eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
150 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman
مشاهده در ایتا
دانلود
ازشنبه‌تاچهارشنبه مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می‌تاخت. این‌طور به نظر می‌رسید که به جای بسیار مهمی می‌رفت مردی که کنار جاده ایستاده بود فریاد زد کجا می‌روی؟ مرد اسب سوار جواب داد نمی‌دانم از اسب بپرس! این داستان زندگی خیلی از مردم است آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان‌ می‌تازند ، بدون اینکه بدانند به کجا می‌روند... ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و ساعت ها تلاش پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد. ناگهان پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از اندام او محافظت کند، اما چنین نشد. در واقع پروانه ناچار شد همه عمر روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند. آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تلاش برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد. ⏪گاهی اوقات در زندگی فقط به تلاش نیاز داریم. اگر خداوند مقرر می کرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم، به اندازه کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم. ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
✨پیرمرد خسیسی بود ڪه پسر جوان او بسیار دست‌ و دل‌ باز بود و پسرش بر عڪس پدر، به فقرا می‌رسید و اطعام می‌کرد. ✨روزی از پدرش پرسیدند: «تو چرا سخاوت پسر خود را نداری؟ تو ڪه نزدیڪ مرگ هستی باید از دنیا بیشتر بریده باشی و سخاوت‌مندتر شوی؟؟» ✨پیرمرد گفت: «من پیرمردم و در این دنیا ریشه‌ام ڪهن‌تر از پسر جوانم است. ریشه‌ی آرزوهای من در خاڪ دنیا، از ریشه آرزوها‌ی پسرم عمیق‌تر است.» ✨انسان هر چقدر بیشتر در این دنیا عمر ڪند ریشه آرزوهای او در دنیا قوی‌تر و وابستگی او بیشتر می‌‌شود. ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🗯کودکان را از مکتب به بیابان برده بودند، عابری پرسید: برای چه این کودکان را آورده‌اید؟ گفتند: از برای دل پاک ایشان، تا مگر دعای‌ آنها کارگر بیفتد و باران بیاید... عابر گفت: اگر دعای کودکان کارگر بودی، یک معلم و یک مکتب در جهان نماندی…!😐 عبید زاکانی 📚آغاز سال تحصیلی بر دانش‌آموزان و آموزگاران مبارک📚 ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه روزی مردی، به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. مرد مهمان، از عادت همیشگی کمتر غذا خورد. بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مردِ مهمان به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آن‌که به خانه رسید، از همسرش طعام خواست. پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه‌ی کافی غذا نخوردی؟ پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم ! پسر با شنیدن شرح ریا کاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید. ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه می‌گویند ﺷﺨﺼﻲ ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﺑﺎﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ . هیچ‌یک ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ به عنوانﺩﻭﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ می‌دانست ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁﻧﺮﺍ ﺣﻞ نمی‌کرد، ﻭﻟﻲ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ می‌کرد ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻳﺎﻓﺖ. " ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ، ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﻩ ." ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه 👞کفش مجانی👞 ✍ شخصی برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راسته‌ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ان مرد آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. او یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش دور و برش چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. مرد دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد. که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟ فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند! مرد گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می کنی؟ فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی! 💥این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست، همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است.ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم. ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه در زمانهای بسیار دور دویست نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و به اسیری می بردند و تعدادی نظاره‌گر بر این جماعت اسیر می‌خندیدند و با خود می‌گفتند: ای بیچاره‌ها چگونه است این سه نفر نحیف بر شما و با این تعداد چنین چیره گشته و این چنین خوار شدید؟ یعنی هیچ کدامتان عرضه ی مقابله با این افراد را نداشتید؟ یک جهان دیده در میان آنان فریادی زد که ای مردم بر ما نخندید که آن سه نفر با هم هستند و ما دویست نفر تنها! ↙️↙️↙️ @atr_ir
ازشنبه‌تاچهارشنبه 🏝ظرفیت‌انسان‌ها🏝 💎 در روزگاران قدیم مردی از دست روزگار سخت می‌نالید، پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست، استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه‌اش پرسید؟ آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه‌اش پرسید؟ مرد گفت: خوب است و می‌توان تحمل کرد استاد گفت: شوری آب همان سختی‌های زندگی است.شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود. سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه آن را تعیین می‌کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است. ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه  🏝امام هشتم (ع) و ماجرای تشییع جنازه🏝 موسي بن سيار كه از ياران حضرت رضا عليه السلام است ،‌مي‌گويد : « ‌روزي همراه ايشان بودم همين كه نزديك ديوارهاي طوس رسيديم صداي ناله و گريه‌اي را شنيدم . من به جست و جوي آن رفتم . ناگاه ديدم جنازه‌اي را مي آورند در اين حال حضرت از مركب پياده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند كردند و چنان به آن جنازه چسبيدند، همچون بچه‌اي كه به مادرش مي‌چسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند : « هر كس جنازه‌اي از دوستان ما را تشييع كند، مثل روزي كه از مادر متولد شده، گناهانش پاك مي‌شود » وقتي جنازه كنار قبر گذاشته شد، حضرت كنار ميت نشسته و دست مبارك خود را روي سينه‌ي او گذاشتند و فرمودند :« فلاني ! تو را بشارت مي‌دهم كه بعد از اين ديگر ناراحتي نخواهي ديد .» عرض كردم : فدايت شوم، مگر اين مرد را مي‌شناسيد، در حاليكه اينجا سرزميني است كه تا كنون در آن گام ننهاده‌ايد امام عليه السلام فرمود: موسي ! مگر نمي داني كه اعمال شيعيان ما هر صبح و شام بر ما عرضه مي‌شود. اين چنين است كه امامان عليهم السلام از احوال ما آگاهند و لذا هر حاجتمندي كه رو به سوي آنان مي‌كند، مورد توجه قرار مي‌گيرد و حاجتش به نحو شايسته‌اي برآورده مي‌گردد.  📚 بحارالانوار 49/98. ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه 💎 پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود. ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه 🏝ظرفیت‌انسان‌ها🏝 پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند. پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را این‌گونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم، قاضی گفت: تو خودت می‌دانی که دزد هستی و من تو را جریمه می‌کنم و می‌دانم که توانایی پرداخت آنرا نداری به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت می‌کنم، درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی پول را از جیب خود درآورد و درخواست کرد به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود سپس ایستاد و به حاضرین در جلسه گفت: همه شما محکوم هستید و باید هرکدام مبلغی جریمه پرداخت کنید چون شما در شهری زندگی می‌کنید که فقیری مجبور می‌شود تکه‌ای نان دزدی کند؛ در دادگاه ، مبلغی جمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید. مرگ انسانیت مرگ خوبیهاست ↙️↙️↙️ @atr_ir