📣#اطلاع_رسانی
🌹سالگرد و گرامیداشت یاد و خاطره شهید مدافعحرم یدالله ترمیمی
🎙سخنران: حجت الاسلام بیرقدار
🎤با نوای: حاج مهدی امیدیان
📆پنجشنبه ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۱
⏰ساعت ۲۰:۳۰
📍گرگان،خیابان شهدا،لاله۲۴،هیئت شهدای آل یاسین
@Modafeaneharaam
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 استوری
شهید مدافع حرم فاطمیون "احمد شکیب احمدی"
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📸 شهادت یک سرباز پلیس در درگیری با اشرار مسلح 🔹شب گذشته مأموران انتظامی استان بوشهر در بندر گناوه،
893.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراسم بدرقه شهید امنیت سید نوید موسوی💔🖤
@Modafeaneharaam
📸 #گزارش_تصویری
🌺 آغاز زندگی مشترک زوج جوان آملی در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم (ع) آمل و در جوار قبور مبارک شهدای مدافع حرم
🔖 چهارشنبه ۱۴۰۱/۱/۱۰
@Modafeaneharaam
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه است و دلم
در پی یک برگ برات
السلام حضرت ارباب
قتیل العبرات...
✨ #السلام_علیک_یااباعبدالله✨
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند.
✅ #شهید مهدی زین الدین
شهدا را یاد کنیم ولو با یک #صلوات🌹
@Modafeaneharaam
#سیره_شهدا🦋
🍃روز خواستگاری صحبت های ما خیلی کوتاه بود،اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید میکرد!
او بارها گفت که یک همسنگر میخواهد
شاید کسی که به خواستگاری میرود
بگوید یک همسر و همدم میخواهد
اما مصطفی گفت که همسنگر میخواهد
بعد از چند سال به او گفتم:
ما که الان در زمان جنگ نیستیم،
علت اینکه همسنگر خواسته،چه بوده است؟
او گفت: جنگ ما،جنگ نظامی نیست
جنگ الان ما جنگ فرهنگی است
اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است
تا وقتی من کار فرهنگی انجام می دهم
همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند...
✍راوی: همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@Modafeaneharaam
#جامعهکبیره
حافظان رازهای الهی
💠 بیست و هشتم شعبان| خداوند اسراری دارد که جز معصومین کسی محرم آن نیست...
@Modafeaneharaam
669.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 محمد انصاری، بازیکن سابق پرسپولیس: حاج قاسم سلیمانی نماد شجاعت و افتخار ایران است. ساعت 01:20 من در خواب شیرین بودم و ایشان در حال دفاع از کشور
@Modafeaneharaam
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🔵توضیح: سلام دوستان، داستانی که در پیش رو دارید واقعی است. نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است.
📢📢📢مقدمه نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام
سید طاها ایمانی
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_اول داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ : دهه شصتی
دهه شصت ... نسل سوخته ...
هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن... ما نسل جنگ بودیم ...
آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند ... دل خانواده ها رو سوزوند ... جان عزیزان مون رو سوزوند ... اما انسان هایی توش نفس کشیدن ... که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت ... بی ریا ... مخلص ... با اخلاق ... متواضع ... جسور ... شجاع ... پاک ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون ... تمام لغات زیبا و عمیق این زبان ... کوچیکه و کم میاره ...
و من یک دهه شصتی هستم ... یکی که توی اون هوا به دنیا اومد ... توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن ... کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ...
من از نسل سوخته ام ... اما سوختن من ... از آتش جنگ نبود ...
داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ... غرق خون ... با چهره ای آرام ... زیرش نوشته بودن ... "بعد از شهدا چه کردیم؟ ... شهدا شرمنده ایم" ...
چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ ... نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد ... محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ...
مادرم فرزند شهیده ... همیشه می گفت ... روزهای بارداری من ... از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا ... دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ...
اون روزها کی می دونست ... نفس مادر ... چقدر روی جنین تاثیرگذاره ... حسش ... فکرش ... آرزوهاش ... و جنین همه رو احساس می کنه ...
ایستاده بودم و به اون تصویز نگاهمی کردم ... مثل شهدا ...
اون روز ... فقط 9 سالم بود ...
.
💠#قسمت_دوم داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅: غرور یا عزت نفس
اون روز ... پای اون تصویر ... احساس عجیبی داشتم ... که بعد از گذشت 19 سال ... هنوز برای من زنده است ...
مدام به اون جمله فکر می کردم ... منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم ... اما بیشتر از هر چیزی ... قسمت دوم جمله اذیتم می کرد ...
بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره ... مادرم می گفت... عزت نفس داره ...
غرور یا عزت نفس ... کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم ...
- ببخشید ... عذرمی خوام ... شرمنده ام ...
هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره ... منم همین طور... اما هر کسی با دو تا برخورد ... می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه ...خصلتی که اون شب ... خواب رو از چشمم گرفت ...
صبح، تصمیمم رو گرفته بودم ...
- من هرگز ... کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ...
دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن ... به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم ...
- دوست شهید داشتید؟ ... شهیدی رو می شناختید؟ ... شهدا چطور بودن؟ ...
یه دفتر شد ... پر از خصلت های اخلاقی شهدا ... خاطرات کوچیک یا بزرگ ... رفتارها و منش شون ...
بیشتر از همه مادرم کمکم کرد ... می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه ... اخلاقش ... خصوصیاتش ... رفتارش ... برخوردش با بقیه ...
و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد ...
خیلی ها بهم می خندیدن ... مسخره ام می کردن ... ولی برام مهم نبود ... گاهی بدجور دلم می سوخت ... اما من برای خودم هدف داشتم ...
هدفی که بهم یاد داد ... توی رفتارها دقت کنم ... شهدا ... خودم ... اطرافیانم ... بچه های مدرسه ... و ... پدرم ...
.
.
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺