eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
18.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
درغسالخونه زده شد بیاید باز کنید در رو! ج..نا.زه رو اوردم،همراه با یک برانکارد وارد سالن شد میشه بیاید کمکم؟ تنهایی نمیتونم! من بالا حوض روم کردم سمت مخالف خودمو جمع کردم نشستم. گفتم نه اقا! مگه خانواده ش پشت در نیستن بگید اونا کمکتون کنن. نه اینکه خدای نکرده بخوام کم کاری کنم نه، فقط نمیخواستم بدون چادر و با اون لباس غسالی دیده بشم. خلاصه چند نفری کمکش کردن و ج.ن.ا.ز..ه رو داخل حوض گذاشتن و رفتن. @neiynava_313 منم تخت نشستم تو حوض کنار عروسم نفسم به سختی بالا می اومد بخاطر آسمی که داشتم،فاطمه کاور سیاه رنگ رو باز کرد منم قچی دست گرفتم و یک تیکه از لباس شو برش زدم، تا بتونم با دست بقیه لباس رو پاره کنم😔 مگه فکرش رو میکرد اخرین باری که لباسشو با دست خودش تن کرده بود الان بخواد غساله لباسش رو از تنش پاره کنم ... دنیاش اینقدر کوتاهه وقتش بیدار بشیم 🌱 شلنگ اب رو باز کردم دیدم از زیر پام کف حوض خو.ن در میشد💔 تمام صورتش پر از خو.ن بود تحمل دیدن این صحنه رو نداشتم نگاه به گلوش کردم دیدم یه شلنگ چند سانتی بهش اویزونه😭 وای مادرم..... ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
اگر از من بپرسید سخت ترین لحظه ی غسالخونه کجاست؟ میگم همه ی لحظاتش قلب ادم رو به فشار میاره... اما امان از روزی که ج..-نازه ی کودکی رو بخواهیم غسل بدیم😭 امان از اون لحظه ای که نمیدونیم اون بچه رو چطور تو آغوشمون بگیریم چطوری اب بریزیم روی صورتش... امان از اون لحظه ایی که پدرو مادری پشت درغسالخونه اسم بچشون رو بلند بلند صدا میزنن😭 امان از اون لحظه ی که بخواهی کفن اماده کنی ونگاه کنی به قد قامت اون بچه... (بسم الله الرحمن الرحیم) باید میرفتم سردخونه و ج..نازه رو بلند میکردم اما من که جراتش رو نداشتم اقای ... میشه خودتون بلندش کنید. چرا مگه می تر...سی؟! بعد این همه مدت!!! تر...س نه اصلا. اما طاقتش رو ندارم چون منم یه مادرم😭 ج...نازه رو بردیم و گذاشتیم روی سنگ سرد وبی مهر غسالخونه💔 رفیقم بمن نگاه کرد... منم نگاهم رو برگردوندم نه نه از من نخواه... من میرم کفن اماده کنم، توهم کم کم امادش کن💔 خب زهرا وایسا یه لحظه! ببین اصلا این بچه غسل داره!! بدون نگاه من بهت میگم غسل داره غسلش رو انجام بده... رفیقم :نه زهرا تو یه لحظه نگاه کن... من: میخواهی دلم رو خو..ن کنی💔 باشه باز کن کارتون رو.. صورتی نحیف زرد،چشمای که دیگه قرار نبود باز بشه، دستای مشت کرده گره داده لبای خشک وجمع شده😭 چقدر این ترکیب برام اشناست... از بغل گوشه های که خو،.ن می چکید.. غسل داره غسل داره... انجامش بده من روحیه ام دیگه نمیکشه😭💔 بغلش کرد و نگاهش کردم زدم بیرون اینقدر سنگین شدم انگار وزنه های ۱۰۰ کیلویی بم وصل کرده بودن.... ! به چه مغرور شدیم؟این دنیا؟ به خودمون؟ به مالمون؟ به خونمون؟ به ماشینمون؟ به اولادمون؟ به چه چیزی که اینقدر از خدا دور شدیم! نمیدونید؟ نمی بینید این امتحان های سخت دنیا رو! یافکر میکنید این داستان ها برای همسایه هاست؟ برای ماها نیست.... @neiynava_313 ادامه دارد.... کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
شاید باورتون نشه اما این اتفاق واقعی بود جنا..زه ایی که درغسالخانه با لبخند بود. چندین بار اخری که میرفتم غسالخونه زیاد حال دلم رو خوب نمیکرد.... منبع @neiynava_313 من میرم غسالخونه تا هرانچه تو دلم ومغزم میگذره برای این دنیا همونجا بزارمشون بیام خونه ، میرم تا بیدار بشم و تلنگری برام باشه تا بتونم مسیرم رو درست تر برم. باید خودمو می رسوندم جایی که اخرش همه مون روزی اونجا قرار میگیریم سریع اماده شدم ورفتم رسیدم به گلزار از بین تمام مزار ها رد شدم وبهشون گفتم قوت وتوان بم بدید شما میتونید دست منو بگیرید پس منو تنها نزارید خدایش با یه انرژی خوبی رسیدم تا دم سالن غسالخونه رفتم سمت جنا.‌‌.زه و رفقام خداقوتی گفتم .. طبق معمول تا بچه ها لباس ج..نازه رو در می اوردن من باید کفن رو اماده میکردمسالن انتظار پر از خانم بود واین مغز منو اذیت میکرد چون شلوغی باعث میشه نتونم کارمو درست انجام بدم و از طرفی نمیتونستم نقابم رو درست بکشم پایین ولی چاره نبود باید کارومو میکردم... بعداز کفن رفتم سمت ج..نازه با دیدنش شوکه شدم🥹 لبخند روی لبش بود گفتم خب شاید بدن خشک شده دهن اونجور مونده💔 اگه کسی دیگه جز خودم میگفت شاید باورش برام سخت میشد‌. فضا یه فضای خاصی شده بود بوی کافور این سری دیگه منو اذیت نمیکرد بعضی از جنا...زه ها اینقدر سخت غسل داده میشن که میگیم کی تموم بشه از بس فضا سنگین میشه( قضاوتی در کار نیست فقط تجربه مو میگم) اما بعضی ج..نازه ها انگار که دلت نمیاد کفن کنی و بفرستی سردخونه این‌عروسمون هم از اون دسته بود بقدر فضا خاص بود برامون بقدری سبک بود و کارهاش سریع انجام داده میشد.. که ذهنم رو به خودش درگیر کرده بود سرش گرفتم دستم😭 تا اب رو بریزن توصورتش انگشت های دستم رو زیر سرش بالا پایین میکردم که خوب اب به همه جا برسه ، اما هنوز لبخند قشنگش روی لبش بود. مادر عزیز؟ قشنگم خوشحالی این دنیارو داری ترک میکنی و میری توآغوش خدا😭 دنیات چطور بوده،چطور زندگی کردی؟ که این همه فضای غسالخونه رو برای ما سبک کردی، دم غسالخونه رو دیدی؟؟ همه ی این جمعیت برای تو اومدن دم گوشش گفتم حتما ادم خیلی خوبی بودی که اینجا غساله ها هم چشماشون برای تو گریون شده ابی که میریزم روی جسمت بجاش منو شفاعت کن تو این دنیا گیرم💔 ادامه دارد.... #لبخند
اگر از من بپرسید سخت ترین لحظه ی غسالخونه کجاست؟ میگم همه ی لحظاتش قلب ادم رو به فشار میاره... اما امان از روزی که ج..-نازه ی کودکی رو بخواهیم غسل بدیم😭 امان از اون لحظه ای که نمیدونیم اون بچه رو چطور تو آغوشمون بگیریم چطوری اب بریزیم روی صورتش... امان از اون لحظه ایی که پدرو مادری پشت درغسالخونه اسم بچشون رو بلند بلند صدا میزنن😭 امان از اون لحظه ی که بخواهی کفن اماده کنی ونگاه کنی به قد قامت اون بچه... (بسم الله الرحمن الرحیم) باید میرفتم سردخونه و ج..نازه رو بلند میکردم اما من که جراتش رو نداشتم اقای ... میشه خودتون بلندش کنید. چرا مگه می تر...سی؟! بعد این همه مدت!!! تر...س نه اصلا. اما طاقتش رو ندارم چون منم یه مادرم😭 ج...نازه رو بردیم و گذاشتیم روی سنگ سرد وبی مهر غسالخونه💔 رفیقم بمن نگاه کرد... منم نگاهم رو برگردوندم نه نه از من نخواه... من میرم کفن اماده کنم، توهم کم کم امادش کن💔 خب زهرا وایسا یه لحظه! ببین اصلا این بچه غسل داره!! بدون نگاه من بهت میگم غسل داره غسلش رو انجام بده... رفیقم :نه زهرا تو یه لحظه نگاه کن... من: میخواهی دلم رو خو..ن کنی💔 باشه باز کن کارتون رو.. صورتی نحیف زرد،چشمای که دیگه قرار نبود باز بشه، دستای مشت کرده گره داده لبای خشک وجمع شده😭 چقدر این ترکیب برام اشناست... از بغل گوشه های که خو،.ن می چکید.. غسل داره غسل داره... انجامش بده من روحیه ام دیگه نمیکشه😭💔 بغلش کرد و نگاهش کردم زدم بیرون اینقدر سنگین شدم انگار وزنه های ۱۰۰ کیلویی بم وصل کرده بودن.... ! به چه مغرور شدیم؟این دنیا؟ به خودمون؟ به مالمون؟ به خونمون؟ به ماشینمون؟ به اولادمون؟ به چه چیزی که اینقدر از خدا دور شدیم! نمیدونید؟ نمی بینید این امتحان های سخت دنیا رو! یافکر میکنید این داستان ها برای همسایه هاست؟ برای ماها نیست.... @neiynava_313 ادامه دارد.... کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
اگر از من بپرسید سخت ترین لحظه ی غسالخونه کجاست؟ میگم همه ی لحظاتش قلب ادم رو به فشار میاره... اما امان از روزی که ج..-نازه ی کودکی رو بخواهیم غسل بدیم😭 امان از اون لحظه ای که نمیدونیم اون بچه رو چطور تو آغوشمون بگیریم چطوری اب بریزیم روی صورتش... امان از اون لحظه ایی که پدرو مادری پشت درغسالخونه اسم بچشون رو بلند بلند صدا میزنن😭 امان از اون لحظه ی که بخواهی کفن اماده کنی ونگاه کنی به قد قامت اون بچه... (بسم الله الرحمن الرحیم) باید میرفتم سردخونه و ج..نازه رو بلند میکردم اما من که جراتش رو نداشتم اقای ... میشه خودتون بلندش کنید. چرا مگه می تر...سی؟! بعد این همه مدت!!! تر...س نه اصلا. اما طاقتش رو ندارم چون منم یه مادرم😭 ج...نازه رو بردیم و گذاشتیم روی سنگ سرد وبی مهر غسالخونه💔 رفیقم بمن نگاه کرد... منم نگاهم رو برگردوندم نه نه از من نخواه... من میرم کفن اماده کنم، توهم کم کم امادش کن💔 خب زهرا وایسا یه لحظه! ببین اصلا این بچه غسل داره!! بدون نگاه من بهت میگم غسل داره غسلش رو انجام بده... رفیقم :نه زهرا تو یه لحظه نگاه کن... من: میخواهی دلم رو خو..ن کنی💔 باشه باز کن کارتون رو.. صورتی نحیف زرد،چشمای که دیگه قرار نبود باز بشه، دستای مشت کرده گره داده لبای خشک وجمع شده😭 چقدر این ترکیب برام اشناست... از بغل گوشه های که خو،.ن می چکید.. غسل داره غسل داره... انجامش بده من روحیه ام دیگه نمیکشه😭💔 بغلش کرد و نگاهش کردم زدم بیرون اینقدر سنگین شدم انگار وزنه های ۱۰۰ کیلویی بم وصل کرده بودن.... ! به چه مغرور شدیم؟این دنیا؟ به خودمون؟ به مالمون؟ به خونمون؟ به ماشینمون؟ به اولادمون؟ به چه چیزی که اینقدر از خدا دور شدیم! نمیدونید؟ نمی بینید این امتحان های سخت دنیا رو! یافکر میکنید این داستان ها برای همسایه هاست؟ برای ماها نیست.... @neiynava_313 ادامه دارد....
زندگی از غسالخونه تا برزخ
فاجعه کاشت ناخن در غسالخانه👇
کاشت ناخن در غسالخانه ی زنان پیامک اومد روگوشیم کجایی خونه ای کارت دارم فلانیم! برات زحمتی دارم میخوام باشی ... بدمش دست تو.. که خیالم راحت باشه تموم کارهای غسلشو انجام میدی حداقل غسل اخرش درست باشه اینو که بم گفت کمی شک کردم! ولی چیزی نگفتم تاخودمو رسوندم غسالخونه... جواب پیامکش رو دادم ورفتم غسالخونه یه لحظه حس کردم سالن عروسی اومدم اشتباهی! اکثرشون کم حجاب بودن😔 ولی من غساله این انتظار رو داشتم حداقل در غسالخونه کمی به خودمون بیایم یه لحظه فکر کنیم که بابا اخر این دنیا مر..گه! چرا از دستور خدا سرپیچی میکنیم ما که اول اخر همه مون باید از اینجا رد بشیم پس چرا اماده نیستیم! هیچی نگفتم و وارد سالن شدن اومد بغل کرد و دم گوشم گفت حواست بهش باشه تورخدا جوونه زندگی نکرد زهرا .... گفتم شرط من اینه هیچ کس دورم نباشه تا بتونم کارم رو درست وتمیز انجام بدم دیدم چندتا خانم گفتن نه ماکاری بهت نداریم فقط میخوایم نگاه کنیم! گفتم سینماس!!!! الان من چطور تن م..یت رو جلوی شما عریان کنم؟ یه لحظه چشمم به دستش خورد که از کاور زده بود بیرون 🥺کاشت ناخن مصنوعی داشت تازه فهمیدم چرا بم گفت حداقل غسل اخرش درست انجام بشه... گفتم کاشت داره؟؟؟؟!!! دیدم خانم های همراهش گفتن اره مگه چه اشکالی داره! یه لحظه نگاهم به دست هاشون افتاد دیدم خودشون هم کاشت دارن😔 گفتم هیچی اشکال اینه کسی که کاشت داره تو غسل حیض و جنبش مونده یعنی تموم غسل هاش به گردنشه ومنم اگه این کاشت ناخن در نیارم با همین بدن میره اون دنیا! شما که دلتون نمیخواد ج..نازتون اینجور دفن بشه گفت وا خانم مگه میشه نه درش نیارید بزارید بمونه گفتم باشه پس جای من اینجا نیست خودتون غسلش بدید ... اگه من میخوام غسل بدم نمیزارم حقی به گردنم بمونه، وممنون میشم شما سالن رو ترک کنید ادامه دارد... @neiynava_313