๛ وارستگی ๛
🔸 پرسش چیز عجیبی است؛ ما تنها وقتی میتوانیم از چیزی پرسش کنیم و آن را بفهمیم، که آن را از پیش ف
ادامه قبل...
🔸 این امر ما را عمیقاً در ترس و پروا فرو میبرد که «پس پرسش چیست؟ و در جستوجوی چه چیزیم؟» و در عین حال خضوع و آرامشی میدهد که «پس نمیتوانیم پرسشمان را انتخاب کنیم و تنها از چیزی پرسش میکنیم که به نحوی اسرارآمیز آن را میشناسیم».
🔹 اینگونه نیست که پرسشی درست باشد و پرسشی غلط و ما از پرسیدن پرسش غلط بیم داشته باشیم؛ بلکه وقتی این را درمییابیم که تنها پاسخی را میفهمیم که پرسشش ما را در برگرفته و تنها پرسشی را میپرسیم که با پاسخش آشنا باشیم، متحیر میشویم. اینکه چه چیزی درست یا غلط است خود پاسخی است برای پرسشی و ما در مقامی پیش از این قرار گرفتهایم؛ متحیریم از اینکه پرسش و پاسخ ما چیست؟
🔸 این وضعیت که در آن هستیم به ما چه میگوید؟ این وضعیت، یعنی نمیدانیم پرسش/پاسخ چیست. این ندانستن با ما چه میکند؟ ما را پذیرا و گشوده و فراخواننده میکند. چه میتوانیم بکنیم؟ کسی که نمیداند پرسش چیست چه میتواند بکند؟ دیگر نمیتوانیم با پاسخهایی که داشتیم و به پرسشهایی که پیشمان بودند میدادیم، سَر کنیم، چراکه بنیاد آنها فروریخته و دیگر نزد ما نیستند. اما آیا جایی برای رفتن باقی مانده؟ اگر پرسشی محصّل در میان نباشد، آیا جایی برای رفتن هست؟…
🔹 احتمالاً طاقت مواجهه با این نقطه را نداریم و به نحوی از آن رو بر میگردانیم و به روزمرگی که وضعیتِ پرسشها و پاسخهای محصّل و ازپیشتعیینشده است باز میگردیم.
اما اگر رودررو با این نقطه باقی بمانیم چه میتوانیم بکنیم؟…
آه… چه باید کرد…؟ چه میتوان کرد…؟ نمیدانم…
🔸 چرا ملول میشویم؟ بگذار ببینم میتوان در این نقطه باقی ماند و به استقبال آن رفت؟ بگذار ببینم این نقطه چگونه جایی است و بودنِ در آن چگونه بودنی است؟ مگر این همان چیزی نیست که آن را خواستیم و مگر پرسش ما همین نیست که «پرسش ما چیست؟»، اندکی از آن فاصله میگیریم تا مجال دهیم و بگذاریم از سمتی دیگر یا باری دیگر به سویش فراخوانده شویم.
🔹 آیا میتوان به این پرسش پاسخ داد که «پرسش چیست؟»
هستی، پاسخ است. پرسش چیست؟ پرسش هم خود هستی است. ما پرسش را هم نداریم و نمیتوانیم آن را فراچنگ آوریم، تنها به سمتمان پیشکش میشود. چه برایمان باقی میماند؟ نادانی…
▪️پینوشت:
در این مواجهه، فروبستگی و قبض شدیدی وجود دارد. اما شاید اگر در این نقطه بمانیم و از این فروبستگی خود را به غفلت نزنیم، از دل همین فروبستگی، گشایشی از جنسی دیگر بجوشد؛ از دلِ همین فروبستگی! گشایشی که سیلان دارد و جاری است و به سمت ما هجوم میآورد اما از جنسی و نوعی دیگر. تفاوت این گشایش چیست؟ همینکه این گشایش از دل و از عمقِ همین فروبستگی بیرون میآید و روی دیگر همین فروبستگی است.
▪️ پساپینوشت:
مواجهه با هستی، بنبستی است همیشه گشوده!
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 محمد مهدی نادری
๛ وارستگی ๛
🔸 پرسش چیز عجیبی است؛ ما تنها وقتی میتوانیم از چیزی پرسش کنیم و آن را بفهمیم، که آن را از پیش ف
👆🏻 این نوشته را به مثابۀ یک مسیر پر فراز و نشیب بببنید، نه یک مقصد مسطّح و همگون
🔸 تفکر به واسطه هستی فراخوانده میشود تا حقیقت هستی را بیان کند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 مارتین #هایدگر
๛ وارستگی ๛
💠 #فراسوی_ایمان_و_کفر ▪️ (قسمت ۱۴) 🔸 آیا متکلمان به موضوعی که در اندیشهی #هایدگر محل توجه است
💠 #فراسوی_ایمان_و_کفر
▪️ (قسمت ۱۵)
🔸 چرا باید تاریکی زمانه عسرت که در آن گریز خدا ما را در زمانه بدون خدا رها میکند (زمانی چنان فقیر که حتی نمیتواند فقدان خدا را بهمثابه یک فقدان تجربه و درک کند) تحمل کنیم؟
🔹 #هایدگر گفته است: «انکشاف نمیتواند نزدیک باشد، در راهی که نزدیک است...». انکشاف؟ بله انکشاف. با وارد شدن به گرگومیش و شب که ما آن را مییابیم میتوانیم بگوییم: یک ستاره!
🔸 این جهان-شب لزوماً انحلال همه چیز در آشفتگی ای ناامیدانه و بدون فکر نیست. هولدرلین شاید بیشتر از نیچه چنین حس میکند. اگرچه این جهان-شب ما را با درهمی و آشفتگی یک مغاک تهدید میکند، اما امکان تغییر و دگرگونی را نیز تشدید میکند.
🔹 این، نزول کردنی را مهیا میکند که با آن ما وارد آغاز اقامت خود در این کره خاکی میشویم.
🔸 همانطوری که باید به ذات #نیهیلیسم و فراموشی وجود برگردیم تا بتوانیم یکبار دیگر معنای #وجود را مطرح کنیم، بههمین ترتیب باید به این فقدان خدا، به مغاک، که ممکن است ما بار دیگر از درون آن از خدا بپرسیم، برگردیم. زیرا درنتیجهی شب، ستارگان بیرون میآیند و آسمانها روشن میشوند.
🔹 هایدگر در #هولدرلین شریکی برای گفتوگو در باب بیخانمانی انسان و فقدان خدا مییابد که بیرون از زبان متافیزیکی است. بااینحال نوید یک دعوی الهی، یک خدای آینده، با چنین پرسشهایی و با کلمات هولدرلین نشان داده است که این زمان، زمان گریز خدا و زمان خدایی است که "خواهد آمد" نویدی که در اعلان هایدگر مبنیبر اینکه «تنها یک خدا میتواند ما را نجات دهد»، آشکارا تکرار شد.
🔸 این نوید، تنها به واسطه شب یک زمانه بیخدایی که شامل بلاتکلیفی است، وجود دارد.
🔹 بنابراین در اینجا هیچ آرامشی برای متکلمی که ممکن است در این نگرش نشانههای امیدواری و انتظار ببیند وجود ندارد. هیچچیز در اینجا قطعی نیست، ما نمیتوانیم عجله کنیم و از خرابههای قدیمی، خدایی را دوباره برای خودمان بسازیم. در عوض تفکر همانطورکه هولدرلین توصیف میکند در «وضعیت شک الهام شده الهی» قرار میگیرد.
🔸 ما باید علیرغم ظهور بیخدایی، در جوار فقدان خدا باقی بمانیم و مراقب آن باشیم زیرا در برابر خدایی که غایب است تسلیم میشویم. تاریکیای که بدین ترتیب آشکار شد، هوشیاری و روشنایی جدیدی به ارمغان میآورد.
🔹 ما در جمع شدگی بیشتر رشد میکنیم، بیشتر متوجه و مراقب میشویم، دوباره شروع به فکر کردن میکنیم و از این طریق به ذات خود فرود میآییم.
🔸 «به روح خود گفتم آرام باش و بگذار تاریکی بر تو بیاید که تاریکیِ خدا خواهد بود. مانند یک تئاتر، چراغها خاموش میشوند تا صحنه تغییر کند.»
ادامه دارد...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔸 واضح نبودن یا شفاف نبودن را امری منفی تلقی میکنیم مثلا وقتی جبهه مقاومت تصمیمش معین و شفاف نیست یعنی در نسبت با انقلاب اسلامی با انتظاری مواجه میشود که در همان انتظار گشایشی ایجاد میشود...
🔹 انتظار صرفا معطل شدن نیست، بلکه یک جایی است که خدا به صحنه میآید.
اِنَّ مَعیَ رَبّی سَیَهدین
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 برشی از جلسه «انتظار در ساحت وجودبینی»
🔸 آیا تمیز میان وجود و ماهیت، آورده اتفاقی افلاطون و ارسطو و فارابی و ابنسینا بود و این تفنن آنها در #فلسفه ماندگار شدهاست یا آن را باید حادثهای در تفکر بشر و منشأ آثار در مسیر تاریخ جهان دانست؟
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
📗 نگاهی نو به سیاست و فرهنگ
🔖 صفحه ۱۹
🔻 اگر من تمامامور را بدانم و یا هرچه میشنوم را به هرآنچه که میدانم ارجاع دهم، انتظاری پیش میآید؟...
🔸 ما در جمیع شئونِزندگیمان با چنین مکافاتی روبهرو هستیم...
🔹 انسان، آنجایی است که منتظر باشد، اگر این #انتظار نباشد دیگر انسان بودن آن تمام شده...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔸 تنها #انتظار است که میتواند آدمی را از سودای تصاحب عالم رهایی بخشد...
🔹 مخالفانِانتظار، منتظران را به جبرگرایی و نهایتاً به انفعال در نسبت با مناسبات عالم متهم میکنند اما آیا میتوانند گوشی برای شنیدن داشته باشند که این خمودگی و انفعال را عین قیام و مبارزه با پدیده سیطره بخشی و تصاحب عالم توسط موجودی خودبنیاد بدانند؟...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
#سلوک
🔻 آنهایی که در طول تاریخ برای سلوک خدمت بزرگان میرسیدهاند انواعی هستند؛ ولی نقطه مشترک افراد موفقشان، این است که حاضر باشند ساختارهای خودشان را کنار بگذارند؛
🔸 با این حال، افرادی علیرغم اینکه راه به استادی پیدا میکنند، ولی حاضر نیستند ساختارهای قبلی شخصیتی خودشان را کنار بگذارند. این کار خیلی سخت است. تغییرات لازم را بر حسب شرع و عقل و اخلاق به آنها میگویند ولی نمیپذیرند. این یک حقیقتی است.
🔹 مرحوم آیت الله کشمیری به آیت الله بهجت (قدس سرهما) فرموده بودند:
«این همه طالب وجود دارد؛ چرا به میدان تربیت آنها نمیآیید که بابی برای مردم مفتوح بشود؟»
آیت الله بهجت فرموده بودند:
«من امتحانهایم را کردم، مردم بیخود اظهار طلب میکنند، واقعا حاضر نیستند. این طلبها فصلی و موقتی است و یک چیزهایی میگویند و کار خودشان را میخواهند بکنند.»
🔸 ایشان مکرر با ادبیات دیگر هم میگفتند:
«مردم میآیند و اول میگویند با سِلم و حالت تسلیم آمدیم ولی در عمل حرف باطنیشان این است تو مقلّد ما میشوی؟!»
ادامه در پست بعدی...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
๛ وارستگی ๛
#سلوک 🔻 آنهایی که در طول تاریخ برای سلوک خدمت بزرگان میرسیدهاند انواعی هستند؛ ولی نقطه مشترک افر
ادامه مطلب قبل...
🔻 خیلی نادر هستند کسانی که خودشان را رها کنند. به هر یک نفر عارف، تعداد زیادی از این افراد آماده نمیخورد؛ با اینکه نود و نه بازی همراه بعضی از عرفا هست که هیچ؛ [یعنی بسیاری از افراد ادعای عرفان میکنند اما حقیقت ندارند]
🔸 ولی اگر در طول زمان و دهری از میان چند تن که مطرح باشند یک نفر عارفی هم پیدا بشود و چند نفر دورش باشند؛ باز نادر است که یک نفر از آن اطرافیان قبول کند ساختار خودش را کنار بگذارد.
🔹 در علاقه داشتن به ذکر گفتن و تسبیح هزار دانه و ریاضت حرفی نیست؛ اما رها کردن ساختار شخصیتی سلیقهای که بسته شده، مشکل است.
🔸 تازه اگر افراد ساختارشان را رها کنند، جایگزین گذاشتنهایش هم سخت است؛ که یک وقتی، افراد مستعدی پیدا بشوند و نصیب در طول مدت پیدا بکنند که جایگزین برای آن بگذارند.
🔹 با خیالات حرکت کردن آسان است. هر کسی ساختار وجودی خودش را طبق سلیقهاش پیش ببرد، آسان است. منتها اینقدر یک سلوک طول میکشد و خلط در خلط میشود. انواع مشکلات دارد و کمتر پیش میآید که افراد تحملش را داشته باشند که جوهرههایشان رو بشود.
🔸 افراد میخواهند با قواعد وهمی اجتماع پیش بروند. همانها را ملاک قرار میدهند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🎙 حضرت استاد حاج شیخ جعفر ناصری
#شاکله #دازاین #داسمن #رهایی #ناارادگی #برون_خویشی #اگزیستانس
▪️دیروز وقتی چهره اسماعیل هنیه را در مراسم تحلیف دیدم، گفتم چقدر نورانی است این بشر...
▪️اميرالمؤمنين علي (ع) در جنگ صفين پيش از آنکه قرآنها را بر سرنیزه کنند دعايي فرمود که يکي از فرازهاي آن اين است که:
«فَإِذَا كَانَ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ الْمَوْتُ فَاجْعَلْ مِيتَتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ بِيَدِ شَرِّ خَلْقِكَ وَ اجْعَلْ مَصِيرِي فِي الْأَحْيَاءِ الْمَرْزُوقِينَ عِنْدَكَ فِي دَارِ الْحَيَوَان»
يعنی هرگاه بهناچار مرگم در رسد پس آن را شهادت و کشته شدن در راه خود قرار ده...
@varastegi_ir
๛ وارستگی ๛
▪️دیروز وقتی چهره اسماعیل هنیه را در مراسم تحلیف دیدم، گفتم چقدر نورانی است این بشر... ▪️اميرال
🔸 اگر نبود «فیا سیوف خذینی» مگر شمشیرها کاری می توانستند بکنند؟
🔹 عبیدالله بن زیادها خوشحالند که با کشتن حسین (ع) بر حقند چرا که گویا خدا نیز از حسین (ع) دفاع نکرده است!
▪️عبیدالله بن زیاد: ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه میگفتید دروغی بیش نبود.
▪️ زینب سلاماللهعلیها: ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق رسوا نمیشود و جز بدکار، دروغ نمیگوید، و بد کار ما نیستیم بلکه دیگرانند (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست
▪️عبیدالله بن زیاد: دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟
▪️زینب: جز زیبایی ندیدم! آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنان نیز اطاعت کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بهزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبهرو میکند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!
▪️عبیدالله بن زیاد: خدا دلم را با کشتهشدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد.
▪️زینب: به خدا قسم بزرگ ما را کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافتهای
▪️ابن زیاد با حالت خشم و استهزا: این هم مثل پدرش علی سخنپرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع میگفت.
▪️زینب: «زن را با سجعگویی چه کار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟ سرم گرمِ کار دیگر است از سوز سینه چیزی بر زبانم جاری شد و گفتم.
@varastegi_ir