ابر بارنده به دریا می گفت
گر نبارم تو کجا دریایی ؟
در دلش خنده کنان
دریا گفت : ابر بارنده تو هم از مایی .
- حمید مصدق
برایَم غریبه بمان ،
که هرکه دِل به او بستم ،
اهلِ رفتن شد . .
- محمود درویش
اندوه نمىتواند تا ابد شديد باقى بماند . آدم در آغاز ، هر روز اندوهناک است . سپس شروع مىكند به بازسازىِ خود !
ــ ــــــــــــــــــــــــــــ
- لنا آندرشون
آبـےعزیزمن ؛
آسایشگاه ، بیش از حد خلوت بود دیوانهها دیگر حوصله دیوانگی نداشتند ، آنها هم حقیقت را میدانستند .
بیمار ِ اتاق ۶۹ :
نالان سینه اش را فشرد :
نورِ قلبم دیر شد نیامدی :]