4_5774115116043731749.mp3
زمان:
حجم:
2.5M
🍂
@Hemasehjonob1
🔴 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
🔻 اربعین حسینی
⏪ قافله غم
رسیده قافله غم
بسوی شام بلا
به دشت کرب و بلا
به دشت کرب و بلا
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
🔻 شعر: حبیب اله معلمی
🔻 زمان اجرا: نامعلوم
🔻 حجم: 2.38
🔻 مدت آهنگ: 11:23
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
@defae_moghadas
🍂
1_114373899.mp3
زمان:
حجم:
4.61M
🌹اي همسفر اي همنفس اي روح اميدم
بردار سر از خاك من از شام رسيدم
محمود کریمی - اربعین
#الحسین_یجمعنا
🏴
🍂
🔻 #کتاب
"دارساوین"
کتاب دارساوین یادداشتهای روزانه فتح الله جعفری از سال 1352 تا 59 است. سردار فتح الله جعفری راوی کتاب و سعید علامیان نویسنده کتاب هستند.
«دارساوین» اثری مستند در حوزه خاطرات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است که در آن خاطرات سردار فتحالله جعفری نوشته شده است. این کتاب در بردارنده خاطرات شفاهی و بر اساس متن یادداشتهای روزانه وی و به صورت پرسش و پاسخ تدوین شده است.
سعید علامیان درباره این کتاب گفت: «دارساوین» خاطرات جالبی از نحوه استقرار امام خمینی(ره) در قم و زمان انتقال ایشان به بیمارستان قلب تهران را در بر دارد. همچنین خاطراتی درباره استقرار ایشان در ساختمانی واقع در خیابان دربند در فروردین سال 1359 بیان شده که پیش از این منتشر نشده بود.
وی افزود: بخش بعدی کتاب مربوط به خاطرات سردار جعفری همراه با گروه 64 نفری در منطقه کردستان است که وی به همراه این گروه در ستونکشیهایی که صیاد شیرازی برای پاکسازی این مناطق انجام میداد، همراه شدند. خاطرات اسیر شدن آنها در کردستان برای پاکسازی مناطق، از جمله خاطرات جذاب کتاب است.
لازم به ذکر است؛ کتاب بر ساختار بنا شده است؛ به این معنی که در بخش نخست خاطرات و دستنوشتههای روزانه جعفری از وقایع مختلف نقل شده و در بخش دوم پرسش و پاسخ میان راوی و نویسنده کتاب برقرار شده که در درک لحظات مختلف و دانستن از جزئیات بیشتر به مخاطب کمک فراوانی میکند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻بخشی از کتاب:
آن روز صبح با صیاد شیرازی عازم تپه دیده بانی شدیم. او با سردشت در تماس بود، گرا می داد و از پادگان سردشت توپخانه ۱۰۵ میلیمتری شلیک می کرد. وقتی به اردوگاه برگشتیم. نزدیک اذان ظهر بود. دیدم صیاد شیرازی آستین هایش را بالا زد و گفت: «الان وقت نماز است، اول نماز بخوانیم، بعد ببینیم چه کار باید بکنیم.»
تا آن روز گاهی نمازم را با تاخیر و غیر اول وقت می خواندم. موقع خداحافظی به صیاد شیرازی گفتم: «امروز درس خوبی از شما یاد گرفتم.» پرسید: «چه درسی؟» گفتم: «نماز اول وقت.» گفت: «نماز اصل است؛ همه این کارها برای نماز است، من هم این را از آقارحیم [صفوی] یاد گرفتم.»
🍂
🍂
🔻 #اینجا_صدایی_نیست 9⃣6⃣
خاطرات رضا پور عطا
بچه ها زخمی بودند و خون زیادی ازشان رفته بود. بعضی ها هم بریده بودند و اصرار داشتند خودشان را اسير کنند. برگشتم پیش محمدپور و رضع نیروها را به او گفتم آهی کشید و در فکر فرو رفت. سپس با حالتی برافروخته گفت: آقارضا، اگه یه نفر اسیر بشه، بقیه به دنبالش راه می افتن. گفتم: پس میگی چیکار کنیم؟ گفت: هر کسی رو که میخواد اسیر بشه بفرستش توی کانال تا از بقیه بچه ها دور بشه. پرسیدم یعنی به همین راحتی بذاریم اسیر بشن؟ گفت: چاره ای نیست... اونی که روحیش رو از دست داده نمیشه کاریش کرد. فقط یادت باشه از طریق کانال پرچم سفید بزنه و خودشو اسیر کنه.
هر لحظه صدای بلندگوهای عراقی ها نزدیک تر می شد و بچه ها را تحریک می کرد. در آن شرایط برزخ گونه، فقط ایمان و اعتقاد بود که انسان را استوار نگه میداشت. یعنی به چشم سر دیدم که عیار بچه ها چطور دارد رقم می خورد. شک و تردید مثل خوره به جان بچه های ناتوان و کم ایمان افتاده بود و پاهای آنها را سست می کرد. نق و نوقها بلند شد که ما می خوایم اسیر بشیم.
محمدپور به من اشاره داد که بچه های ترسیده را شناسایی کن و به سمتی دیگر ببر. طولی نکشید که با توکل به خدا و تدبیر فرماندهی، نبض نیروها را در دست گرفتم و تقریبا مکر و حیله دشمن را در نطفه خفه کردیم. با جدا شدن تعداد کمی از نیروها، آرامش به بچه ها بازگشت. همان چند تا هم که می خواستند اسیر شوند با سرزنش بقیه مواجه شدند و شرمنده به نیروها ملحق شدند.
نیروهای عراقی وقتی از اسارت بچه ها ناامید شدند یک نفر را با پرچم سفید از طریق کانال جلو فرستادند تا به بچه ها جرئت دهد خودشان را اسير کنند. محمدپور با مشاهده عراقی پرچم به دست، خطاب به من دستور داد: رضا امونش نده بزنش! نگاهی از روی تعجب به محمدپور انداختم و گفتم: پرچم سفید دستشه گفت: من بهت دستور میدم بزنش.
نمی توانستم از دستور مافوق سرپیچی کنم، اسلحه را بالا آوردم و یک گلوله خرجش کردم. روی زمین افتاد. طولی نکشید که ما را بستند به خمپاره ۶۰. همان سیاره هایی که بدون سر و صدا آسمان را روی سر آدم خراب می کند.
تلفاتمان هر لحظه بیشتر شد. هیچ پناه و مفری غیر از تپه های نه چندان بلند رملی نداشتیم به ناگاه نگاهم به سیدمهدی طباطبایی و سید نورالله و امین الله طهماسبی افتاد که همچنان در طلب جرعه ای آب لب هایشان را به هم می مالاند. به سمتشان رفتم. از شدت تشنگی پرپر می زدند. جویای بچه های آغاجاری شدم. سیدمهدی دست بی رمقش را به سمت برهوت دشت کشید و گفت: محمود جوکار و صادق نورالدین تا همین الان اینجا بودن، اما رفتن که راهی برای فرار پیدا کنن.
نگاهی به موقعیت دشت انداختم و ابرو در هم کشیدم. می دانستم تلاششان بی فایده است و به دست عراقی ها کشته و یا اسیر می شوند. سید مهدی کمی لبان تناسه بسته اش را به هم مالید و گفت: رضا خیلی تشنمه... جیگرم داره می سوزه آب بهمون برسون.
آن دو تا هم وضع بهتر از او نداشتند. وضع امین الله طهماسبی خیلی وخیم بود. گلوله آر.پی.جی توی کمرش منفجر شده بود. خیلی در هم و ناراحت شدم. به سید مهدی خیلی علاقه داشتم. با حالتی مستأصل و درمانده گفتم: سید مهدی می بینی که تا چشم کار می کنه بیابون برهوته... نمیدونم از کجا باید آب گیر بیارم.
شدت تشنگی گیج و منگشان کرده بود. مثل ماهی هایی که از آب بیرون افتاده باشند، لبهای ترک خورده شان را باز و بسته می کردند. یاد آن نصف روز عاشورا و تشنگی امام و یارانش افتادم. از جا بلند شدم و دربدر به دنبال جرعهای آب، به هر سو سرک کشیدم. قمقمه هایی را که از شهدا روی زمین افتاده بود بر می داشتم و تکان می دادم. همه قمقمه ها پر از خالی بود. احساساتم غليان کرد. دریغ از جرعه ای آب. لحظه ای ایستادم و رو به آسمان فریاد کشیدم: یا "حسین تشنه لبان" و دیگر توی حال خودم نبودم. می دانستم دارم دنبال چیزی می گردم که پیدا کردنش محاله. با این حال تصمیم گرفتم جستجویم را تا کانال ادامه دهم.
همراه باشید ⏪
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 # نکات_تاریخی_جنگ
سردار حاجیزاده
فرمانده نیروی هوافضای سپاه:
«درست است که جنگ بعد از پذیرش قطعنامه پایان یافت و خیلی از کسانی که مسئول بودند، رفتند دنبال کارهای دیگر ولی جنگ در مرحله جدید برای بچههای موشکی شروع شده بود؛ یعنی یکی از کارهای مهم شهید طهرانی مقدم این بود که بعد از پایان جنگ آن انسجامی که بچهها داشتند را حفظ و از فرصتی که پیش آمده بود استفاده کرد برای اینکه کاستیها را برطرف کند».
اراده طهرانی مقدم موجب شد تا ایران به صنعت موشکی دست یابد و اگر اراده، اصرار و سختکوشی او و همراهانش نبود، ایران در حوزه موشکی متوقف میشد. امروز ایران جزو چند قدرت برتر موشکی دنیاست و اگر روزگاری مجبور بودیم برای شروع کار، از لیبی موشک بخریم و در سوریه آموزش ببینیم، حالا حتی کارخانجات موشکسازی سوریه هم ایرانی شده است و همان کشورها از ایران موشک میخرند.
@defae_moghadas
🍂