هدایت شده از مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
۱۷ رمضان سالروز تاسیس مسجد مقدس جمکران
شب هفدهم رمضان سال ۳۷۳ هجری قمری، وجود مقدس و نازنین امام(عجل الله تعالی فرجه) برای اولین بار در عالم بیداری دستور ساخت مسجد مقدس جمکران را به «حسن بن مثله» جمکرانی میدهند، تا این قطعه خاک و بقعه مقدس، مامن و پناهگاه و میعادگاهی برای چشم انتظاران ظهورش باشد تا دلسوختگان حضرتش گردهم آیند و با نماز و دعا و نیایش، طواف عشق به جای آورند.
پرواز پرستویی دیگر
بوی عطرشهادت
پاسدار رشید اسلام حاج #ابولفضل_سرلک ساعاتی قبل به فرمانده شهیدش ،سیدالشهدای مدافعین حرم حاج #قاسم_سلیمانی پیوست
باز بوی عطرشهادت
چه زیبا ازمعبر تنگ دنیا گذشتی
ای شهید یاد ما هم باش
هدیه کنیم صلواتی نثار روح مطهر همه شهدا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان
✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز
✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج
✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور
✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان
✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام
سلام علیکم
هفدهمین روز از 💫 چله بیست و دوم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 مرتضی رفیعی میاندشتی🌷هستیم.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نــام : مرتضی نـام خـانوادگـی : رفیعی میاندشتی نـام پـدر : قربانعلی تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۱/۱۱/۲۳ مـحل
شهید مرتضی رفیعی.
تاریخ تولد ۱۳۴۱/۱۱/۲۳
شهادت عملیات فتح المبین ۱۳۶۱
در خانواده ای مذهبی متولد شد.
اولین فرزندو تنها پسر خانواده بود.
بسیار مورد علاقه پدر ومادرو تمام اقوام بود.
به حجاب خیلی اهمیت میداد،هنوز انقلاب نشده بود، خواهراش رو که به سن تکلیف نرسیده بودن نمیگذاشت بی حجاب برن تو کوچه.
خیلی به فکر فقرا بود همیشه از پدرش که شرایط مالی خوبی داشت برای فقرا پول میگرفت.
هر وقت متوجه میشد کسی داخل فامیل به کمک مالی احتیاج داره،از پدرش پول میگرفت وکمک میکرد جالب اینجا بود که پدر بعدها متوجه میشد به چه کسی کمک کرده.
هر کسی در فامیل به کمک احتیاج داشت حتما پیش قدم میشد.
نسبت به خواهرهای کوچکش خیلی دل رحم بود وطاقت اذیت شدن اونها رو اصلا نداشت.
موقع شروع جنگ خیلی اصرار داشت بره،اما پدر و مادر راضی نمیشدن،بعد از کلی اصرار بالاخره راضی میشن که بره.
اول کار فرمانده به خاطر آشنایی با شرایط خانوادگی آقا مرتضی یه ماشین در اختیارشون میگذارن تا در قسمت تدارکات خدمت کنند،اما خیلی زود ایشون ماشین رو تحویل میدن ومیگن من باید برم خط مقدم اگه می خواستم پشت ماشین بشینم دو تا ماشین زیر پام بود.
در عملیات غرور آفرین فتح المبین در حین مبارزه،از چند ناحیه(بازو،پهلو،...)زخمی میشن وبه گفته دوستانی که بعدها آزاد شدن فقط دیده بودن که زنده اسیر شدن وتمام تلاشها برای یافتنش بی نتیجه بود.
تا سال ۶۸ هیچ خبری از این یار نبود هر زنگ دری وهر زنگ تلفنی همه را از جا میکند که شاید خبری از او باشد.
عاقبت سال ۶۸ یوسف گمگشته باز آمد اما چگونه.
وقتی اوردنشون پیکرشون به اسکلت تبدیل شده بود اما اسکلت سالم بود فقط استخوان همون دست زخمی رو نداشتن.
اینکه کجا اسیر بودن و چه طور شهید شدن رو نگفتن.