eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
17.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی از غسالخونه تا برزخ
زیبای یکی از دوستان از مشاهدهٔ عذاب و جایگاه عظیم 🦋یکی از دوستان ما از شاگردان مکتبی و ارادتمندان رحمة‌الله‌علیه، خاطره‌ای را بیان نمودند که در نوع خود بی‌نظیر و دارای مفاهیم عالی معنایی است. شرح مطلب از زبان ایشان: شب هنگام به حسب روال عادی، مشغول اقامهٔ بودم. کیفیت اجرا و زیبایی حالات معنوی زایدالوصف و در اوج ممکن، و نور و عنایات ایشان بسیار زیبا شامل حال بود. پس از اتمام نماز، شاید حوالی سه شب بود که مبادرت به انجام در نمودم. برحسب دستور استاد، عددی بالا از ذکر را انجام می‌دادم. شاید ده دقیقه گذشته بود که حین ذکر، یا چرت سنگینی بر بدنم مستولی شده بود. نمی‌دانم چه شد! نمی‌دانم کجا بودم! بکلی از خود جدا و رها بودم. در همان حال سجدهٔ حالت سنگینی از معنایی برزخی رخ داد. خودم را در منظرهٔ کوهستانی بسیار دلربایی دیدم که به سمت آبشار زیبایی در دامنهٔ کوه رهسپار بودم. در طنین زیبای کوهستانی، احساس می‌کردم صدای همهمهٔ بسیار زیادی می‌شنوم، اما چیزی نبود! هرچه پیش می‌رفتم صدا آشکارتر می‌شد. پس از لحظاتی در مسیر زیبا، به ناحیه‌ای رسیدم که انگار تاریک بود، صدای همهمه بطرز حیرت‌آوری، بسیار زیادتر شد تا در کمال تعجب و وحشت دیدم، که سمت چپ مسیر، یک درهٔ بزرگ واقعست که صدهاهزار نفر آدم بطرز بسیار ناخوشایندی در آنند. دادوهوار، آه‌وناله، زشتی محض، قیافه‌های سیاه‌وسفید بشدت پلید، بوی تعفن و زشتی... اینان وحشیانه از سروکول هم بالا می‌رفتند که خود را به من برسانند. موج سنگین جمعیت از دیوارهٔ دره بالا می‌آمدند اما یکباره جمعیت عظیم بر هم ریخته و می‌افتادند. می‌شنیدم که بشدت به همدیگر فوش و ناسزا می‌دادند. گریه می‌کردند. با چنگ و دندان و ناخن بر هم هجوم می‌بردند. سروصدا بشدتی عجیب بالا بود. صدهاهزار انسان، تا ناگهان بر فراز دره در جایی بلند، شخص باهیبت و بزرگی را دیدم که همه از او می‌ترسیدند و با دیدنش سکوت کردند. این شخص باابهت که از ازدحام وحشیانهٔ جمعیت معترض بود، فریاد برآورد: گم شید ای حرامیان بی‌وجود! ساکت باشید ای حرامیان بی‌وجود! باز یک نمازشب‌خوان از اینجا گذر کرد!!! باز یک نمازشب‌خوان دیدید!!! ساکت بمانید ای حرامیان بی‌وجود!!! از شدت تلخی دیدنِ تمنای این اشخاص و حال آنان، از چرت پریدم، دیدم هنوز زبانم در سجدهٔ یونسیه در حال چرخش است، و متوجه شدم که خداوند صحنه‌ای را نشانم داده است که حقانیت ، و عظمت مقام اقامه‌کنندگان نمازشب در آن مدل انسانهاست نقد بازیگران و واکنش سلبریتی ها به شهادت شهید الداغی👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
1.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شادی روح درگذشتگان صلواتی قرائت کنید از حضرت صادق (علیه السلام) پرسيده شد : به زيارت اموات برويم؟ حضرت در جواب فرمودند: بلى. پرسيد : زيارت كننده را می شناسند؟ فرمودند: بلى؛ به خدا قسم زيارت كننده را می شناسند، از زيارت آنها خشنود می شنوند و هنگام زيارت با آن‌ها اُنس می گيرند. بحار الانوار، جلد 102، صفحه 300 . . کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می گوید: هنگامی که در بودیم، پس از اینکه را خواندیم، کمی از دیگران فاصله گرفتیم و هر کدام، گوشه‌ای نشستیم. من، در آن حس و حالی که سر قبر داشتم و خاطری که مجموع بود، دیدم که حالم تغییر کرد و انگار که از فضای مادّیِ بیرون، منقطع شدم و احساس کردم که صدایی از قبر مرحوم قاضی می‌شنوم که دسته‌ جمعی، با همدیگر جمله‌ای را تکرار می‌کنند. خوب که گوش دادم، دیدم که دارند می‌گویند: «عاش سعیدا و مات سعیدا».
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و در شب جمعه يازدهم رجب 1388 ه‍ ق مطابق با 12/7/1347 ه‍ ش ، بر اثر مراقبت و حضور، التهاب و اضطراب شديدى داشتم ؛ و با برنامه عملى جناب استاد علامه طباطبايى - رضوان الله عليه - روزگار مى گذراندم تا قريب يك ساعت به اذان صبح كه به ذكر كلمه طيبه ((لا اله الا الله )) اشتغال داشتم ، ديدم سرتاسر حقيقت و همه ذات مملكت وجودم با من در اين ذكر شريف همراهند و سرگرم به گفتن لا اله الا الله اند؛ ناگهان به فضل الهى جذبه اى دست داد كه بسيار ابتهاج به من روى آورد. مثل اين كه تندبادى سخت وزيدن گيرد آنچنان صدايى پى در پى بدون هيچ مكث و تراخى بر من احاطه كرد، و سيرى سريع پيش آمد كه هزار بار از سرعت سير جت سريع السير در فضا فزونتر بود، و رنگ عالم را بدان گونه كه ديده ام از تعبير آن ناتوانم ، عجب اينكه در آن اثناء گفتم : چه خوش است كه به دنيا برنگردم ؛ وقتى اين معنى در دلم خطور كرده به ياد عائله افتادم كه آنها سرپرست مى خواهند، باز گفتم : آنها خودشان صاحب دارند، به من چه ؛ تا چيزى نگذشت كه از آن حال شيرين باز آمدم و خودم را در آنجا كه نشسته بودم ديدم . ان الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغيوب .