💐🌼🌺🍀🌺🌼💐
امروز
#هجدهم_اردیبهشت_ماه
سالروز طلوع
چند آسمون نشین شهرستانمونه
تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز
💐 پاسدار #شهید حسن قیصری نیا (غلامرضا)
💐 بسیجی #شهید اصغر ملا خدادادی (محمود)
💐 بسیجی #شهید حسنعلی ابراهیمی (محمدعلی)
💐 بسیجی #شهید حسینعلی ابراهیمی (محمدعلی)
💐 سرباز #شهید محمدعلی غلامعلی (یداله)
💐 سرباز #شهید عبدالرضا لطفی (نادعلی)
💐 کارگر #شهید فتح اله ساربان (محمدعلی)
#کادوی_تولدشون
#شادی_روحشون
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌼 @dashtejonoon1💐🌺
🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹
#سلام_بر_شهدا 🌷
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا 🌷
خوشا آنانڪ جان را میشناسند
طریق عشق و ایمان را میشناسند
بسے گفتند و گفتیم از #شهیدان
#شهیدان را #شهیدان مے شناسند
🕊 #ای_شهید 🌹
تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن
براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند
باور ڪن ...
✍️ امروز #هجدهم_اردیبهشت_ماه
سالروز عروجتان است🕊
🌹 #شهدای والامقام
🌹شهرستان نجف آباد
🌹ڪہ در چنین روزی
🌹 آسمانی شده اند
🌹 این #شهدای والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان
محل مزار ذکرمی گردد : ✍️
🌷 بسیجی #شهید نعمت اله طالبی 🌺 (عباس) ـ ۲۵ ساله - نجف آباد
🌷 بسیجی #شهید محمدرضا فاضل 🌺 (محمدکاظم) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد
🌷 سرباز #شهید محمدعلی آذری 🌺 (غلامعلی) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد
🌷 سرباز #شهید عبدالرضا احمدی 🌺 (عبدالرحمن) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد
🌷 جهادگر #شهید سیدمحمدرضا احمدی 🌺 (سیدمحمد) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد
🌷 جهادگر #شهید محمد عابدینی 🌺 (عباسقلی) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد
🌹 سالگرد
🌹آسمانی شدنتان
🌹 مبارڪ باد ...
#روحشان_شاد 🕊
#یادشان_گرامی 🌹
#راهـشان_پر_رهرو 🕊
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🌹🥀🌴🥀🕊🌹
#مادرانه
#ته_تغاریهای_مادر
قبل از #عملیات همه دور هم نشسته بودیم .
#کمال به #مادر گفت :
#مادر ، #شش تا پسر داری ، سه تا #بزرگه برای خودت ، سه تا #کوچیکه را بده برای خدا ...
#مادر گفت:
#راضیم_به_رضای_خدا
#کمال_ظل_انوار ، مهندس مکانیک ، یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه
#مهدی_ظل_انوار ، مهندس شیمی ، فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر
#جمال_ظل_انوار ، مهندس دامپروری ، جهادگر و فرمانده گروهان ...
هر #سه_برادر در یک شب و
در یک ساعت #شهید شدند ...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
دشت جنون
🕊🌹🥀🌴🥀🕊🌹 #مادرانه #ته_تغاریهای_مادر قبل از #عملیات همه دور هم نشسته بودیم . #کمال به #مادر گفت : #م
🕊🌹🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#مهدی_ظل_انوار
مهدی در دفتر خاطراتش نحو ه ی زخمی شدنش را اینگونه می نویسد:
#قسمت_اول
پس از رسيدن به مريوان چون گروه قبلي مشغول به ترك منطقه بودند بايد خيلي سريع ما جايگزين آنها مي شديم لذا به منطقه رفتيم. بعد از چند روز مسئول عمليات منطقه به ما گفت كه طرحي داريم و قرار است كه بداخل شهر عراق نفوذ كرده و تپه مشرف به شهر عراق را تصرف كنيم. در شب حمله حدود ساعت 8 بود كه توسط بي سيم خبر دادند كه برادر «ظل انوار مسئول گروه فارس» فورا به محل ياد شده بيايد و لذا با چند نفر از برادراني كه با روحيه و عملياتي بودند به راه افتاديم و شام را در ماشين خورديم حدود ساعت 10 بود كه به پايين كوه رسيديم و با سايرين از همان ساعت تا 6 صبح بي وقفه از كوه بالا رفتيم عليرغم خستگي شديد در بين راه استراحت نكرديم چون نيرو شديدا نياز بود. به هر حال وقتي به قله رسيديم حمله شروع شده بود و عراق آتش شديدي را روي قله مي ريخت.
عراق عادت دارد كه بعد از از دست دادن آن منطقه سريعا نفراتش را جمع و جور كرده وبا يك نيروي سر حال پاتك ميكند. و اصل تلفات و استقامت و نيروي تازه پس از حمله شروع مي شود. لذا با اطلاع از اين مسئله به همراهان گفتم عراق دست بردار نيست و ما احتياج به سنگر و جان پناه داريم و بايد قبل از پاتك عراق سنگرمان را آماده كنيم و دست بكار ساختن سنگر شديم.
#ادامه_دارد ....
🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
دشت جنون
🕊🌹🥀🌴🥀🕊🌹 #خاطرات_شهدا #شهید_والامقام #مهدی_ظل_انوار مهدی در دفتر خاطراتش نحو ه ی زخمی شدنش را این
🕊🌹🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#مهدی_ظل_انوار
مهدی در دفتر خاطراتش نحو ه ی زخمی شدنش را اینگونه می نویسد:
#قسمت_آخر
هنوز اولين سنگر تمام نشده بود كه صداي زوزه گلوله خمپاره را شنيديم خود را روي زمين انداختم اما دير شده بود و خون بصورت فورانم از ران پايم بيرون ميزد بسرعت با برادران خوبم با دستمال گردن سعي در جلوگيري از خونريزي نموديم و بالاخره پس از بستن 4-5 دستمال گردن روي زخم خونريزي بند آمد و تازه متوجه شدم كه يك تركش هم به كتف چپم خورده است و از آن خون جاري گرديده . دو نفر از برادران من را بروي شانه گرفته و بطرف پايين حركت كرديم در بين راه چند بار حالم بهم خورد ولي چون مي دانستم كه نيرو در بالاي كوه كم است سعي داشتم كه آن دو نفر را هم به بالاي كوه بفرستم و اگر شده خود را روي زمين بكشم وبه پايين بروم. ولي آنها زير بار نرفتند و تلاش من براي متقاعد كردن آنها به رها كردن من بي فايده بود.
مسير سخت و طولاني بود و من هر از گاهي بيهوش شده و دوباره بهوش مي آمدم و برادران نيز خسته و بي رمق شده بودند پس از هفت ساعت طي راه به قاطر برخورد كرديم و برادران با فشار قاطر را گرفته و دو ساعت نيز بر روي قاطر طي مسير كرديم تا به محل تخليه مجروحين رسيديم. نمی دانيد كه چقدر دلم مي خواست آن بالا باشم وبه ياري برادران بشتابم زيرا مي دانستم كه آنها چه ميكشند. اما خداوند اين چنين خواسته بود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
🌹🌴💐🥀💐🌴🌹
#پنجشنبه
گل چیـنم و تعریف ڪنم بوی تو را
صـد غنچـہ بچینم ندهد بـوی تـو را
چہ ڪنم چاره ندارم ڪه جدایـم از تو
زڪجا غنچہ بچینم ڪه دهد بوی تو را؟
#باز_هم
#پنجشنبه
#جان_بہ_ڪف_گرفتہ
#خیرات_میڪنم
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🥀 @dashtejonoon1🌹🌴