15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 بابا قربان نعش بی سرت...
📽 #فیلم | نوحه خوانی #حاج_صادق_آهنگران در جمع رزمندگان اسلام
🎙بابا قربان نعش بی سرت
عریان افتاده در خون پیکرت
برخیز از جا عزیز فاطمه
بنگر حال سکینه دخترت
جسمت صدپاره از تیغ و سنان
گریان از سوگ تو هفت آسمان....
🌿 #عزاداری رزمنده ها در ایام محرم
🌸 چهره جوانان و نوجوانان در دوران دفاع مقدس چقدر بانشاط، زیبا و نورانی بود...
کانال #دفاع_مقدس
حرم دانبال نبی میزبان رزمندگان ...
رزمندهها برای عزادرای حسینی از انديمشك
حركت می كردند و روز تاسـوعا را به شوش
و به حـرم دانيال نبی (ع) و روز عاشـورا را
به دزفـول به مكان مقدس و حرم سبزه قبـا
میرفتند. در اهواز رزمندگان در ايام تاسوعا
و عاشـورا به دارخوييـن و شادگان میرفتند
و حسينيهانرژی هم كه بين آبادانواهواز بود
به عزاداری اهميتخاصی میداد و مراسم را
در طول دههی اول انجام میداد. بعد از دهه
هم كل دو ماه بهطور مختصر مراسم در اين
مكان برگزار می شد.
#عزاداری
#محرم_در_جبهه
#حرم_دانیال_نبی_شوش
▫️ تو وصیتنامهاش نوشته بود :
.
« همراهم در قبر یک شاخه گل سرخ⚘و یک عکسِ امام بگذارید که شاخه گل را میخواهم به آقا و مولای خود حسین (علیهالسلام) بدهم...🥀»
#محرم
#عزاداری
#علیاکبر_خمینی
#شهید_علی_قاریانپور
🌼تو عزاداری هم ملاحظهی مردم رو بکنید!
✍️شب عاشورا، پیروجوان بر سروسینه میزدند و این دم را تکرار میکردند: امشب شهادتنامهی عشاق امضا میشود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا میشود
مسنها و بزرگترهای جلسه میگفتند مردم خسته شدند و اصرار داشتند مجلس تمام شود اما جوانترها دوست داشتند هنوز سینه بزنند و #عزاداری کنند. بههرترتیب، مجلس به پایان رسید. جوانها که از بزرگترها شاکی شده بودند از گود مسجد شهدا آمدند بیرون و با حالت قهر به مسجد محمدی رفتند. #آقاابرام آمد مسجد و به ما گفت: «قرار نیست شما تا صبح عزاداری کنید و پیرمرد و پیرزن هم کنار شما اذیت بشن. هرکسی براساس مقتضیات سنش تا یه حدی میتونه توی جلسه بشینه. شما اشتباه کردید و باید سروقت عزاداریتون رو تموم میکردین، بعد میاومدین توی این مسجد، تا صبح میشستید مناجات و عزاداری میکردین.» همون موقع ابراهیم متوجه شد بچهها غذا نخوردند. از یک هیئت دیگه دو تا مجمع بزرگ غذا گرفت برد گذاشت جلوی بچهها و گفت: «حالا بخورید جون بگیرید، جون گرفتید تا صبح عزاداری کنید اما یادتون باشه حتی تو عزاداری #امام_حسین هم ملاحظهی مردم رو بکنید.»
📚 از کتاب جوانمرد روایت زندگی و خاطرات شهید ابراهیم هادی | ج۱
📖 صفحات ۷۸ و ۷۹
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 بابا قربان نعش بی سرت...
📽 #فیلم | نوحه خوانی #حاج_صادق_آهنگران در جمع رزمندگان اسلام
🎙بابا قربان نعش بی سرت
عریان افتاده در خون پیکرت
برخیز از جا عزیز فاطمه
بنگر حال سکینه دخترت
جسمت صدپاره از تیغ و سنان
گریان از سوگ تو هفت آسمان....
🌿 #عزاداری رزمنده ها در ایام محرم
🌸 چهره جوانان و نوجوانان در دوران دفاع مقدس چقدر بانشاط، زیبا و نورانی بود...
کانال #دفاع_مقدس
از عاشورای سال ۶۱ هجری قمری،
دیگر زمان از عاشورا نگذشته است
و همه روزها عاشوراست..!
زمان بر امتحان من و تو میگردد
تا ببیند که چون صدای هَل مِن ناصرِ
امام عشق برخیزد، چه میکنیم..؟!
"شهید آوینی"
#عزاداری
#انصارالحسین
#محرم_در_جبهه
#سردار_حاجعلی_فضلی
#رزمندگان_لشکر۱۰سیدالشهداء
#عاشورای_حسینی_تسلیتباد
سینه زنی امام خامنه ای
در جمع رزمندگان لشکر۳۱ عاشورا
۲۹ مرداد ۱۳۶۷
حسینیه فرماندهی
۱۵ کلیومتری دزفول
#عزاداری
#محرم_در_جبهه
ای غریب خراسان سیدی یا رضاجان
داغِ تو بر دلِ ما چشم ما بر تو گریان
« یا علی بن موسی »
#عزاداری
#مشهد_مقدس
#رزمندگان_لشکر۱۴_امامحسین (ع)
#شهادت_امامرضا_علیهالسلام_تسلیت
🏴شام غریبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
◾️#عزاداری رزمندگان دفاع مقدس
در ایام فاطمیه
تشییع نمادین حضرت زهرا (س)
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 شهید جواد صراف، میاندار دسته عزاداری در جبهه
▫️تابستان ۶۵ با دسته یک گروهان سیدالشهدا گردان تخریب به گردان مقداد مامور شدم .
همه گردان های لشگر کوزران بودند و معلوم بود عملیات در منطقه صعب العبوری خواهد بود .
پیاده روی و کوهنوردی های سنگین پدرمان را در آورده بود .
محدوده گردان مقداد را چند کوه احاطه کرده بود . با وجودی که از ارتفاعات پیرامون پائین تر بودیم ولی نسبت به دشت پائین دست و آبادی ماهیدشت خیلی بالاتر بودیم .
چادر گروهان ها در سینه کش پیرامون مقر بود که قبل از بنا شدن چادرها ، با بولدوزر جاده ای به شکل نعل اسب احداث شده بود تا هم جای چادرها صاف باشد و امکان دسترسی با ماشین میسر شود .
وسط مقر که کمی پائین تر از چادرها بود محوطه ای مسطح ایجاد شده بود برای نماز جماعت و صبحگاه و این جور چیزها .
دور صبحگاه هم چند چادر کوچک و خیمه ای بود برای فرماندهی و واحدهای گردان .
کل منطقه کوزران هم پوشیده بود از درختان کوتاه و انبوه.
در محل برگزاری صبحگاه روزی چند بار برزنت بزرگی پهن می شد برای نماز جماعت و مراسم و سخنرانی . یادم نیست چه ایامی بود که هر شب سینه زنی و مراسم عزاداری برقرار بود .
گردان مقداد و مالک در آن مقطع ادغام شده بودند و افراد قدَری مثل شهید #جواد_صراف بدون مسئولیت به عنوان نیروی آزاد با احمد نوزاد فرمانده گردان همکاری می کردند . معاون نوزاد هم علی جزمانی بود . من و احمد طایفه و شهید یزدان رضایی و شهید امیر سبزعلی و چند نفر دیگر در گروهانی بودیم که از نیروهای گردان مالک تشکیل شده و مسئولش بکشلو بود .
روزها ساعات طولانی کوهنوردی با تجهیزات سنگین انجام می شد و شب ها خیلی خسته بودیم . مسئولین گروهان سیدالشهدای تخریب نیز چادر خیمه ای کوچکی کنار صبحگاه و نزدیک چادر فرمانده گردان داشتند که حسن آقا رحیمی و شهید علی ساقی در آن مستقر بودند . علی محمودوند دوران درمان قطع شدن پایش در فاو را سپری می کرد و آنجا حضور نداشت .
🌗 یک شب بعد نماز مغرب و عشاء چراغ و فانوس ها خاموش و عزاداری مفصلی شروع شد .
حال و حوصله چندانی نداشتم و از جمع جدا شدم . چادر حسن رحیمی و ساقی آمدم که هیچ کدام حضور نداشتند و در مراسم بودند . لبه در چادر روی تراورس چوبی نشستم و به تماشای عزاداری و سینه زنی پرداختم .
ایستاده سینه زنی می کردند . بلند گو نبود و وسط مراسم صدای #جواد_صراف در تاریکی بگوش می رسید که دستانش را بلند می کرد و شعری را بلند بلند در آن وسط می خواند و بقیه هم که با آن شعر آشنا بودند با او دم می گرفتند و همصدایی چند نفر در کلمات آخر شعر بگوش می رسید .
لذت و حالی از تماشای از کنار آن جمع به من دست داد که گاهی یاد آن صحنه می افتم .
چند ماه بعد، احمد نوزاد، علی جزمانی، رجبعلی بکشلو، جواد صراف، یزدان رضایی، و... در شلمچه و کربلای پنج و بعدها سبزعلی، ساقی ...و تعدای زیادی از آن جمع به شهادت رسیدند.
🌴شعر آن شب #جواد_صراف این بود:
عمه یا عمه
زینب ای زینب
مگه ما بابا نداریم
مامن و ماوا نداریم
مگه ما بی خانمانیم
کشتی بی بادبانیم
عمه یا عمه
زینب ای زینب
--(راوی: رزمنده بسیجی قاسم عباسی-گردان تخریب لشگر۲۷)
#جواد_صراف
#خاطرات
#عزاداری
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas