eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
در 31 تیرماه سال 67 بود که دشمن بعثی به جهت اشغال اهواز و خرمشهر با ستونی از ادوات رزهی به سمت جاده اهواز و خرمشهر یورش برد. لشگر سیدالشهداء(ع) ماموریت پیدا کرد که با تیپ حضرت زهرا (س) دشمن را در سه راهی کوشک سرکوب کند و گردان امام حسین (ع) اولین گردانی بود که ساعت 5 صبح روز اول مرداد 67 خود را به محل درگیری رساند و طی درگیری سختی توانست ستون زرهی دشمن را متفرق کند و با تعقیب دشمن از سه راهی کوشک به طرف خرمشهر به نبرد با دشمن پرداخت. طرح دشمن این بود که بخش اعظم توان رزهی، برای تصرف اهواز به کار گرفته شود و از مسیر جاده اهواز خرمشهر به پیشروی به سوی اهواز ادامه داد و گردان امام حسن (ع) مامور شد جلوی دشمن را سد کند و رزمندگان این گردان بعد از پادگان حمید و بر روی جاده اهواز خرمشهر در حوالی ظهر با دشمن درگیر شدند.
سعید نیز جزء شهدای این نبرد نابرابر بود. گردان امام حسن (ع)توانست دشمنی که قصد داشت قبل از ظهر به اهواز برسد تا ساعت 3 بعد از ظهر بین سه راه جفیر تا سه راهی صاحب الزمان در جاده اهواز-خرمشهر مشغول کند. تا اینکه سایر گردانهای لشگر ده و سایر یگانها و جوانان اهواز هم به کمک آمدند و ورق برگشت و دشمن پا به فرار گذاشت. کسی از سرنوشت بچههای گردان امام حسن و حاج سعید خبر نداشت تا اینکه آنها را در بین خاکریزهای قرارگاه مهندسی ارتش بعد از پادگان حمید پیدا کردند. پیکر بی جان علمدار بی دست گردان امام حسن(ع) در حالی پیدا شد که آثار شکنجه بر بدنش پیدا بود و دشمن کینه توز به تلافی مقاومت سعید و یارانش صورت این جانباز شهید را با ضربات لگد و شلیک گلوله خرد کرده بود و اینگونه حماسه عاشورایی رزمندگان گردان امام حسن (ع) در روز عرفه و شب عید قربان در تاریخ به ثبت رسید و پیکر مطهر سردار جانباز شهید حاج سعید تراب در قطعه 29 گلزارشهدای بهشت زهرا مهمان خاک شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ رمضان سالروز تاسیس مسجد مقدس جمکران شب هفدهم رمضان سال ۳۷۳ هجری قمری، وجود مقدس و نازنین امام(عجل الله تعالی فرجه) برای اولین بار در عالم بیداری دستور ساخت مسجد مقدس جمکران را به «حسن بن مثله» جمکرانی می‌دهند، تا این قطعه خاک و بقعه مقدس، مامن و پناهگاه و میعادگاهی برای چشم انتظاران ظهورش باشد تا دل‌سوختگان حضرتش گردهم آیند و با نماز و دعا و نیایش، طواف عشق به جای آورند.
پرواز پرستویی دیگر بوی عطرشهادت پاسدار رشید اسلام حاج ساعاتی قبل به فرمانده شهیدش ،سیدالشهدای مدافعین حرم حاج پیوست باز بوی عطرشهادت چه زیبا ازمعبر تنگ دنیا گذشتی ای شهید یاد ما هم باش هدیه کنیم صلواتی نثار روح مطهر همه شهدا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج ✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور ✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان ✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام
سلام علیکم هفدهمین روز از 💫 چله بیست و دوم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 مرتضی رفیعی میاندشتی🌷هستیم.
نــام : مرتضی نـام خـانوادگـی : رفیعی میاندشتی نـام پـدر : قربانعلی تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۱/۱۱/۲۳ مـحل تـولـد : ری سـن : ۲۰ سـال
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نــام : مرتضی نـام خـانوادگـی : رفیعی میاندشتی نـام پـدر : قربانعلی تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۱/۱۱/۲۳ مـحل
شهید مرتضی رفیعی. تاریخ تولد ۱۳۴۱/۱۱/۲۳ شهادت عملیات فتح المبین ۱۳۶۱ در خانواده ای مذهبی متولد شد. اولین فرزندو تنها پسر خانواده بود. بسیار مورد علاقه پدر ومادرو تمام اقوام بود. به حجاب خیلی اهمیت میداد،هنوز انقلاب نشده بود، خواهراش رو که به سن تکلیف نرسیده بودن نمیگذاشت بی حجاب برن تو کوچه. خیلی به فکر فقرا بود همیشه از پدرش که شرایط مالی خوبی داشت برای فقرا پول میگرفت. هر وقت متوجه میشد کسی داخل فامیل به کمک مالی احتیاج داره،از پدرش پول میگرفت وکمک میکرد جالب اینجا بود که پدر بعدها متوجه میشد به چه کسی کمک کرده. هر کسی در فامیل به کمک احتیاج داشت حتما پیش قدم میشد. نسبت به خواهرهای کوچکش خیلی دل رحم بود وطاقت اذیت شدن اونها رو اصلا نداشت. موقع شروع جنگ خیلی اصرار داشت بره،اما پدر و مادر راضی نمیشدن،بعد از کلی اصرار بالاخره راضی میشن که بره. اول کار فرمانده به خاطر آشنایی با شرایط خانوادگی آقا مرتضی یه ماشین در اختیارشون میگذارن تا در قسمت تدارکات خدمت کنند،اما خیلی زود ایشون ماشین رو تحویل میدن ومیگن من باید برم خط مقدم اگه می خواستم پشت ماشین بشینم دو تا ماشین زیر پام بود.