافزار طراحیشده توسط انسان است، اما ذات آن در کدهای برنامهنویسی آن نیست، بلکه در شیوهای است که جهان و موجودات را به ما عرضه میکند.
🔸 گشتل یک «چهارچوب» است که تعیین میکند جهان چگونه برای ما حاضر شود به همین دلیل اینستاگرام صرفاً یک “ابزار” برای به اشتراکگذاری عکس نیست.
🔹 اینستاگرام، یک “گشتل” تمامعیار است. ذات آن، تبدیل همه چیز (لحظات شاد زندگی، تراژدیهای شخصی، زیباییهای طبیعت، اعتراضات اجتماعی، دانش و حتی تفکر) به “منبعی” برای تولید “محتوا” و “نمایش” است. این شبکه، جهان را به یک “ذخیرهی بیپایان از پستها و استوریهای بالقوه” تقلیل میدهد. در این منطق، یک سفر زیبا تا زمانی که به یک پست یا استوری جذاب تبدیل نشود، گویی «کامل» نشده است.
🔸 وقتی همه چیز به یک منبع قابل مصرف و جایگزینشدنی تبدیل میشود، دیگر جایی برای درنگ، تأمل و فهم عمیق باقی نمیماند. الگوریتمها ما را به مصرف سریع و بلعیدن بیوقفهی محتواهای جدید تشویق میکنند. حافظه بلندمدت و فهم عمیق در این چرخه بیمعناست، زیرا ارزش هر چیز در «اکنون» و «قابلیت مصرف فوری» آن خلاصه میشود.
🔹 شیخ اسماعیل با نیتی خیرخواهانه راهحلی ارائه میدهد: مهندسان بومی، پلتفرمی جایگزین بسازند که این معایب را نداشته باشد. این نگاه، مشکل را به نیت یا ایدئولوژی سازندگان آمریکایی آن تقلیل میدهد؛ گویی با یک «توطئه» فرهنگی مواجهیم.
🔸 اما از منظر هایدگر، مسئله، خودِ ذات تکنولوژی مدرن است. «افق آشکارگی» پنهان در پس هر پلتفرم مشابهی، چه در نیویورک ساخته شود و چه در تهران، همان «گِشتِل» خواهد بود.
🔹 اگر مهندسان بومی ما هم پایگاهدادهها و الگوریتمهای یک شبکه اجتماعی جدید را از نو بنویسند، باز هم مجبورند در چارچوب همان “عقلانیت تکنولوژیک” عمل کنند: عقلانیتی که بر پایهی “بهینهسازی”، “مقیاسپذیری”، “جذب حداکثر توجه کاربر” و “قابلیت اندازهگیری” (با معیارهایی مانند لایک، بازدید و تعامل) استوار است. این منطق، ذاتی تکنولوژی دیجیتال است، نه یک انتخاب اخلاقی.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3584
ادامه در پست بعدی...
๛ وارستگی ๛
🔺 از «جلوهگری» در اینستاگرام تا «گِشتِل» هایدگر: نگاهی به ذات پنهان تکنولوژی 🔸 شیخ اسماعیل رمض
ادامه پست قبلی...
🔸 مشکل در محتوای پلتفرم نیست که بتوان با تغییر سازنده آن را عوض کرد؛ مشکل در خودِ فرم و ذات تکنولوژیک آن است. ما نمیتوانیم با ساختن یک قفس جدید با مصالح بومی، از منطق «در قفس بودن» رها شویم.
🔹 گشتل به عنوان یک «فراخوان»، ما را فرامیخواند که جهان را تنها به مثابه منابع قابل دستکاری و بهرهبرداری ببینیم. این فراخوان، پیش از آنکه ما بخواهیم چیزی را بسازیم، خود را بر ساختار هرگونه ابزار جدید تحمیل میکند.
🔸 به بیان دیگر، ساختار اینستاگرام یک نمایش است، نه به خاطر بد بودن طراحانش، بلکه به این دلیل که تنها راهی است که تکنولوژی مدرن اجازه میدهد جهان در یک بستر دیجیتال «حاضر» شود.
🔹 زبان تکنولوژی، زبان «کارایی» و «بهینهسازی» است. این زبان، زبانی است که هستی را به «متریک» فرومیکاهد. اینستاگرام، با کپشنهای کوتاه، ایموجیها، و هشتگهای زنجیرهای، زبانی میسازد که ضد تأمل است. زبان اینستاگرام، زبان فراموشی است: لحظهای دیده میشود، لحظهای ناپدید. این زبان، خانهای برای هستی نمیسازد، بلکه آن را به «استوری»هایی زودگذر تقلیل میدهد.
🔸 بنابراین، نقد اینستاگرام اگر بخواهد عمیق باشد، باید نقدی بر «گشتل» باشد؛ بر شیوهای از بودن که در آن همهچیز باید در معرض دید و مصرف باشد. راهحل، نه در جایگزینی نرمافزار، بلکه در بازاندیشی نسبت ما با تکنولوژی و زبان است.
🔹 خطر بزرگ این است که ما این نحوهی نگریستن تکنولوژیک را تنها راه ممکن برای دیدن جهان بپنداریم. اما هایدگر معتقد است «آنجا که خطر هست، نیروی رهاییبخش نیز میروید.»
🔸 راهحل، نه در جایگزینی یک تکنولوژی با تکنولوژی دیگر، بلکه در آگاهی به ذات آن است. آگاهی از اینکه اینستاگرام صرفاً یک «ابزار» نیست، بلکه حامل یک جهانبینی خاص است. با این آگاهی است که میتوانیم مرزی میان خود و این منطق مسلط بکشیم و به دنبال شیوههای دیگری از «بودن» بگردیم؛ شیوههایی که در آن انسان و زندگی، نه به چشم «منبع قابل بهرهبرداری»، بلکه به چشم «راز قابل احترام» دیده شوند.
🔹 این کلیپ یک زنگ خطر است؛ فلسفه به ما کمک میکند تا بفهمیم این زنگ برای چه به صدا درآمده و چرا راهحلهای سادهانگارانه، ما را از شنیدن اصل صدا بازمیدارند.
🔺 “آیا در عصر چیرگی اینستاگرام، میتوانیم نحوهی دیگری از «بودن» را تجربه کنیم که در اسارت «نمایش» نباشد؟”
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3584
✍🏻 سید علی روح الامین
🔻 گسست از «ذهن» و «عین»: ظهور سوژهی مدرن
🔸 معمولاً سوژه و ابژه به ذهن و عین ترجمه می کنند و نمی دانند (و دانستن آن نیز آسان نیست) که ذهن در فلسفه جدید پنهان یا منتفی شد تا سوژه ظاهر شود. همچنین نسبت میان علم و عین قطع شد تا ابژه جای معلوم بالذات در علم را گرفت. در فلسفه قدیم که از ذهن و عین بحث می شد، تقابلی میان این دو نبود؛ چنان که فلاسفه اسلامی معتقد بودند که علم، علم به اعیان اشیاء است و بیشتر آنان به نحوی از انحاء اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول قائل بودند و به هر حال مسئله مهم در نظر آنان سنخیت عالم و معلوم بود.
🔹 اما سوژه و ابژه، ذهن و عین نیستند. ابژه چیزی است که سوژه آن را در برابر خود می گذارد و به آن تعیّن می دهد و به این اعتبار است که می توان گفت سوژه و ابژه به نحوی با هم جمع می شوند (و بدون این جمع تحقق و تحول عالم متجدد امکان نداشت).
🔸 سوژه و ابژه در تفکر جدید پیش آمده و به عالم متجدد تعلق دارد یعنی قبل از اینکه عالم متجدد پدید آید سوژه و ابژه وجود نداشت و هیچ بعید نیست که در آینده عالم جدیدی پدید آید که در آن بشر خود را سوژه نداند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3590
✍🏻 دکتر رضا داوری اردکانی
๛ وارستگی ๛
🔻 گسست از «ذهن» و «عین»: ظهور سوژهی مدرن 🔸 معمولاً سوژه و ابژه به ذهن و عین ترجمه می کنند و نمی دا
🔸 نکته ای که از دکتر داوری نقل شد، بیش از آنکه صرفاً یک تمایز واژگانی میان «ذهن و عین» و «سوژه و ابژه» باشد، پرده از یک گسست وجودشناختی و سرنوشتساز در تاریخ تفکر غربی برمیدارد.
🔹 یکی از حجابهایی که فهم این گسست تاریخی را در جهان فکری ما دشوار ساخت، در خودِ ترجمه نهفته است. برگردانِ شتابزده و مسامحهآمیز «سوژه» (Subject) و «ابژه» (Object) به «ذهن» و «عین» در سنت فلسفی اسلامی، این توهم را پدید آورد که این تقابل را در چارچوب مأنوسِ نسبت «علم و معلوم» نگریستند و کوشیدند آن را با مبانی حکمت اسلامی بسنجند. غافل از آنکه این ترجمه، نه یک معادلیابی ساده، که پردهپوشی بر یک انقلاب بنیادین بود.
🔸 در اندیشه قدما، علم به اعیان اشیاء، و اتحاد عالم و معلوم، نشانهای از سنخیت وجودی میان انسان و جهان بود. انسان نه در برابر جهان، بلکه در میان آن، و با آن بود. با ظهور تفکر جدید، که دکارت طلیعهدار آن است، این نسبت دگرگون شد. انسان از این میانبودگی بیرون کشیده شد و در مقام ناظرِ مستقل، در برابر ابژهای که خود آن را تعیّن میبخشد، قرار گرفت. چنانکه هایدگر میآموزد، این دوران، عصر برآمدن «سوژه» است. سوژه دیگر آن ذهن منفعل و پذیرای قدیم نیست؛ بلکه فاعل شناسایی خودبنیادی است که کل هستی بر آن استوار میشود. سوژه، خود را در برابر تمام عالم، که اکنون به «ابژه» فروکاسته شده، قرار میدهد. «ابژه» در این معنا، دیگر «عین» یا حقیقتِ فینفسه نیست، بلکه آن چیزی است که در برابر سوژه «افکنده شده» تا توسط او تعین یابد.
🔹 این تعیّنبخشی، همان ارادهٔ معطوف به قدرتی است که در ذات سوژهٔ مدرن نهفته و جهان را به مثابهٔ امری قابل محاسبه، سنجش و تملک فهم میکند. جهان دیگر راز خود را بر ما نمیگشاید؛ این ما هستیم که با پیشفرضها و مقولات خود به سراغش میرویم و آن را وادار به پاسخگویی در چارچوب تنگ پرسشهای خود میکنیم.
🔸 از منظر هایدگر، این سیطرهٔ سوژه-ابژه، همان تقدیر و سرنوشت متافیزیک غربی است که در دوران معاصر، در ذات «تکنولوژی» به اوج خود میرسد. تکنولوژی در معنای هایدگریاش (گِشتِل یا Gestell)، چیزی جز همین صورتبندی عالم بهمنزلهٔ ابژه برای ارادهٔ سوژه نیست. در این افق، همهچیز، از طبیعت و رودخانه گرفته تا خود انسان، به یک منبع قابل بهرهبرداری و بهینهسازی بدل میشود.
🔹 آیا انسان میتواند از این مقامِ «ارباب و مالک طبیعت» دست بشوید؟ آیا میتواند از این خواستِ سیطرهجویانه بر وجود، پا پس کشد؟
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3590
✍🏻 سید علی روح الامین
🔸 آثار فلسفی را به طور کلی به دو نحو میتوان خواند یکی خواندن رایج و شایع است که از آن نمیتوان صرف نظر کرد و اگر از آن صرف نظر شود آموزش فلسفه منتفی میشود این خواندن، خواندن الفاظ و عبارات است.
🔹 یک نحوه دیگر خواندن نیز هرچند که از عهدۀ همۀ دانشجویان و مدرسان فلسفه بر نمیآید و صرفاً برای بعضی از محققان و صاحب نظران ممکن و میسر میشود فهم اشارات فلاسفه است. اینان میتوانند نه فقط الفاظ و عبارات سطور آثار فلاسفه را بخوانند بلکه لابه لای سطور را هم میخوانند.
🔸 آنچه در لابه لای سطور آثار فلاسفه و متفکران یافت میشود محدودیت ندارد و به این جهت است که آثار فلسفی در زمان کهنه نمیشود و آنها را همیشه و همواره میتوان خواند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3569
✍🏻 رضا داوری اردکانی
๛ وارستگی ๛
🔸 آثار فلسفی را به طور کلی به دو نحو میتوان خواند یکی خواندن رایج و شایع است که از آن نمیتوان
💠 هنر خواندن فلسفه: میان سطور و فراسوی کلمات
🔸 دکتر داوری به ما یادآوری میکند که یک متن بزرگ فلسفی، یک کالبد بیجان برای تشریح آکادمیک نیست، بلکه موجودی زنده است که هم «سطور» دارد و هم «روح»ی که در لابلای آن سطور جاری است.
🔹 «خواندن الفاظ و عبارات» که داوری آن را برای آموزش ضروری میداند، مانند آموختن آناتومی یک بدن است. ما اجزا را میشناسیم، نامگذاری میکنیم و ارتباطشان را با هم میفهمیم. این دانش، دقیق و لازم است، اما هنوز با راز «حیات» روبرو نشدهایم. این سطح از خواندن به ما میگوید فیلسوف چه گفته است. اما سطح دوم، یعنی «خواندن لابلای سطور»، تلاش برای فهم جانِ متن و درک آن «اشاراتی» است که فیلسوف به ما میدهد.
🔸 این کار شبیه گوش دادن به سکوتهای میان نتهای یک قطعه موسیقی است؛ سکوتهایی که به اندازه خود نتها معنا دارند.
🔹 در این لابلای سطور چه چیزی نهفته است؟ پرسشهای ناگفته، دغدغههای زمانه، و آن افقی که متفکر از درون آن به جهان مینگریسته است. این خواندن به ما کمک میکند بفهمیم فیلسوف چرا چنین گفته است و چه چیزی را ناگفته باقی گذاشته است. به همین دلیل است که به تعبیر داوری، یک اثر بزرگ فلسفی هرگز «کهنه نمیشود». متن صریح (سطور) محدود است و شاید بتوان تمام آن را آموخت و خلاصه کرد. اما جهانِ ناگفتهای که در پسِ آن نهفته (لابلای سطور)، بینهایت است.
🔸 هر خوانندهی متفکری در هر عصری، میتواند با پرسشهای زمانهی خود به سراغ متن برود و از آن «اشارات» بیپایان، نوری تازه برای راه خود بیابد. این تفکیک به ما میآموزد که خواندن فلسفه، یک کنش فعال و خلاقانه است، نه یک دریافت منفعلانه. خواندن نوشتهی یک فیلسوف، در بالاترین سطحش، نه فقط فهم استدلالهای او، که همسخن شدن با روح او و مشارکت در پرسشهای بنیادین اوست.
🔹 به بیان دیگر، این تفکیکی است میان تعلّم و تفکّر. تعلّم، تسلط بر زبانِ فلاسفه است؛ اما تفکّر، تواناییِ شنیدنِ سکوتِ میانِ جملاتِ آنهاست.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔎 https://varastegi.ir/3569
✍🏻 سید علی روح الامین