🍂
🔻 #کربلای۴__گردانکربلا ۱۳
حسن اسد پور
باید نیش سیم خاردار را به جان خرید !
من از فرصت استفاده کرده و اسلحه ام را به سیم خاردار چسبانده تا کاور پلاستیکی آن پاره شود!
چرا که دستهای آغشته به گل و سرمازده یاری دریدن پلاستیک آن را نداشت!
خیزها جلوتر رفت تا زیباترین صحنه ها را به چشم دید
زخمی ها ...
غواصان به گل نشسته..
شهدای در معبر ...
از تمام آنچه دیدم و شنیدم ، زیباتر از " سعید حمیدی اصل" بیاد ندارم!
آن جوان ۱۶ ساله ی روستایی خوش قامت و سفیدرو !
با آن نوحه های شیرین عاشورایی ...
" علم دار کربلا
نگهبان خیمه ها ..."
عجب شوری به گروهان می داد!
لبخندش ملیح بود و متانتی در رفتارش داشت!
سعید در معبر به شدت از ناحیه دو پا مجروح شده بود!
یکی کامل قطع شده و دیگری قطعه قطعه
فقط به لباس غواصی بند شده بود!
و شریان های بریده در سرما و گل ولای، خون گرمِ "سعید" را به سر و صورتت می پاشید!!
سبحان الله !
سعید ، دردآلود پیوسته ذکر می گفت!
نه فقط ذکر می گفت، بلکه خیره در چشمان بهت زده ام شد و توصیه به شجاعت و هجوم کرد!
اما زخمهای چاک چاک در گل ولای سرد و آب شور ... عجب دردی می کشید ....
جلوتر دیگری ...
شاید آخرین نفر "علی رضا درگاهی" بود که به حالت سجده افتاده بود!
نمی دانم چند تیر یا ترکش سینه اش را شکافته بود!
علی رضا ، با آن لهجه ناب دزفولی....
شخصیت آرام و کم حرفی داشت!
مدتی در چادر ما بود.
با من نجوایی داشت، درد دل می کرد!
چند ماهی بیشتر از فوت مادرش نگذشته بود، دلتنگی می کرد!
بارها و بارها در خواب و رویا مادر را می دید که او را دعوت کرده بود!
خودش بارها گفت:
"که من در این عملیات خواهم رفت!"
چندت کنم حکایت، شرح این قدر کفایت
باقی نمی توان گفت، الا به غمگساران
👇👇👇👇
هنوز در معبر گرفتار آتش و رگبار و نارنجک دشمن بودیم که "سعید جهانی" برق آسا، تفنگ نارنجک انداز ،(۶۰ میلیمتری) احمدرضا ناصر را گرفت و برخاست و بسوی سنگر روبرو که سنگر توپ ۱۰۶ بود، شلیک کرد!
اگر که نارنجک منفجر نشد اما نیروهای دشمن، متوجه شده و گریختند!
صدای سعید برخاست:
" بلند شید .... خط شکست .... بکشید بالا ... نترسید ..."
سعید جهانی با قامتی راست، شجاعانه در معبر ایستاده بود و غواصان را تهییج و تشویق می کرد!
با دیگر غواصان، یکی پس از دیگری برخاستیم و از حلقه های سیم خاردار عبور کردیم و به خط اول دشمن پا گذاشتیم!
هوا سرد بود و گاز تندباروت گلو را آزار می داد!
هواپیماها تمام آسمان منطقه را با منور روشن کرده بودند. خاک و مه و دود انفجارها، میدان دید را محدود کرده بود!
خط اول با قبضه های خودی زیر آتش بود تا توان مقابله دشمن را کندتر کند!
با دیگر غواصان چند نفر چند نفر از سیل بند بالا آمدیم و از سنگر ۱۰۶ وارد مواضع دشمن شدیم!
دقایق اول کمی نامنظم و به هم ریخته بودیم اما زود خود را پیدا کرده ، از راست و چپ، در گروههای چند نفره اقدام به پاکسازی سنگرها کردیم!
هر سنگر باید با نارنجک پاکسازی می شد.
در برخی سنگرها نیروهای دشمن حضور داشتند اما نه جایی برای فرار مانده بود و نه جراتی برای دفاع !
آنچنان که گفته بودند، سنگرها، بتنی و مستحکم بود و به اندازه قامتی بلند!
درب ورودی سنگرها (L) مانند بود تا براحتی نارنجک تا عمق سنگر پرتاب نشود و این نشان از مطالعه، تجربه و توان خوب پشتیبانی دشمن داشت!
در سنگری دیگر یک دستگاه دوربین "دید درشب" به اندازه یک کلمن آب قرار داشت!!
در قسمتی دیگر دو "پروژکتور" نور افکن که برای ضرورت تا عمق ساحل را روشن می کرد!
سنگر چهار لول ضد هوایی که علیه نفر استفاده می شد!!
سنگر دولول ضدهوایی...
سنگرهای مسلسل دوشکا ...
سنگرهای پلامین نارنجک انداز ضدزره که برای نفر استفاده می کردند!
بصورت منظم سنگرهای تیربار ...
سنگرهای آر پی جی ...
اما همه آن پیش بینی ها و تجهیزات یک طرف ، اروند و موانع آن، سرمای آن شب و گل ولای ساحل و توده های سیم خاردار و موانع "مین" ، بشکه های فوگاز ...همه و همه در برابر اراده نیروهای غواص شکسته شد!
غواصانی که عمده آنان جوانان ۱۶ تا ۲۰ ساله بودند تا آنجا که "سهیل ملک زاده" نام گروهان را، "گروهان بچه مچهها گذاشته بود!
گروهان " بچه مچه ها ... "!!!
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #کتاب
"نبرد درالوک"
«نبرد درالوگ» كه خاطراتي از جعفر جهروتيزاده، فرمانده عملياتهاي پارتيزاني دوران دفاعمقدس را روايت ميكند، در دهمين دوره انتخاب بهترين كتاب سال دفاعمقدس مورد تقدير قرار گرفته است. بهوسيله «محمود جوانبخت» مصاحبه و تدوين شده وچاپ اول آن در سال 1384 روانه بازار كتاب شده، تا کنون در انتشارات سوره مهر به چاپ هشتم رسيده و بيش از 18000 نسخه از آن نيز منتشر شده است.
قرارداد اقتباس از کتاب « نبرد درالوگ » با سيمافيلم امضا و متن اثر به كارگاه فيلمنامه نويسي اين مركز سپرده شده است.
فهرست اين كتاب كه موضوع آن عمليا ت تصرف شهر «درالوگ» و مشتمل از چهارده فصل است و در پايان كتاب عكسهايي از سردار «جعفر جهروتي زاده» را ميتوان مشاهده كرد.
«جعفر جهروتي زاده» قهرمان اصلي اين كتاب، فرمانده يكي از يگان هاي پارتيزاني بود كه در چندين عمليات مهم، در پشت جبهه عراقي ها فرماندهي كرده است كه جولنبخت با گفت و گوي حضوري و بيان خاطرات اين رزمنده در شش جلسه و در مجموع 15 ساعت نوار كاست اين متاب را تدوين كرده است.
خاطرات وي از سنگر، و فرماندهاي به نام «احمد متوسليان» بخشي ديگر از مطالب خواندني كتاب را تشكيل ميدهد. تشكيل تيپ محمد رسولالله(ص) به فرماندهي حاج احمد متوسليان و انتخاب جهروتيزاده به عنوان فرمانده گردان تخريب تيپ، عمليات فتحالمبين، عمليات بيتالمقدس و سرانجام آزادي خرمشهر، قسمتهايي ديگر از اين كتاب است.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 در بخشي از كتب مي خوانيم :
«در گردان، پدر و پسري از ذريه حضرت زهرا ( س) بودند به پدر كه سنش هم بالا بود گفتيم : آقا پشت جبهه بمان،اين جا به شما بيشتر احتياج هست، او قبول نكرد، البته نه مي گفت كه مي مانم، و نه مي گفت نمي مانم، فقط گريه مي كرد و با گريه اش نشان مي داد كه نمي خواهد بماند ...»
@defae_moghadas
🍂