🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 5⃣7⃣
👈 بخش چهارم : در مسیر تبادل
سه سال ونیم از زندگی ام را در استخبارات سپری کرده بودم؛ همراه با ترس و درده هایی که شب و روز با دیدن مأموران به وجودم سرازیر میشد.
اسیران به دنبال هم داخل اتوبوس میشدند. میدانستم که مأموران و ابووقاص دارند نگاهم می کنند و لابد با خود می گویند: این همان کسی است که به ظاهر با ما همکاری می کرد، اما خیانت می کرد.
با سوار شدن به اتوبوس نفسی راحت کشیدم. از ته قلب خوشحال بودم و پرنده وجودم چهچه میزد. بالاخره به آرزویم برای نجات از زندان استخبارات رسیده و امیدوار بودم در مکان جدید اذیت و آزاری نبینم. خودم را به دریای رحمت بی کران خدا سپرده بودم.
دور و دورتر میشدم. باورم نمیشد که نجات پیدا کرده ام و دیگر عربده های ابووقاص تنم را نمی لرزاند.
از میان شهر بغداد که خاطره تلخ دیدار با دژخیم را در ذهنم زنده می کرد، گذشتیم. بعد از طی چندین ساعت راه و گذر از جاهای مختلف، تابلوهایی در مسیر نشان می داد که شهر بعدی، الرمادی است. در حومه شهر پایگاه های نظامی بسیاری به چشم می خورد.
خورشید در افق پایین می رفت که اتوبوس به دل بیابانی برهوت پیچید.
پیگیر باشید در
در پیام رسان ایتا👇
@defae_moghadas
🍂
🔴 نواهای ماندگار
💠 حاج صادق آهنگران
💠 سروده زیبایی در
سالگرد شهدای هویزه
❣ پاسداران رزمنده قهرمان
کانال حماسه جنوب،
@defae_moghadas
👇👇👇
. 🍃💠🍃💠🍃
*النظافة من الایمان :
💠 بیچاره پیرمرد تازه وارد بود. میدانست بچهها برای هر کاری آیه یا حدیثی میخوانند.
💠 وقتی داشت غذا تقسیم میکرد، گفت: «بچهها من معنی عربیش رو بلد نیستم، اما خود قرآن میگوید: «النظافة من الایمان» یعنی هیچکس بیشتر از سهم خودش ورنداره!
💠 بچهها با هم زدند زیر خنده، پیردمرد گفت: «مگه غلط خواندم؟» یکی از بچهها گفت: «نه پدرجان کاملاً درست است، النظافة من الایمان. یعنی «هرکس سهم خودش را فقط بگیرد»
💠 و باز خندهی بچهها بود که مثل توپ در فضای چادر میترکید.
@defae_moghadas
. 🍃💠🍃💠🍃
🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 6⃣7⃣
👈 بخش چهارم : در مسیر تبادل
از صبح من و دیگر اسرا چیزی نخورده بودیم و از بس اتوبوس ما را بالا و پایین کرده بود، روده هایمان به هم ریخته و بدنهای نحیفمان به درد آمده بود. همه گرسنه بودیم، اما جرئت حرف زدن هم نداشتیم.
از دور محوطه ای محصور در سیم های خاردار پدیدار شد. چهار برجک در چهارگوشه اش نمایان بود که داخل هر یک نگهبانی مسلح ایستاده بود. با ایستادن اتوبوس پشت سیم های خاردار بیرون محوطه، مأموران کابل به دست به طرف ما یورش آوردند. یکی از آنها که هیبتی مخوف داشت، بالا آمد و فریاد زد:
- نزلوا بسرعه! (زود بیایید پایین) ترس بر دل همه سرازیر شد. از اتوبوس پیاده شدیم و .......
****
خبر دهان به دهان پیچیده بود و همه درباره آن حرف میزدند: عراق میخواهد تعدادی اسیر پیر، مریض و معلول ایرانی را یکجانبه آزاد کند که هشتادوچهار نفر آنها از بازداشتگاه رمادی هستند. همه از هم می پرسیدند: اسم چه کسی در فهرست آزادشده هاست؟
ساعت هواخوری به پایان رسیده بود و همه در قاعه بودیم. ناگهان صدای بلندگو در محوطه پیچید. سکوتی در قاعه ها حکمفرما شد. قلبها شروع به تپیدن کرده بود و نگاه ها در هم گره می خورد. گوینده اخبار رادیوی فارسی بغداد، اسامی اسرای اعزامی از اردوگاه رمادی را می خواند. وقتی اسمم خوانده شد، همه با تعجب نگاهم کردند. من نه مریض بودم، نه پیر و نه معلول.
چشمان نگران و منتظر خیلی از اسرا گریان شد. هرکس در دل دعا می کرد که او هم جزء رفتنی ها باشد. هم سلولی هایم نگاهم می کردند و من سربه زیر داشتم. نفسی به راحتی کشیدم که بالاخره تیمسار غزاوی به قول خود وفا کرد و من به کشور برمی گردم. خوشحال بودم و در پوست خود نمی گنجیدم.
پیگیر باشید در
در پیام رسان ایتا👇
@defae_moghadas
🍂
گذشتن از جوانی ...
رستن از دنیا ...
چشم بستن روی تمام آرزوها !
چه توجیهی میتواند داشته باشد
جز عشـــــــق ...
#نوجوانان_دفاع_مقدس
هدایت شده از جهانی مقدم
🍂
👤#دفاع_مقدس
موضوع: این کانالها با مدیریت بچه های جبهه و جنگ ، به تولید خاطرات رزمندگان پرداخته و جریانات مستندی را نشر میدهد. مطالب تاریخ شفاهی ، دلنوشته ها و شهدا، از دیگر مطالب این کانال می باشند.
✨ کانال زخمیان عشق
⚜ @bashahidantashahadat
✨ خاطرات جبهه و جنگ
⚜ @defae_moghadas
✨ شهدا
⚜ @defae_moghadas2
--------------------------------------
در جهت رشد کانال های ارزشی، نشر همگانی دهیم