eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 نامحرم 🌞شلمچه بوديم! قيصری گفت : جبهه همه جورش خوبه !  صالح گفت : نه اسير شدن بده! هركس چيزی گفت تا رسيد به شيخ اكبر. دستاشو بالا برد و گفت: خدايا ! همه اش خوبه ولی من نمی خوام توی توالت شهيد يا مجروح بشم! نزديك اذان ظهر بود كه رفتيم برای تجديد وضو. دور تانكر آب ايستاده بوديم و حرف می زديم و وضو می گرفتيم كه خمپاره ای پشت توالت منفجر شد و توالتو ريخت رو هم. هاج و واج، نگاه می كرديم كه صدای جيغ و داد كسی بلند شد. صدای شيخ اكبر بود. از زير گونيا و چوبای خراب شده توالت داد می زد: آهای نامردا! مُردم! بياييد كمك : نه!نه! نياييد كمك. من لُختم! خاك به سرم شد. همه جام پر از تركش شده. از خنده ريسه رفته بوديم و شيخ اكبر لُخت و زخمی رو از زير گونيا كشيديم بيرون كه داد زد: نامردا ! نگاه نكنيد ! مگه نمی دونيد من نامحرمم! خاك بر سرتان كنند! هنوز حرفش تموم نشده بود كه ديگه نتونستيم ببريمش. شيخ اكبر ولو كرديم رو زمين و حالا نخند و كی بخند. ما می خنديديم و شيخ اكبر، دم از نامحرمی می زد. جيغ و داد می كرد كه امدادگر از راه رسيد و رفت طرفش. شيخ اكبر گفت : نيا! كجا ميای؟!. امدادگر گفت : چشماتو ببند تا خجالت نكشی ! و بعد نشست كنارش برای مداوا😂 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت دویست و نود و نهم بیعت با فرمانده کل قوا و امام زمانمان روز دوم آزادی عازم دیدار امام و مقتدامون خامنه‌ای شدیم. آقا به گرمی ازمون استقبال کرد. مرحوم ابوترابی که همراه ما و با آخرین کاروان آزاد شده بود، به عنوان نمایندۀ اسرا صحبتای بسیار شیرین و جذابی بیان کرد و از طرف همۀ ما دست بیعت به امام خامنه‌ای داد. مقام معظم رهبری سخنانی در تجلیل از مجاهدت، صبر و مقاومت آزادگان بیان کرد و در ابتدای بیاناتشون فرمود: «جلسۀ بسیار خاطره‌ساز، و از لحاظ معنا، جلسۀ عظیمی است و حال و هوای مخصوصی بر این جلسه حاکم است. ما که از لحظات پُر رنج و ساعات آمیختۀ با صبر و استقامت شما، فقط از دور آشنا هستیم و از آنها خبر بسیار کمی داریم، در زیارت و دیدار با شما، احساس می‌کنیم که مجموعه‌یی از نعم الهی و کرامت‌های خدا بر بندگان صالح و مجموعه‌یی از امتحان‌های دشوارِ یک انسان مؤمن رو در وجود شما می‌توان مشاهد کرد. ثواب الهی و مشاهدۀ لطف و رأفت و رحمت حق و همچنین تجربۀ آن حالات و خصوصیاتی که فقط یک بندۀ مؤمن، آن‌ها را در طول زندگی تجربه می‌کند، بر شما گوارا باد.» در بخشی دیگه از فرمایشات با ذخیره الهی دانستن آزادگان عنوان کردند: «شما با ذخیره‌ای گرانبها برگشته‌اید و تجربه‌ها و آگاهی‌ها و توانایی‌هایی کسب کرده‌اید. این تجربه‌ها باید در خدمت سازندگی کشور به کار گرفته شود. شما ارتشی‌ها در ارتش، شما سپاهی‌ها در سپاه، شما بسیجی‌ها در همه جای کشور هستید، که باید از این تجربه‌ها و آگاهی‌ها استفاده بشود. خودتان رو به عنوان کسانی بدانید که خدای متعال بر شما منت گذاشت، شما رو زنده نگه‌داشت، شما رو با انواع و اقسام تجربه‌ها و روحیاتی که ناشی از دوران اسارت است و صبر و استقامت و حلمی که نتیجۀ آن دوران و آن روزهاست، به دامان و آغوش ملتتان برگردانده است. باید تلاش کنید، کار کنید و در صفوف مقدم باشید.» مراسم عمومی تموم شد و قرار شد جمع محدودی از خلبانها و روحانیون و مرحوم ابوترابی یه دیدار خصوصی کوتاه با حضرت آقا داشته باشیم. آقا خیلی مختصر دو سه دقیقه فرمایشاتی داشتن و تک‌تک با آقا روبوسی کردیم. نوبت که به من رسید به خاطر سر و وضعمون و ترس از اینکه مبادا مریضی تو جونمون باشه و به آقا منتقل بشه خم شدم و دست آقا رو بوسیدم. ادامه دارد خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔻 فتح المبین (17) حرکت گروهان مکه: مانده بودم با این پیشروی بی حساب و کتاب چه باید بکنم. درگیری هایی که تا اونموقع داشتیم بصورت جنگ و گریز بود ولی حالا بدون برنامه، کیلومترها در دل دشمن رفته بودیم. فرمانده ارتش را صدا کردم و گفتم نظر شما چی هست؟ راه را ادامه دهیم یا برگردیم؟ ایشان با بزرگواری گفتند هر چه شما دستور بدهید ما هم همان کار را می کنیم. با بیسیم از حمید رمضانی پرسیدم چه کنیم، گفتند که مسئولیت و عواقب آن با خودت باشد هر طور خواستی تصمیم بگیر. عقب نشینی بار مسئولیتی بود که تا محاکمه هم ممکن بود پیش برود. ولی می دانستم پیشروی به این شکل جز به کشتن دادن این همه نفرات سودی در بر ندارد. لذا دل را زدم به دریا و به بچه های قم گفتم که ما برمی گردیم. آنها گفتن این کار خیانت است و تکلیف خیانتکار معلوم است. با دستور عقب نشینی که صادر کردم با تعجب متوجه شدم از طرف همان برادران، رگباری از تیر به طرفم گرفته شد. باصدای این شلیک، عراقی ها متوجه ما شدند و باران تیر و خمپاره را بر سر ما گرفتند. با سرعت به سمت عقب شروع به دويدن کردیم. در این عقب نشینی هم مجروح دادیم و هم شهید. ولی به همت بچه ها توانستیم آنها را با خود برگردانیم. وقتی به جای اول رسیدیم هنوز عراقی ها در سنگرها بودند و همانجا شروع به پاکسازی کردیم و تعداد بسیار زیادی را اسیر کردیم و به عقب فرستادیم. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔻 فتح المبین (18) علی رغم عقب نشینی عراقی ها و موفقیتی که گردان برای شکستن خط داشت، نزدیک ظهر، فرماندهی تیپ دستور داد که گردان سریع به عقب برگردد. در صورت ماندن ما در مواضع فتح شده، احتمال دور خوردن، توسط نیروهای عراقی وجود داشت. حالا تمام نیروها در آن مسیر طولانی، صعوبت راه و در روشنی هوا باید به عقب بر می گشتند و این در حالی بود که نیروهای عراقی در منطقه حضور داشتند و احتمال درگیری وجود داشت. امکان انتقال شهدا بسیار سخت بود ولی با زحمت زیاد، خیلی از مجروحین به عقب منتقل شدند. تورج کریمی، قنبری و یکی دو نفر دیگر که مجروح شده بودند متاسفانه به اسارت عراقی ها در آمدند. شدت خستگی و صعوبت مسیر باعث شده بود که در حین عقب نشینی بسیاری از نیروها تجهیزات خود را در طول مسیر رها کنند. بعد از دستور عقب نشینی، حدود ساعت 2 بعداز ظهر نیروها کم کم به خاکریز اول رسیدند. بچه ها وضعیت روحی خوبی نداشتند. چند تا از شهدا در عمق دشمن جا مانده بودند. افرادی مثل شهید عظیم عموری و شهید محمد مهدی بلک و بدیع زاده و چند نفر دیگر. صحنه برگشت نیروها، صحنه خوبی نبود. آن روز هرکس به خاکریز خودمان می رسید، بلافاصله پشت آن دراز می‌کشید و از شدت خستگی بعضاً به خواب می رفت. هیچ‌کس حال حرف زدن نداشت. بعضی از بچه‌ها که مانده بودند تا زخمی‌ها را کمک کنند، با تاخیر می‌رسیدند. این احساسِ عدم موفقیت، فضای خوبی ایجاد نمی‌کرد. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🍂 🔻 فتح المبین (19) در همان شب اول عملیات، از چند محور به نیروهای عراقی حمله شده بود. علاوه بر محور ما، یگان های دیگر سپاه هم از محورهای دیگر وارد عمل شده بودند. با توجه به موفقیت یگان هایی که عقبه نیروهای عراقی را فتح کرده بودند، نیروهای عراقی راهی جز عقب نشینی از مقابل محور ما نداشتند. شاید در برنامه ریزیِ عملیات، اهداف محورهای دیگر به شکلی تعریف شده بود که اگر در یک محور مشکلی به وجود آمد، محورهای دیگر بتوانند ماموریت خودشان را مطمئن تر انجام بدهند. وجود ما در این محور، این امکان را از دشمن گرفته بود که نیروهایش را از این منطقه به جبهه های دیگری ببرد. نیروهای عراقی در شرایطی قرار گرفته بودند که اگر از جلوِ ما عقب نشینی نمی کردند، مطمئناَ از دو طرف قیچی می شدند و از پشت ضربه می خوردند. آن ها برای جلوگیری از قرار گرفتن در محاصره [کامل]، همه نیروهایشان را عقب کشاندند. ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
🍂 اینجا موقعیت علم الهدی در شهر اهواز است. در زمان جنگ زنان و مردان عاشق بخدمت خدمت میکردند.  شستشوی لباس شستشوی ملحفه بیمارستان ها شستشوی پتوها و.... متاسفانه این مکان بعد از جنگ  تبدیل به محل عروسی و جشن و پایکوبی شده است. @defae_moghadas 🍂
پشتیبانی جنگ @defae_moghadas 🍂