و آن دو کلمه دشواری که هیچ وقت جرئت گفتنش را نداشتم .
دوستت دارم !
- بوکوفسکی
آبـےعزیزمن ؛
با صدای محوت که مثل نسیمی از کنارم رد میشه ؛
لطفا فقط یکبار دیگه اسمم رو صدا بزن !
یا اینکه زیر غروب یخ زده خورشید ایستادم .
ولی می خواستم قدم به قدم به سمتت بیام !
S till with you
هنوز با توام :]
در یک اتاق تاریک بدون هیچ نوری ؛
من نباید به این عادت کنم .
ولی خیلی آشناست .
صدای تقریبا آروم تهویه ی هوا ،
اگه حتی این رو هم نداشتم ؛
فکر کنم از هم کاملا می پاشیدم !
با هم می خندیدیم ، با هم گریه می کردیم :]
حدس میزنم این احساسات ساده همه چیز من بودن !
قرار کی باشه؟
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم
میخوام به چشمات نگاه کنم ؛
و بگم، دلم برات تنگ شده !
در خاطراتی که خیلی درخشان بودن .
بارون میباره، حتی زمانی که تنهایی می رقصم . .
وقتی این مه از بین بره ؛
با پاهای خیس شده به سمتت میدوم .
پس اون موقع منو در آوغش بگیر !
اون ماه تنها به نظر می رسه . .
چون جوریه که انگار داره درخشان توی آسمون شب اشک میریزه !
حتی با دونستن اینکه صبح از راه میرسه ؛
میخواستم مثل ستاره ای توی آسمونت جا بگیرم !
یک روز ، یک لحظه
اگه میدونستم یک روزی اینطوری میشه ،
ازش بیشتر در خاطراتم جمع می کردم !
قرار کی باشه ؟
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم ؛
میخوام به چشمات نگاه کنم ؛
و بگم دلم برات تنگ شده !
یک روز ، یک لحظه
اگه میدونستم یک روزی اینطوری میشه ؛
ازش بیشتر در خاطراتم جمع می کردم !
قرار کی باشه ؟
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم
میخوام به چشمات نگاه کنم ،
و بگم دلم برات تنگ شده !
در خاطراتی که خیلی درخشان بودن .
بارون میباره ، حتی زمانی که تنهایی می رقصم !
وقتی این مه از بین بره . .
با پاهای خیس شده به سمتت میدوم ؛
پس اون موقع منو در آوغش بگیر !
پشت لبخندهای مبهمت که به سمت زده میشن .
میخوام یه نور دوست داشتنی بنفش رو نقاشی کنم ( بکشم ) .
با اینکه ممکنه قدم هامون از ریتم خارج شده باشن ( با هم مطابفت نداشته باشن ).
اما میخوام این مسیر رو با تو قدم بزنم !
Still with you
هنوز با تو ام . .
بانگ ِ خون در دلِ ریشم برخاست !
پر شدم از فریاد . .
هفتمین اختر این صبح سیاه ،
دلِ من بود که بر خاک افتاد .
- هوشنگ ابتهاج
نشنوم ناله خود را دگر از مستی درد !
آه گوشم شده کر یا که زبانم شده لال ؟
- ه . ا . سایه