eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.5هزار دنبال‌کننده
218 عکس
61 ویدیو
18 فایل
❖ سید علی روح‌الامین 》دکترای فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب 》درس‌خارج حوزه علمیه قم ❖ ارتباط: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است)
مشاهده در ایتا
دانلود
@varastegi_ir وارستگیتاملاتی در امکان فلسفۀ دین در اندیشۀ هایدگر.mp3
زمان: حجم: 73.46M
‌ ‌ 🎧 تاملاتی در امکان فلسفه دین در اندیشۀ هایدگر 🎙 دکتر احمد رجبی ⏱ زمان: ۱۵۱ دقیقه 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
๛ وارستگی ๛
@varastegi_ir وارستگیتفکر و گفتگو.mp3
زمان: حجم: 2.06M
🎧 تفکر و گفتگو 🎙 حجت‌الاسلام نجات بخش ⏱ سه دقیقه ▪️ بخشی از جلسه پنجم "آخرین دوران رنج" ‌ ‌ 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌‌ ‌
4.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفاً پیش از خواندن متن زیر این فیلم را یکبار ببینید. فیلم مربوط به امشب است؛ بمباران چادر آوارگان خان یونس 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
๛ وارستگی ๛
لطفاً پیش از خواندن متن زیر این فیلم را یکبار ببینید. فیلم مربوط به امشب است؛ بمباران چادر آوارگان خ
خبر یکهو نمی‌رود. کم کم کمرنگ می‌شود. روزی که معمدانی را زدند، سیل تصویر و زاویه و عکس و فیلم و متن و تحلیل و خبر و انزجار داشتیم. تجمع داشتیم، بی‌خوابی داشتیم، لباس سیاه داشتیم. خودم یادم هست، اصلا بروید آن اولین مطلب همین کانال را بخوانید، روزی که حتی راننده اسنپ برایم از معمدانی گفت. ولی خب انگار همه‌مان فکر نمی‌کردیم این ماجرای طولانی را. یعنی شاید اگر می‌دانستیم این قدرها کش می‌آید، همان یک شب و یک روز هم سیاه به تن نمی‌کردیم که لااقل گزک دست خودمان نداده باشیم و خودمان کمتر خار باشیم در چشم خودمان. آن تجمع‌های آتشین و خون‌های جوشان و سیاه‌‌پوشی و بی خوابی ها برای کوتاهی‌ست. برای زمان‌های کوتاه، برای وعده‌های معلوم شمرده شده. برای وقتی که وقتش معلوم باشد.‌ برای زمانی که تهش را بشود دید. ما که بنده‌ی وعده‌های معلومِ شمردنی هستیم. مسخره‌ی پدرشان که نیستیم. خب فکر می‌کردیم زود جمع می‌شود، نشد! نمی‌شود هر روز هر روز تجمع کرد که. نمی‌شود هر روز هر روز این تصاویر دلخراش آزار دهنده را دید. نمی‌شود هر روز هر روز، صبح و شام همین یک لقمه غذا را هم زهر کرد. نمی‌شود با بغض در گلو غذا خورد. نمی‌شود که هر شب نخوابید. بالاخره نباید که از کار و زندگی افتاد.‌ اصلا ما هیچ، حتی خدا را هم خوش نمی‌آید. هر چه می‌کنم نمی‌فهمم... روز اول با معمدانی نمی‌شد خوابید، امشب با آتش زدن چادرها نه تنها می‌شود خوش خوابید که اصلا جیغ و فریاد کودکان در گوش‌مان حتی زنگ نخورد. از معمدانی رسیدیم به امشب، به چادر آوارگان در خان یونس، کودکان شیر خواره هم بین‌شان بوده، بین شهدایی که سوختند. دیگر خبری از گزارش لحظه‌ای نیست. برخی خبرگزاری‌ها حتی بارگذاری یک فیلم را دریغ کردند. لابلای خبرهای سوریه، مختصر و مفید نوشتند رژیم صهیونیستی چادر آوارگان را زد و تعدادی شهید شدند. نمکش این‌جاست که قبلش داشتند تحلیل می‌کردند که این ناکس‌ها در سوریه آمده‌اند حواس ملت‌ها را از غزه پرت کنند. شما را نمی‌دانم اما بعد از این‌ها من دیگر فقط از خودم می‌ترسم. ترسناک‌تر از اسرائیل منم، من. وقتی سنوار می‌گوید جنگ که طولانی شود خوشحال باشید که آزادی قدس نزدیک‌تر است و من زیر چشمی به خودم، به روز اول، به معمدانی، به امشب، به یک سال و سه ماهه شدن جنگ، به چادرها و به رختخواب گرمم نگاه می‌کنم. اسرائیل آسان نمی‌رود، ایمان می‌برد تا برود. دیگر نمی‌گویم جنگ فلان با فلان، که هر چه می‌بینم، آزمون من بود، ایمان من؛ جنگ من با من. ✍🏻 کانال اصرار 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌
غرب و جهان تجدد را باید شناخت زیرا که ما از مدت‌ها پیش به‌نحوی در آن جهان شریک شده‌ایم و سرنوشت ما و همه جهان به آن بستگی پیدا کرده‌است. @varastegi_ir
‌ ‌ ▪️ حکمرانی بی‌قصه ✍🏻 محسن رنانی ➕ نقد هیچ سازمان و نظامی بدون قصه باورپذیر، دوام نمی‌آورد. بشار اسد اگر سقوط کرد چون سالها بود حزب بعث سوریه به پایان قصه خود رسیده بود؛ یعنی قصه‌ قدیمی‌اش دیگر باورپذیر نبود و بشار نیز نتوانست و نکوشید تا برای حکومت خویش و برای آینده سوریه قصه تازه‌ای خلق کند. به‌گمانم جمهوری اسلامی نیز سالهاست که دیگر قصه‌ای ندارد. قصه‌ای که بنیانگذار در سال ۱۳۴۲ نوشتنش را آغاز کرد و سپس مرحوم دکتر شریعتی نسخه مدرن آن را در دهه پنجاه خلق کرد، یک قصه دوجلدی شد که انقلاب ۵۷ روح و معنا و سپس شکل خود را از آن گرفت. آن قصه اکنون دیگر سالهاست که برای اکثریت نسل‌ جدید، معنا و باورپذیری خود را از دست داده است. حاکمان ایران نیز در سالهای اخیر هیچ تلاشی برای خلق قصه‌ دلربای دیگری برای خود و برای ایران نکردند. شاید گمان می‌کردند «قصه مقاومت» می‌تواند نقش یک قصه دلربای جدید را بازی کند. احتمالا هم برای مدتی چنین بوده است؛ اما آن قصه نیز مدت‌هاست، و بویژه با آنچه در این چندماه در غزه و لبنان و سوریه اتفاق افتاد، دیگر باورپذیر نیست. البته هاشمی و خاتمی کوشیدند تا روایت جدیدی از قصه بنیانگذار را ارایه بدهند و دلهای نسل‌های بعد از بنیانگذار را ببرند. اما نظام روایت آنها را قبول نداشت و قصه آنها را نیز به شکست کشانید. شاید احمدی‌نژاد را آوردند تا قصه تازه‌ای خلق کنند اما در این قصه جدید، آنقدر همه را حذف کردند، که آن قصه دیگر برای هیچ‌کس جذابیت نداشت. احمدی‌نژاد هم البته دنبال ساخت قصه خودش بود نه قصه نظام. مهندس موسوی نیز در سال ۸۸ خواست ویرایش تازه‌ای از قصه بنیانگذار را ارائه کند اما روایت او را در همان نطفه خفه کردند. به گمانم از ۸۸ به بعد بود که دیگر هیچ روایتی از نسخه بنیانگذار برای نسل جدید جذابیت نداشت. در اعتراضات ۹۶ و ۹۸ بخش بزرگی از مردم با شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» پایان قصه بنیانگذار را به صورت علنی فریاد کردند. سرانجام با پدیدار شدن جنبش مهسا، همه قصه‌ها و نسخه‌ها، بی‌رنگ و بی‌اعتبار شدند. جنبش مهسا نخستین جنبش اجتماعی پس از مشروطیت است که خودش دارد قصه خودش را خلق می‌کند. در انقلاب مشروطیت، در نهضت نفت، در انقلاب اسلامی، در جنبش سبز و دیگر تحولات بزرگ سده اخیر، همواره مردم در قصه‌ای که رهبران و نخبگان و سیاست‌مداران ساخته بودند بازی کردند. جنبش مهسا، نخستین جنبش یک سده اخیر است که رهبر ندارد و در قصه رهبران بازی نمی‌کند و خودش در حال خلق قصه خویش است. از این نظر جنبش مهسا را می‌تواند اصیل‌ترین جنبش مدنی یکصد سال اخیر ایران دانست. این که من بال‌بال می‌زنم که تحولات کشور به سوی خشونت نرود، برای همین است که جنبش مهسا فرصت کند قصه خودش را تکمیل کند. اگر کشور به سوی بی‌ثباتی وخشونت برود، اولین قربانی آن، «قصه جنبش مهسا» خواهد بود که ناتمام خواهد ماند. اگر جنبش مهسا بتواند قصه خودش را کامل کند، آنگاه دیگر هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را متوقف کند یا آن را به سوی خشونت ببرد. وقتی قصه خلق شد، آنگاه از دل قصه، رهبران آن هم خلق خواهند شد. انگیزه من برای مشارکت در انتخابات چهاردهم و تشویق مردم به رای دادن به پزشکیان، تنها این بود که پای‌مان را بگذاریم لای درْ، تا افق سیاست بسته نشود و شاید تصادفات تاریخی هم به سود ما پدیدار شود (که شد) تا این که جنبش مهسا فرصت کند قصه خود را به بلوغ برساند. به گمانم اکنون پای ما تا زانو لای در است و این درْ دیگر بسته نخواهد شد. چون آنان که برای بستنِ درْ فشار می‌آورند، روزبه‌روز قدرتشان کاستی می‌گیرد و نسل نو روز‌به‌روز قدرت‌مندتر می‌شود. تحولات خارجی هم البته به سود این تغییر قدرت عمل کرده و خواهد کرد. اکنون حتی جمهوری اسلامی هم اگر تصمیم بگیرد قصه تازه باورپذیری خلق کند، دیگر نمی‌تواند قصه‌اش در تقابل با قصه جنبش مهسا باشد و گرنه شکست می‌خورد. درواقع جامعه ایران با ورود پیش‌بینی نشده به انتخابات چهاردهم، «خلق امکان» کرد. این جامعه دیگر روبه‌عقب نخواهد رفت. ایران اکنون در حال تجربه یکی از باثبات‌ترین و عقلانی‌ترین و عمیق‌ترین تحولات سیاسی صد سال اخیر خود است؛ فقط باید مراقب باشیم که خودمان به دست خودمان این تحولات باثبات و مطمئن را مختل نکنیم؛ چون باور دارم که حکومت دیگر قدرت توقف آن را ندارد. به دو سال گذشته بنگرید: انگار به اندازه کل چهل سال قبل از آن، تحول رخ داده است. ما چه می‌خواهیم جز تحول؟! و برای حکومت چه چاره‌ای مانده است جز تغییر؟! (نقد این مطلب آقای رنانی در پست بعدی آمده است) 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌