🔸 گمان میکنیم دیگران میبازند چون بازی را بلد نیستند لکن آنگاه که در اوج تسلط بر بازی تن به شکست میدهیم بیش از آنان که وضعیت ناپایداری و شکست را به کرات تجربه کردهاند، ویران میشویم.
🔹 ویران میشویم از آنکه باختن را نیاموختهایم، با نیستی نسبتی نداریم و از گذاشتن و باختن و در راه ماندن بیخبریم، در عین حالی که خود را باز در همین وضعیت مییابیم.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🎙 دکتر سید محمدتقی چاوشی
🔸 در اشارات قرآنی وسعتی برای انسان بوجود میآید که با جهل خود مواجه میشود و در این جهل، انتظاری پیش میآید که با خود حیات و زندگی میآورد.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🎙 حجتالاسلام نجات بخش (پادکست وقوف به جهل خود)
🔸 با هنر میشود دیالوگ را از مقام رد و اثبات رها کرد تا گوشِ شنیدن سخن حیاتمند پیدا شود…
🔹 با هنر میشود به زبانی اندیشید که بیشتر به «دعوت» نزدیک است تا «رد و اثبات»…
🔸 هنر میتواند گرمای یک سخن را حمل و آشکار کند…
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 محمدمهدی نادری
🔸 نکته اساسی در پرسش فلسفی این است که فلسفه، مفاهیم و معانی هنری را به عالمی انتزاعی انتقال میدهد و آن ساحت معنوی تجربه روحی هنر را از آن میگیرد.
🔹 از این جا فیلسوف رسمی با پیشفرض های عقلانی خویش برای احساسات و شهود استحسانی و معنوی هنری شأنی جدی قائل نیست، حتی ارسطو و کانت و شلینگ و نیچه نظری فوق فلسفی به هنر ندارند.
🔸 افلاطون موسس فلسفه هنر، خود هنر را سرچشمه بیخردی و بیدانشی تلقی کرد، و شاعران را مجنون و دچار هذیانهای بیمارگونه، و محاکات هنری را دوباره دور از حقیقت خواند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
📗 آشنایی با آرای متفکران درباره هنر
✍🏻 دکتر محمد مددپور
🔖 صفحه ۲۵
برای تبیین انقلاب باید در انتظار یک زبان باشیم، زبان تعلق آوری که مادران شهدا داشتند. طرح و ایدهها نمیتواند نسبتی را با انقلاب برای ما پیش بیاورد.
👆🏻 دو برش کوتاه از جلسات کتاب "در انتظار زبانی در وصف انقلاب اسلامی" حجتالاسلام نجات بخش
دانلود جلسات: https://soha-sima.ir/3426
این کتاب خواب و استراحت امروز را ازم گرفت...
▪️رفیقی دارم که بهحق جای استادم هست. یکبار برایم تعریف کرد: "اوائل طلبگی فلان کتاب از دکتر داوری را با خودم به حجره بردم. ساعات اولیه شب بود و پیش خودم گفتم کمی مطالعه میکنم و بعد میخوابم. مدتی که گذشت غرق در مطالعه شده بودم و چون حجره ما هیچ پنجره و دریچهای به بیرون نداشت عملا برای ساکنین در حجره وضعیت شب و روز مشخص نبود. من که به خیال خودم فکر میکردم هنوز شب است از حجره خارج شدم دیدم نزدیک طلوع آفتاب است!"
▪️امروز عصر این کتاب را دست گرفتم تا ادامه فصل دو را بخوانم. علرغم اینکه هنوز خستگی سفر را کامل از تن بیرون نکرده بودم ولی چنان شیرین بود که متوجه گذر زمان نشدم تا الان که دیدم ساعت نزدیک یک نیمه شب است و یاد این خاطره رفیقم افتادم...
▪️ البته من چون همچنان در قید و بند محاسبه و سود و زیانم، از ترس اینکه کلاس فردایم از دستم برود کتاب را بستم☺️
✍🏻 #ادمین_کانال وارستگی
@varastegi_ir