eitaa logo
بسلام آمنين
2.3هزار دنبال‌کننده
209 عکس
31 ویدیو
18 فایل
وَسَدَّ الأَبْوابَ إِلّا بابَ #عَليٍ وَقالَ: أَنا مَدينةُ العِلْمِ وُعَليٌ بابُها #تمدن_مدرن، بالهای پرواز انسان را شکست و پاهایش را زخمی کرد، آنگاه با منت به او عصا داد @Haj_ghasem_y یادداشتهای سبک زندگی اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منکه حسابی باهاش گریه کردم. این دو دقیقه، یکی از تمدنی ترین فیلمهاییه که تا حالا دیدم. بشدددددت عمیق، بشددددت راهبردی یادداشت رو که نوشتم، عزیزی این فیلمو از حضرت خمینی برام فرستاد. امامی که به جد معتقدم، جزء سانسورشده ترین شخصیتها تو آموزشُ پرورش و البته صداسیماست. راستی تا حالا دیدین یکی از سخنرانیای ایشون رو تو یکی از شبکه های اصلی تلویزیون، به صورت کامل پخش کنن؟؟؟؟ آه از اهداف بسیار بسیار بلند و خمینی بزرگ، که زیر چرخ دنده های دستگاه کارشناسی توسعه له شد. متن کامل پیام دردناک امام عزیز رو درباره نهضت خانه سازی برای محرومان بخونید.... انقلاب اسلامی آمد که یک جديد، بر مبنای قرآنُحدیث، پیش روی بشریت بگذارد و این کار، به فضل الهی انجام خواهد شد. پیام امام خمینی برای خانه سازی یادداشت احیای موات و زمین رایگان @besalamen_amenin
قبلا عرض کردم که یکی از کارای جدی ما تو کوچیکمون، عمل به روایات راهبردی و نویسندگیه.... اینم 📚یادداشت عالی یکی از عزیزان دلم که سال هشتم هستن😍 عنوان: روستا پیشرفته تر است یا تهران؟! 😅 سعی کرده با توجه به مسئله ، بین معیارهای توسعه و پیشرفت مقایسه کنه.... @besalamen_amenin
۱۶ فروردین ۱۴٠۴/سال پنجم و باز هم من، معجزه شگفت انگیز عطر😅 و رزقی «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ🤔»!!!! از مدتها قبل می خواستم این کارو بکنم ولی نمیشد. وقتی دیدم تو سخنرانی اول سالشون به این موضوع تصریح کردن، خیلی جدی تر شدم. ایشون گفتن: «وظیفه‌ی مردم این است که هر کس می تواند یک تولیدی ولو کوچک به وجود بیاورد، این کار را بکند». جالب اینکه ، تنها مثالی بود که برای طرحهای تولیدی مردمی و کوچیک گفتن. و این دقیقا چیزی بود که از مدتها قبل تو ذهن داشتم. راستش چقدر حسرت خوردم که این مثال آقا، توی غفلت و غوغای رسانه ها گم شد. من طلبه کمترین حاضر بودم برم تلویزیون😅، و دو ساعتی درباره اهمیت این مثال بسیار مهم، ابعاد و فوایدش حرف بزنم. ولی خب دیگه.... برگردیم به داستان: حدود ده بیست متر از فضای پشت بام رو نیاز داشتم. دو روزی به آخر ماه رمضون مونده بود. نقشه قفس رو تو ذهنم کشیده بودم و علاوه بر این، می خواستم تقسیم به دو یا سه بخشش کنم تا بتونم هم بیارم. آخه کبوتر یکی از زیباترین، آرامش بخش ترین و مفیدترین مخلوقات خدا برا آدماست. گوشت و تخم مرغش😅 جزء بهترین هاست! ضمنا، کود کبوتر هم یکی از بهترین جایگزینای مضره. تازه، کبوتر ضد جنُّ شیاطینه و یکی از حیووناییه که عاشق اهل بیت علیهم السلامه (کتاب شریف کافی، باب ) از خونه زدم بیرونُ تو مسیر چندتا جوشکاری دیدم. چون می خواستم ی اسکلت آهنی درست کنمُ روشم ورق فلزی بندازم. قیمت که گرفتم، سر هم به پنج شیش میلیون تومن می رسید. گرون بودنش ی طرف، آهنی بودنشم طرف دیگه! هی می گفتم آهن که بندازم رو سقف، خیلی داغ میشه و پرنده ها اذیت میشن. بعدش گفتم چرا اسکلت چوبی نزارم🤔؟ که خیلی بهتره! نزدیک اذان ظهر بود که به خیابون شهید داودی رسیدم! اونجا ی مسجد خوبی هست که محل برگزاری هیئت هفتگی . ی هیئت خیلی خوب که خودمم یکی دو بار اونجا سخنرانی کردم. نماز که خوندم و از مسجد اومدم بیرون، دیگه داشتم به قطعیت می رسیدم که همون اسکلت آهنی رو سفارش بدم. چون هرچی گشتم نجاری خوبی پیدا نکردم. شاید حدودای چهارصد پونصد متری از مسجدْ دور، و وارد میدون اصلی شهر شدم. حس کردم یکی داره غیرعادی پشت سرم میاد🤔😅😨اما برنگشتم و به راهم ادامه دادم. یهو شنیدم داره میگه آقا آقا ببخشید! برگشتم دیدم ی مرد میانسال با کلی جوراب در حال . سلام حالتون خوبه؟ علیک سلام، خیلی ممنون ببخشید این شما زدین؟ 😊با یک مکث گفتم بله، چطور؟ آها از کنارم که رد شدین، گفتم این عطر حتما مال شما بوده. میشه بپرسم چه عطریه؟ 🥰 میشه بدین ی خرده بزنم؟ بله حتما. بعد که ی خرده عطرُ زد گفت: ان شاءلله علیه السلام ظهور کنن🤔😊 خواست عطرو پس بده، گفتم نه دیگه این مال شماست. گفت نهههه، گفتم قابلتون رو نداره. خیلی تشکر کرد، خودش رو معرفی و شمارشو هم داد. اگر کمکی چیزی نیاز داشتید در خدمتم. ممنون. راستی سراغ دارین؟ برای چی؟ میخوام ی جا برا کبوترام درست کنم. ی خرده فکر کردُ گفت: فلانی فلان جا مورد مناسبیه. باز فکر کردُ یهو گفت: عه البته همین جام یکی هست! اشاره کرد به اونطرف میدونُ گفت: اون گاراژ بزرگ رو می بینی؟ همون اولش ی نجار خیلی خوبه که اتفاقا خودشم کبوتر داره🥰🕊 گفتم ای چقد تو محشری. رفتمُ دیدم که بله! ی قفس بزرگ تو محل کارش درست کرده و تقریبا ده تایی هم کبوتر داشت. خدا میدونه چقدر آرامش می گرفتم به این کبوترا نگاه می کردم. ی خرده که صحبت کردیم، آقای نجار گفت: ؟ 🥰🤦‍♂️😅 کساییکه یادداشت قبلی رو خوندن، دلیل خندمو میدونن. خیلی راهنمایی کرد و گفت: برای اینکه ارزون دربیاد، میتونی ازین چوبای خام ببری خودت درست کنی. ی لحظه تو ذهنم اومد که خودمون تو روستا کلی داریم🤔چرا ازونا استفاده نکنم؟ بلافاصله گفتم وای خدایا، برای سقف هم از همون شاخه های سپیدارُ آلبالوهای تو باغچه استفاده می کنم. هم رایگانه هم طبیعیه داغم نمیشه. خیلی خوشحال شدم و از آقای نجار خداحافظی کردم. روز بعدش رفتم و به پدرم گفتم میخوام برم فلان باغچه برای اینکار. گفت که اونجا اصلا سپیداری نمونده! همه رو بریدیم. ولی دلم روشن بودُ گفتم حالا میرم ی کاریش میکنم. رفتمُ خداروشکر دیدم از اوووون همه سپیدار، فقط دوتا باقی مونده که اتفاقا یکیش خشک شده. انگار خدا برا من نگهش داشته بود. ی درخت حدودا ده متری که بشددددت برام کافی و مناسب بود😅🤲 دست به کار شدمُ همه چیزو آماده کردم. بچه ها رو هم با خودم برده بودم و حسسسابی کردن. زنگ زدم برادرم با وانتش اومدُ چوبارو بار زدیم به مقصد پشت بام. و اکنون پیگیر ادامه ماجرا هستم. بفضله تبارک و تعالی😊 یادداشت مشابه درباره عطر طرح عطر کتاب مسجد و اداره جامعه @besalamen_amenin
بسلام آمنين
#یادداشت_۱۹۷ ۱۶ فروردین ۱۴٠۴/سال پنجم و باز هم من، معجزه شگفت انگیز عطر😅 و رزقی «مِنْ حَيْثُ لا يَحْ
پیام یکی از همراهان عزیز کانال درباره یادداشت اخیر😔😊 ، وقتی که بسترسازی میکنی و خانواده ها میتونن ی تخم مرغ ساده رو خودشون تولید کنن👇👇 این جنس پیام‌ها، آدم رو‌ ترغیب به بازگشت به شهرستان می‌کنه 😢 هر چند که خونه پدری‌مون توی مرکز شهر یه شهرستان بود ولی یه کنج از حیاط پشتی خونه، نزدیک به ۷۰ تا مرغ و خروس و اردک و بوقلمون داشتم 😍 روزی حداقل ۳۰ تا تخم‌مرغ داشتم و مامانم، هر روز یه شونه تخم‌مرغ به این و اون همسایه و اقوام، فضل و بخشش می‌کرد. بعد‌ها که به اتفاقات حاشیه‌ای اون ایام فکر می‌کردم، متوجه شدم که چقدر خوبی رو پدید آورده بود. ما تخم‌مرغ می‌دادیم و یکی از همسایه‌ها میوه می‌داد (چون توی تره‌بار کار می‌کردند) اون یکی توی قنادی کار می‌کرد، شیرینی میآورد و اون یکی، گردو و فندق و... و اون یکی، نون خشک برای مرغ‌ها میآورد و... ولیکن الان، توی این شرایط ، همسایه از همسایه خبر نداره 😔 حضرت آقا: مردم مرغداری محدود کوچک راه اندازی کنند @besalamen_amenin
😁✅💐😁✅💐😁✅💐😁✅💐😁✅
@Panahian_irPanahian-Clip-HanoozAzBabatPoolMigiri.mp3
زمان: حجم: 1.95M
هنوز از بابات پول میگیری؟ به دو نفر از بچه های کوچیکم گفتم: به حکم اسلام برین تجارت کنید. رفتن با کمک پدر بزرگوارشون از مشهد، به صورت عمده جوراب خریدن😊. یکی دو سالی هست که بویژه ایام قبل عید، پاره وقت اینکارو میکنن. میگفتن با پول برای خودمون موبایل خریدیم😅 و کلی تجربه عالی برام خیلی جالب بود که همین حرفهای حاج آقای پناهیان رو، تو جلسه این هفته مدرسه مون بهشون گفتم.... @besalamen_amenin
🎙چند پیشنهاد برای حجاب و عفاف - امروز ساعت ۱۵ https://virasty.com/Islam1357/1743934664747041493 جلسه مهم حجه الاسلام دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی، پیرامون مسئله امروز ساعت ۱۵ در نرم افزار برای حضور در جلسه بر روی پیوند بالا👆 بزنید @besalamen_amenin
بسم الله الرحمن الرحیم ان شاءلله به زودی یک یا دو جلسه هفتگی در ویراستی، طرح مباحث را خواهیم داشت💐🤲 https://virasty.com/Haj_ghasem
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ و از آسمان آب بابرکتی نازل کردیم تا به‌واسطۀ آن‌ها باغ‌ها و دانه‌های درو شده را برویانیم. سوره ق آیه۹ به به به به به به به به😍😍😍😍😍 امروز صبح خیلی زود رفتم روستا 💐💐💐💐💐 📚🗞مطالعه یادداشت جایگاه درخت در قرآن و نسبت درختان قرآنی و هدایت در سبک زندگی الهی @besalamen_amenin
زمان: حجم: 461.2K
سلام و عرض ادب خدمت برادران و خواهران بزرگوار 🌺💐🌺 این دو صوت رو حتما گوش بدین ✅تجربه یکی از برادران خوبم درباره ورود به و کسبُ کار بر اساس کتاب گرانقدر ✅گفت و گو با یک شاکی و نالان از وضعیت اقتصادی و دعوت او به این عرصه ✅حرفهای جالب آن راننده بعد شش ماه... 📚دریافت کتاب فقه المکاسب اینجا 📚دریافت کتاب مشاغل مردمی اینجا @besalamen_amenin