🍂
🔻 تاریخ شفاهی
مصاحبه حجت الاسلام
دکتر عبدالله حاجی صادقی
قسمت سیزدهم
حضور جوانانِ مجروح شیمیایى، در کشورهاى اروپایى، نیز خود بهترین تبلیغ و بیان واقعیات جنگ به وسیله خود دشمنان بود.
ببینید جنگ کارى را کرد که انقلاب کرده بود. انقلاب ابهت استکبار را شکسته بود و جنگ پر و بال آن را ریخت. یک کشور تازه انقلاب کرده جوان، در برابر یک تهاجمِ به این وسعت و به این سبک، هم آسیب ندید و هم از انقلابش به خوبى دفاع کرد!
یکى از بودایى ها گفته بود انقلاب شما فقط احیاى اسلام نبود، احیاى تفکر دینى بود و مقاومتتان در دوران دفاع مقدس و ایستادگى که در برابر دشمن انجام دادید فقط این نبود که ایران ایستاد، بلکه نشان داد که مى توان در مقابل مجهزترین دشمن ایستادگى کرد و آن را سرنگون ساخت.
پس عامل دوم در صدور انقلاب اسلامى، به نظر بنده دفاع مقدس است.
امام وعده فرمودند که ما سنگرهاى کلیدى جهان را فتح مى کنیم. فتح این نیست که رزمندگان ما و سپاه ما برود جاهایى را بگیرد، فتح ما این است که قلوب را در اختیار داریم. رئیس جمهور ما به هر کشورى مى رود ببینید چگونه استقبال مى کنند؟
امروز در سازمانهاى جهانى و در مجالس بزرگ، انقلاب چه جایگاهى دارد؟ اسلام چه جایگاهى دارد؟
ما هنوز هم به آثار و تلاش رزمندگان افتخار مى کنیم. اینها الگوهاى جامعه ما هستند.
جامعه، مخصوصا جوانان جامعه نیاز به اسوه دارند، نیاز به الگو دارند. بعضى تلاش مى کنند بعد از دفاع مقدس الگوها را تغییر دهند، چهره هاى جدیدى بیاورند. حالا نمى خواهم بگویم چهره هاى بدى هستند، امّا چهره هاى دیگرى، غیر از چهره هاى ارزشى و ایثارگرى را دارند جایگزین الگوهاى ما مى کنند. ما باید مراقب این باشیم. ما نه با علم، نه با ورزش و نه با هیچ کدام از اینها مخالفتى نداریم. اما برجستگى کشور به علمى است که با ایمان گره خورده باشد و ورزشى است که داراى پشتوانه معنوى باشد. نحوه نادرست استقبال ما از تیم ملى فوتبال کشورمان بعد از شرکت در بازیهاى جام جهانى، نشان داد که ما منتظر این هستیم که دنیا چطور ورزش مى کند و الگوها کدام هستند؟
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻آیا می دانید
در محور شمال کرخه و غرب اهواز، در عملیات بیت المقدس، طرح ریزی به شکلی بود که باعث درگیر شدن دو لشکر 5 مکانیزه و 6 زرهی عراق و جلب نظرات دشمن به این منطقه حساس شد و فکر نمی کرد تک اصلی در جای دیگری باشد؟
و همین امر موجب شد تا سایر یگانها بتوانند بدون برخورد به یگانهای مدافع عراقی، با استفاده از فرصت بدست آمده، از عرض کارون گذشته و خود را به نوار مرزی برساتند .
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نبرد_دژ 3⃣
روزهای مقاومت خرمشهر
راوی: مصطفی اسکندری
⭕️ مورد دیگری که اکنون یادم آمد اینکه تعدادی از افرادی را که خلع سلاح کردیم به ما خبر دادند که چند ماشین شخصی پر از سلاح و مهمات، نرده ها و سیم های خاردار ضلع شرقی پادگان به طرف عباره را بریده و از آنجا خارج شدند.
در هر حال با ورود به محوطه پادگان در لحظاتی که شدیدا زیر آتش سنگین تانک ها و نیروهای مستقر در شمال سیل بند بودند صحنه های مختلفی را مشاهده نمودیم که بعضی از آنها را که بیاد دارم در اینجا ذکر می کنم.
در وسط پادگان، منبع آبی مرتفع بود که بدنه آن بصورت شطرنجی رنگ آمیزی شده بود. در یک لحظه تانکهای دشمن آنرا نشانه گرفته و گلوله ای به آن زدند . من در فاصله چند ده متری این منبع بودم که با صدای انفجار بلا فاصله سرم را بلند کردم و ورق آهنی بزرگی را مشاهده کردم که از جداره منبع کنده شده و به پایین پرتاب گردید. در همین حین یک درجه داری که پشتش به منبع بود و به طرف من می آمد و متوحه سقوط ورق آهن نشده بود از کمر مورد اصابت آن ورق واقع شد و نقش بر زمین شد. صحنه بسیار دردناکی بود.
⭕️ پس از فارغ شدن از قضیه ۱۰۶ ها بطرف محل درگیری در قسمت شمال پادگان حرکت کردیم . در بین راه یک استوار تمامِ هیکل داری ایستاده بود. وقتی که عزم ما را برای رفتن به جلو مشاهده کرد ما را صدا زد و گفت (کی خدمت سربازی رفته و کار با اسلحه را بلده ؟ ) من جلو.رفتم . یک قبضه آرپی جی هفت با یک کوله پشتی حاوی چند موشک به من تحویل داد و گفت این بیشتر به دردتان می خورد تا تفنگ .
من گفتم بلد نیستم با آن کار کنم . گفت. مگر با تفنگ ژ ۳ کار نکردی گفتم چرا . گفت تیر اندازی با این هم مثل همان است فقط این موشک را اینجوری آماده کن . خرجش را ببند . اینجوری توی لوله قبضه بذار و قبل از نشانه روی این تیکه پارچه سر موشک را بکش. اسلحه آماده شلیک است بقیه اش مثل ژ ۳ . حالا برو ببینم چکار می کنی. بقیه برادران نمیدونم چیزی از او.گرفتند یا.نه
در هرصورت مسافت خالی بین ساختمان های پادگان تا سیل بند را با هر درد سری بود طی کردیم.
⭕️ با رسیدن به پشت سیل بند شاهد تعداد اندکی نیرو بودیم که هنوز در جای خود استوار مانده و به مقاومت در برابر نیروهای دشمن ادامه می دادند. تانکهای دشمن شب قبل، از تاریکی استفاده کرده و خود را به پشت سیل بند چسبانده بودند و از آنجا با تیر مستقیم ساختمان های شهر بخصوص پادگان دژ را به گلوله می بستند.
وقتی ما به سیل بند رسیدیم دقایقی قبل تانکها آنجا را ترک کرده بودند. بر بالای سیل بند رفتیم . آثار شنی تانکها بر روی زمین کاملاً مشهود بود. در فاصله حدوداً پانصد متری سیل بند تانکی را مشاهده کردیم که در بتن هایی متوقف شده بود.
تصمیم گرفتیم به سراغ آن تانک برویم . علاوه بر بچه های گروه ما چند نفر دیگر هم که در آنجا بودند با ما همراه شدند از جمله یک گروهبان دوم ارتش که در بین راه با ما عربی صحبت کرد و گفت من هم بچه خرمشهرم. متاسفانه فامیلش را فراموش کردم ولی یادم می آید که می گفت خانه ما در منطقه (رویس) است.
حدود چهارده نفر بودیم که به راه افتادیم. به فاصله چند متری تانک رسیدیم. من و کریم رویی زاده و حمزه جراحی که خدمت سربازی رفته بودیم و همچنین آن گروهبان ارتش هرکدام پیشنهادی برای چگونگی نزدیک شدن به تانک دادیم . بالاخره تصمیم گرفتیم به شکل یک حلقه بزرگ از همه طرف به تانک نزدیک شویم.
همین کار را کردیم . یکی از بچه ها از دوربین های منشوری از بیرون تانک، داخل آن را نگاه کرد و گفت دو نفر داخل هستند.
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas
🍂
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 آهنگران،
یادگاری از دفاع مقدس
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #معجزه_انقلاب 3⃣7⃣
خاطرات مهدی طحانیان
● ..به بچه ها توضیح می دادیم اگر در محوطه قدم می زدید و خبرنگاری آمد، "بلافاصله بیایید داخل آسایشگاه ها. موقع فیلمبرداری سرتان را پایین بیاندازید تا معلوم باشد چقدر ناراحت و در فشار هستید. اجازه ندهید از صورتتان فیلم بگیرند. باید بدانید هر دوربین که مقابل شما قرار می گیرد، یک گلوله آرپی جی است که به سمتان شلیک می شود و باید از آن فرار کنید. این ها می خواهند از ما فیلم بگیرند. بنابراین، ما نباید حرفی بزنیم که ببرند روی آن متن بنویسند و هر چه دلشان خواست بگویند و بعد در محافل بین المللی، ضد ایران استفاده کنند و وانمود کنند دولت ایران، اطفال را مجبور می کند به جبهه ها بیایند و بجنگند. دغدغه شما نباید جانتان باشد که کاری نکنید از طرف عراقی ها شکنجه شوید. دغدغه تک تک ما در مقابل عراقی ها و خبرنگارها باید عزت و سربلندی امام، دین و کشورمان باشد و بس! . .
هر روز این حرف ها را به بچه ها می زدیم. کم کم میفهمیدیم چقدر آن حرف ها ذهن همه را روشن می کند. گرچه عمق آن برای همه افراد به یکسان قابل درک نبود. چون هر کدام از ما در شرایط متفاوتی بودیم. بیشتر بچه ها بی تجربه بودند. تعداد کمی بودند که با تمام وجود آن شرایط را درک کرده و دست عراقی ها و به خصوص سرهنگ برایشان رو شده بود. در مقابل آن همه تبلیغ و تهدید دشمن، ما هم وظیفه داشتیم آنچه را می دانستیم به دیگران بگوییم. البته تا آن زمان، به یاری خدا، هیچ گسستی بین بچه های ما به وجود نیامده بود و همگی یکپارچه و متحد بودیم. منتهی آنقدر فشارهای روحی و روانی دشمن، ناجوانمردانه بود که ممکن بود بعضی ها را تحت تأثیر قرار دهد.
● از لحظه ای که اسیر شدم و در تک تک روزهای نه سال اسارتم، به جرئت می توانم بگویم تصویر آن مجروح غرق در خون که زیر تابش افتاب سوزان قرار داشت از جلوی چشمانم محو نشد. او در وضعیتی که می بایست از من آب یا کمک های دیگر میخواسته با اضطراب و نگرانی به من گفت: «مهدی! حمایلت را بیانداز، خودت را سبک کن و با تمام توان فرار کن، مبادا اسیر شوی. تو خیلی کوچک هستی، اگر اسیر شوی عراقی ها از تو استفاده تبلیغاتی می کنند!»
این را به من گفت و آخرین نفسها را کشید و شهید شد. وقتی دیدم عراقی ها با من چه می کنند تعجب کردم چطور آن شهید اسارت نکشیده، از عمق نیت عراقی ها خبر داشت و حتی در لحظات آخر عمرش هم دغدغه اش سرافرازی کشورش بود. حرف های او مثل نوشتهای همیشه جلوی چشمانم قرار دارد. به خودم و به آن شهید قول داده ام که هرگز اجازه ندهم دشمن از من عليه آبرو و اعتبار کشورم استفاده تبلیغاتی کند. دوست داشتم این حس و دغدغه آن شهید را به بچه ها منتقل کنم.
● ..یک روز حوالی ساعت ده صبح داخل باش زدند. به سرعت عده ای از اسرای کم سن و ریزجثه را از آسایشگاه ها جمع کردند و آوردند آسایشگاه ما، طوری که جا برای نشستن کم بود.
علی رحمتی آمد کنارم و گفت: «مهدی! این سرهنگ محمودی دنبال این است که از تو یک آتو بگیرد. بارها می خواست تو را ناقص کند اما نگذاشتم. تک تک تارهای سبیل هایم را پیش سرهنگ گرو گذاشتم و قول دادم بعد از این پسر خوبی باشی و علیه عراقیها حرفی نزنی. نمی خواهم اینها به تو صدمه ای بزنند. تو را عین پسرم دوست دارم. از همه کوچکتر هستی و مرکز توجه خبرنگارهایی حتما سراغت می آیند. حواست را جمع کن. پرت و پلا نگی ها!»
بعد گفت: «برو یک جایی خودت را قایم کن که جلوی چشم نباشی. خبرنگارها تو را نبینند بهتر است. ممکن است نتوانی جلوی زبانت را بگیری. آن وقت سرهنگ را که می شناسی، دودش توی چشم همه میرود بچه ها را کتک می زند. بچه ها هم نمی خواهند تو حرف بزنی.»
ادامه در قسمت بعد..
@defae_moghadas
🍂