eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 شب دوستان بخیر بلطف الهی بر آنیم تا در یک کار مشارکتی برگزیده های کوتاه و جذاب کتب دفاع مقدس را با مشارکت شما عزیزان بزودی در کانال شروع نماییم. انتظار می رود دوستانی که دستی به مطالعه دارند، در این مورد با کانال خود همکاری کنند و موارد را بصورت تایپ شده و یا عکس واضح ارسال نمایند. 🌹
🍂 السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ 🔸السلام علیک یافاطمه المعصومه (سلام الله علیها) 🍂
🍂 امام و دفاع مقدس ┄┅═✼✿‍✵🦋✵✿‍✼═┅┄ 🔅 محبت پدرانه امام رحیم صفوی ‏‏  برادر عزیزی بود به نام «جاویدی» که اهل شهر فسا در استان فارس بود.‏‎ ‎‏ایشان در عملیاتی که در منطقه حاج عمران داشتیم یک هفته در محاصره‏‎ ‎‏دشمن قرار داشت و به طریقی دشمن را سرگرم ساخته بود. بعد از یک هفته که‏‎ ‎‏محاصره شکست، تعداد زیادی از نیروهایش شهید شده بودند. وقتی که ایشان‏‎ ‎‏خدمت حضرت امام شرفیاب شدند، حضرت امام خم شد و پیشانی ایشان را‏‎ ‎‏بوسید و ایشان نیز پیشانی امام را بوسید. آن بسیجی سیاه چرده، زجر کشیده را‏‎ ‎‏ـ که بعداً به استخدام سپاه در آمده و آخر الامر نیز شهید شد ـ حضرت امام‏‎ ‎‏بسیار تحویل گرفته و با وی برخوردی بسیار صمیمی و پدرانه داشتند که واقعاً‏‎ ‎‏برای ما شیرین بود.‏ ‏┄┅═✼✿‍✵🦋✵✿‍✼═┅┄ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گفتگو با امیر حسنی سعدی( ۱۴ ) فرمانده وقت لشکر ۹۲ زرهی موضوع: بازدارندگی در شروع جنگ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ درودیان: درست است که امام (ره) پشتیبانی کردند، اما اگر این قابلیت در درون ارتش نبود، هیچ تأثیری نداشت؛ پس، این قابلیت در درون خود ارتش بود که هم امام (ره) به ارتش اعتماد کرد و هم ارتش به فرمان ایشان پاسخ مثبت داد؛ زیرا، برخی معتقدند که امام (ره) در مورد ارتش نگرانیهایی داشتند، اما ایشان دو ماه پس از پیروزی انقلاب خطاب به ارتش فرمودند: «با تمام تجهیزات در سراسر کشور رژه بروید»؛ موضوعی که اعتماد به ارتش را نشان می داد. به نظر من، اگر بخواهیم این بحث را به دو مرحله، یکی پیش از انقلاب و دیگری پس از انقلاب، که شما مفصل تر گفتید، تقسیم کنیم، درباره پیش از انقلاب، باید بگویم دو تا گزارش دیدم که در ساختار ذهنی ام خیلی تأثیر گذاشت. از نظر روحی و روانی معتقدم که پیش از انقلاب، ارتش عراق این طور که ما شنیدیم) از ما می ترسیده است. در گزارش‌ها نیز، چنین آمده است، حتی پس از انقلاب، که با نیروی تیپ ۲۳ نیروی مخصوص در مرز خرمشهر بودیم، نیز آنها همین احساس را داشتند و می گفتند اگر به ما اجازه بدهند، ما پاسگاه شلمچه را می زنیم و تا بصره می رویم! یعنی تا این حد در وجود خودشان (تابستان سال ۱۳۵۸) احساس قدرت می کردند. من در گزارشی که متن سند ترجمه شده سازمان سیا درباره ارزیابی ارتش عراق بود، خواندم که سازمان سیا معتقد است توان ارتش عراق از نظر نیروی انسانی و نیروی هوایی در حد فاصل قرارداد ۱۹۷۵ تا پیروزی انقلاب)پنج برابر ایران شده است، یعنی ارزیابی اش این بود که دیگر ارتش عراق آن ارتش سال ۱۹۷۵ نیست، بلکه کارهایی را انجام داده است. نکته مهم گزارش دوم نیز این بود که شاه خیلی تحت فشار بوده است، طوری که به او می گفتند چرا این همه تجهیزات خریداری می کند؟ به ویژه خبرنگاران خارجی و دموکراتهایی که در آمریکا سر کار می آمدند، به دلیل مسائل حقوق بشر با روابط شاه با آمریکا برای خرید تجهیزات مخالف بودند. شاه در آنجا استناد می کند (من گزارشش را خودم خواندم و می گوید: «شما چرا ارتش عراق را نمی بینید. امروز، ارتش عراق از ما قوی تر است. یعنی ارزیابی خود شاه این بوده که پیش از انقلاب، ارتش عراق از ما قوی تر بوده است. طبق این دو گزارشی که خواندم، تصور می کنم که ارتش عراق از ارتش ما قوی تر بوده، اما بر اساس تصورات روحی و تجربه های درگیری‌های قبلی، ارتش ما در برابر عراق احساس قدرت می کرده است. بنابراین، بر اساس گزارش سیا و حرفی که شاه می زند، نخست اینکه، ارتش عراق نسبت به ما برتر بوده است و دوم، قدرتی را که ما می گوییم، داشتیم با انقلاب تمام شد؛ زیرا، بر اساس وابستگی به قدرت آمریکا بود. به اعتقاد من، اگر شما توضیح بفرمایید، صادقانه به شما عرض می کنم. آن قدرتی که ما امروز می گوییم ارتش داشته، صرف آن قدرت در درون ارتش ایران نبوده، نه اینکه نداشته، بلکه به دلیل روابط ارتش ایران با امریکا بوده است. بنابراین، وقتی ما می گوییم آن قدرت فرور ریخت، یعنی با وقوع انقلاب، روابط ایران با آمریکا هم به هم ریخت و ماهیت این قدرت که قدرت وابسته بود، نه مستقل، از هم پاشید، اما امروز، ما هر چه از قدرتمان بگوییم، مال خودمان است. در حالی که اثبات اینکه چقدر از قدرت پیش از انقلاب مال ما و چقدر مال امریکا بوده، قابل بحث و محاسبه نیست. بنابر این، در ارتباط با پیش از انقلاب معتقدم که از نظر روانی، این واقعیت وجود داشته است، یعنی پس از انقلاب نیز، ارتش ما احساس می کرد اصلا، عراق قدرت آن را ندارد که به ما چپ نگاه کند، یعنی البته، بر اساس همان قدرت قبلی این را می گفته است، اما آیا این واقعیت داشته است؟ من معتقدم که این واقعیت ندارد؛ بنابراین، بیاییم پیش از انقلاب را مرور دیگری کنیم. حسنی سعدی: خدا شهید کلاهدوز را رحمت کند، می خواهم در مورد آن روحیه معنوی که در پیکره ارتش بود، بحث کنم (روی افسر و درجه دار، اینها که اسکلت و پیکره ارتش را تشکیل می دادند). شهید کلاهدوز گفت: «من افسر زرهی بودم و در گردان تانک خدمت می کردم و وقتی گفتند گردان تانک به شهر تهران برود، من شبانه، با چند نفر از درجه داران سوزنهای تانک و توپ را برداشتیم. بدین ترتیب، دیگر نه توپ تانكها سوزن داشت و نه تیربارهای آن » ⊰•┈┈┈┈┈⊰• همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 - ۳۱ 🔅 راوی و نویسنده: میکائیل احمدزاده ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ عراقی‌ها [به تلافی ضرب و شتم منافقین] ما را مجازات سختی کردند و چندین روز از آب، غذا و نیازهای اولیه ما کاستند. آنان هر روز چند نفر را برای بازجویی و شکنجه بیرون می بردند. چند روز بعد خود عراقی‌ها گفتند کار شما بسیار خوب بود. اگر ما هم شرایط شما را داشتیم، همین کار را می کردیم و اضافه کردند ما به آنان با دیدۂ حقارت نگاه می کنیم. همواره به اسرا تأکید می کردم که باید به دشمن قسم خورده اثبات کنیم که ما ایرانی و وارث تمدنی بزرگ و پرچم دار نهضت خونین شیعه هستیم. ما همواره تلاش می کردیم تا با تقویت روحیه، در برابر فشارهای سخت و غیر انسانی آنان خم به ابرو نیاوریم و به امید پیروزی و رهایی از دست دژخيمان عراقی، همواره صبور بودیم. 🔅 وضعیت بهداشتی اسرا در اردوگاه به دلیل شرایط بسیار بد نگهداری اسرا و آسایشگاه و نیز تعداد زیاد اسرا و ناتوانی دولت عراق در اداره بازداشتگاه های جنگی و همچنین نداشتن امکانات رفاهی، انواع بیماری ها در بین اسرا شیوع پیدا کرده بود که شایع ترین آنها، اسهال خونی بود. در مدت اسارت، همه اسرا به اسهال خونی مبتلا شدند. این بیماری مخوف، انسان را در مدت بسیار کوتاهی از پا می انداخت و بینایی انسان را دچار اختلال می کرد. توان حرکت نداشتیم و از دل پیچه به خود می پیچیدیم. لباس هایمان نیز خون آلود می شد و از خجالت نمی توانستیم به روی همدیگر نگاه کنیم. این بیماری گاه تا چند ماه طول می کشید. عراقی ها می گفتند شما باید همگی اسهال خونی بگیرید تا اگر در اردوگاه هم باز باشد، نتوانید فرار کنید. نه دارو بود، نه پزشک و نه تغذیه مناسب. ظرف غذا هم همیشه روغنی و مملو از میکروب بود. آب را هم از محل های غیر بهداشتی می آوردند. ضعف عضلات، تاری دید و بیماریهای مختلف پوستی، از بیماریهای شایع در آسایشگاهها بود. بیشتر اسرا به دندان درد دچار شده بودند. از همه مهم تر، بیماری سل همه را تهدید می کرد. ریه همه اسرا در اثر شرایط بسیار بد بهداشتی و تنفسی، آسیب دیده بود. دستها و پاهایمان در اثر رطوبت و زندگی در روی بتن های کف آسایشگاه، بسیار درد می کردند. یک بیماری دیگر هم به نام گال شیوع داشت که کشاله ران ها و زیر بغل های انسان خارش پیدا می کرد و هر روز هم بیشتر می شد و ایجاد تاول می کرد. شیوه درمان عراقی ها این بود که به جای تجویز دارو، کسانی را که به گال مبتلا شده بودند، به محوطه باز و جلو نور خورشید می بردند و همه را به طور کامل برهنه می کردند؛ سپس نوعی روغن می دادند تا به موضع خارش مالیده شود. آنان این افراد را هر روز حدود پنج ساعت در معرض تابش مستقیم آفتاب قرار می دادند. آنان کاری کرده بودند که حیا و شرم از میان برداشته شده بود. ما از داشتن کمترین حقوق یک انسان در بند نیز محروم بودیم. عراق معاهده های سازمان ملل مبنی بر رعایت حقوق اسرای جنگی را زیر پا گذاشته بود و ما همواره با یاد وطن و رهبر عزیزمان این رفتارهای غیرانسانی را تحمل می کردیم. اسرای مفقودالاثر با وجود کوتاه بودن طول اسارت، نسبت به اسرای قدیمی تر که زیر نظر صلیب سرخ بودند، فشار بسیار بیشتری را متحمل می‌شدند؛ زیرا عراقی‌ها با این بهانه که آمار ما در دست صلیب سرخ نیست، هر آنچه که می خواستند، می کردند و شدیدترین شکنجه ها را بر ما انجام می دادند. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ ادامه دارد کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 - ۳۲ 🔅 راوی و نویسنده: میکائیل احمدزاده ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ 🔅 در فراق امام(ره) کشته ها و مجروحین عراقی در طول جنگ بسیار زیاد بود و خانواده ای نبود که چند نفر کشته و اسیر و مجروح نداشته باشد. صدام خدمت سربازی را از دو سال به ۱۳ سال افزایش داده بود. ناگفته نماند در بین عراقی ها افرادی پیدا می شد که با اسرا رفتار خوبی داشتند. آنان از ادامه جنگ بیزار بوده، با ما احساس همدردی می کردند؛ اما به یکدیگر اعتماد نداشتند؛ چرا که استخبارات عراق نفوذ زیادی در ارکان جامعه و ارتش داشت. در بین نیروهای عراقی، نیرویی به نام «جيش الشعبی» یا نیروهای مردمی - مانند بسیج در ایران - خدمت می کردند که سن‌شان گاه به ۶۰سال هم می رسید و ارتش عراق با آنان مثل سربازها رفتار می کرد. آنان توجهی به سن و سالشان نداشته و گاه یک سرباز ۶۰ساله را در داخل آب فاضلاب سینه خیز می بردند و شلاق می زدند. روزی در صف نشسته بودیم. یک عراقی به نام «سیدحسن» با اسرا صحبت می کرد و می گفت که در جنگ، دو برادر، سه خواهرزاده و در مجموع ۲۱نفر از اقوامش کشته شده اند. از نحوه نگهداری اسرا در ایران می پرسید و ادامه داد: «یه برادر داشتم که مفقودالاثره. نمیدونیم مرده است یا زنده. چند ساله که ازش بی خبریم.» او می گفت برادرش جمعی تیپ ۴۶ العباس بوده و در منطقه نفت خانه عراق مقابل نفت شهر ایران در حین حمله مفقودالاثر شده است. محلی که برادر عراقی ناپدید شده بود، محل درگیری تیپ ذوالفقار و محلی بود که عراقی ها به تیپ ما حمله کرده بودند که من هم خودم در آن عملیات حضور داشتم؛ بنابراین به او گفتم که در این عملیات بودم. نام برادرش را پرسیدم که او گفت: «جمیل ناصر مراد» تا نامش را گفت، او را شناختم. آنان در حین حمله به مواضع پدافندی یکان ما، با پاتک ما روبه رو شدند که در نتیجه چندین کشته و زخمی و اسیر به جا گذاشتند. یک شب که در احتیاط خط مقدم استراحت می کردیم، ساعت حدود چهار صبح بود که نیروهای خط مقدم با بیسیم خبر دادند که عراقی ها حمله کرده و با بریدن سر نگهبانان، از داخل گروهان ما نیز عبور کرده اند. همگی خیلی سریع سوار بر خودروها شده، آماده حرکت شدیم. شدت درگیری چنان بود که یکانها نتوانستند مقاومت چندانی بکنند؛ به همین خاطر برای ترمیم خط مقدم و عقب راندن دشمن حرکت کردیم. جنگ بی امان ادامه داشت و ترکش و گلوله از آسمان می‌بارید. گروهان دوم رزمی ما سقوط کرده بود و ما فوری نیروها را در محل های مناسب آرایش داده، حرکت دشمن را به سوی سایر یکان ها گرفتیم. با سلاح های اجتماعی، همه سنگرهای خودی که در دست دشمن بود و هر چه که دیده می شد را به توپ و گلوله بستیم. فاصله ما با عراقی‌ها کمتر از ۵۰ متر بود و به خوبی دست و پا و بدن‌های تکه تکه شده آنان در هوا دیده می شدند. پاسخ دندان شکن ما دشمن را عاصی کرده بود. در آن وضعيت خبر رسید دشمن می خواهد تحکیم هدف کند که در آن صورت از جا کندن آنان بسیار مشکل می شد و دستور رسید که ما برای بازپس گیری مواضع خودمان اقدام کنیم. نیروها را جمع کرده، از داخل شیار منتهی به کانال های گروهان دوم، به دشمن نزدیک شدیم. سایر نیروها نیز ما را پشتیبانی آتش می کردند. وقتی به کانال اول رسیدم، تلی از جنازه‌های عراقی که تکه تکه شده بودند، کانال را پر کرده بود. به هر سنگری می رسیدیم، نارنجک پرتاب می کردیم. عراقی ها متوجه رسیدن نیروی کمکی شده بودند و تعدادی در حال درگیری و تعدادی نیز درحال عقب نشینی بودند. یکی از سربازان ما در کنار خاکریز، یک عراقی را هدف گرفته، تیراندازی کرد که تیر به پای عراقی خورد و به داخل کانال افتاد. همگی در حال بازپس گیری مواضع بودیم و تعداد زیادی اسیر گرفتیم. از پشت، عراقی هایی را که در حال فرار بودند، با تیر می‌زدیم. در نهایت عراقی ها را شکست داده، مشغول جمع آوری غنایم و اسرا بودیم که یک عراقی نظرم را جلب کرد. پیش او رفتم. نیروهای ما او را محاصره کرده بودند. سریع مدارک همراهش را برداشتم. از ناحیه پا به سختی مجروح شده و گریه می کرد. او چشمان سیاهی داشت و با نگاهی عجیب مرا نگاه می کرد. با دیگر عراقی‌هایی که تا آن زمان دیده بودم، فرق داشت. یک حس درونی به من ندا می‌داد کمکش کن. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ ادامه دارد کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 یادش بخیر! تو جبهه هم همه چی پارتی بازی بود 😤 و تا به دل نمی نشستی، تو جبهه رات نمی دادن 😔 می گفتیم بابا! می خوایم جون بدیم .. می خوایم برا رزمنده ها خشاب پر کنیم ولی جواب همون بود که بود "نه، سن ت کمه" 😔 حالا ما بچه سال بودیم 😉 چرا باباهای ما رو نمی برید.... خیلی که بهمون فشار می اومد می گفتیم،"یعنی به درد گونی سنگر هم نمی خوریم!" 😳😭 الانه خیلی عجیب شده، نه؟ طرف تو جبهه دشمن رفته جیب‌ش هم که پر از بیت الماله و برا ما شعار فدایت شوم سر میده و ... یه روز دستمون به اوج معرفت بود و حالا ...... دوباره ، همونجا رو نشون گرفتیم، اگه...... دوباره راه رو اشتباه نریم و جنسش رو خوب انتخاب کنیم. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂