🍂
🔻 #فرنگیس
🔸خاطرات فرنگیس حیدرپور (۲۲
🔹بقلم: مهناز فتاحی
کانال حماسه جنوب، ایتا
•┈••✾❀🔸❀✾••┈•
فرمان قبول کرد و گفت: «حاضرم، برویم.»
داییام رو به مردهای ده گفت: «چند نفر دیگر هم با ما بیایند؛ شاید احتیاج شد. همین الآن باید حرکت کنیم، وگرنه ممکن است دیر بشود.»
چند تا از مردهای ده، وسایلشان را برداشتند و آمادۀ حرکت شدند. من هم با نگرانی گفتم: «تو را به خدا مرا هم با خودتان ببرید. به شما کمک میکنم. من نمیترسم.»
قبول نکردند. همگی گفتند: «نه، تو بمان.»
به داییام التماس کردم و گفتم: «کمکتان میکنم. خالو، قول میدهم مثل مرد باشم
و باعث اذیت شما نشوم.»
بدون اینکه منتظر جوابش بشوم، سریع سوار ماشین شدم. داییام نگاه تندی به من کرد و گفت: «بیا پایین، دختر.»
پیاده نشدم. او هم انگار که لج کرده باشد، گفت: «اگر تو بیایی، ما هم نمیرویم!»
بعد هم پشتش را به من کرد و همانجا روی زمین نشست! بین من و داییام، حرف بالا گرفت. دلم میخواست مثل بقیۀ مردها، من هم همراهشان بروم. مردها سعی کردند میانجیگری کنند. با سلام و صلوات، دایی را با زور سوار ماشین کردند
اما با ناراحتی پیاده شد و گفت: «فرنگ برود، من نمیروم!»
مردم یکییکی میآمدند جلو و میگفتند: «فرنگیس، بیا پایین. بگذار بروند دنبال بچهها.»
داییام رو به شوهرم کرد و گفت: «پس تو چرا چیزی نمیگویی؟ مثلاً شوهرش هستی...»
علیمردان جلو آمد و گفت: «فرنگیس، داییات را اذیت نکن. بیا پایین.»
آنقدر مظلومانه حرف زد که نگو. دیدم اصرار فایده ندارد. با دل شکسته، از ماشین پیاده شدم و مثل بقیۀ زنها، پای دیوار نشستم. مردها با تفنگهاشان سوار شدند: داییام محمدخان حیدرپور، فرمان اعتصامنژاد، الماس شاهولیان (پدر همعروسم ریحان)، احمد شاهولیان (برادرِ ریحان)، کریم فتاحی، عبدالله علیخانی، علی مرجانی و یک گروهبان سوم که بچۀ کرمانشاه بود.
ماشین حرکت کرد و رفت. صلوات مردم بالا گرفت. همه با ناراحتی به جادهای که توی تاریکی پر از گرد و خاک شده بود، نگاه میکردند. همه اضطراب داشتیم
خبر داشتیم که مردهامان به باویسی و تاجیک رفتهاند. باویسی نزدیک پرویزخان بود و تاجیک هم نزدیک خسروی. دشمن قصرشیرین را گرفته بود. پس حتماً آن مناطق هم دست دشمن افتاده بود. پس برادرهای من و فامیلهامان کجا بودند؟مردم یک کمِ دیگر توی تاریکی ایستادند و حرف زدند. بعد کمکم پخش شدند و رفتند خانههاشان. توی خانه، وقتی پشت سر پدرم نمازم را خواندم، پدرم آرام گفت: «فرنگیس، روله، قبول باشد.»
به او نگاه کردم. ظاهراً آرام بود، اما سرش را بالا نیاورد
. فهمیدم اگر نگاهم کند، گریهاش میگیرد. آرام پرسید: «چه میخواهد بشود، فرنگیس؟ پسرهایم الآن کجا هستند؟ چطور یکدفعه این همه بدبختی روی سر ما هوار شد؟»
زورکی لبخندی زدم و گفتم: «ما الآن نماز خواندیم. همین خدایی که صدای ما را میشنود، کمکمان میکند»
پدرم تسبیحش را برداشت و گفت: «صلوات بفرست فرنگیس.»
کنار پدرم نشستم. میدانستم احتیاج دارد کنارش باشم. میترسیدم بلایی سرش بیاید
برایش چای ریختم و بعد گفتم: «بخواب.»
تسبیح را دستم گرفتم و بالای سر پدرم نشستم و دعا کردم.
روز بعد، مرد و زن، توی گورسفید دور هم جمع شده بودند و حرف میزدند. دیگر کسی حرف از شادی نمیزد. همه با دلهره و ناراحتی از جنگ میگفتیم. همهمان دلهره داشتیم و گویی با هم صمیمیتر شده بودیم. انگار میدانستیم که ممکن است از همدیگر جدا شویم یا اتفاق شومی برای دیگران بیفتد. دستها را روی دست گذاشته بودیم، زانوها را بغل کرده بودیم و انتظار میکشیدیم. این انتظار کشیدن و گوش به هر صدای ناآشنایی سپردن، از مرگ هم بدتر بود. هر صدای کوچکی که میآمد، همه بلند میشدند و جاده را نگاه میکردند. اما خبری نبود.
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
ادامه دارد..
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
2⃣2⃣
🍂 غذای بی نمک
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
•┈••✾💧✾••┈•
یكی از بچههای اهواز به نام نصرالله قرایی در یكی از نامههایش خطاب به مادرش چنین نوشته بود: «مادر جان، حتماً همراه جواب نامه برایم عكس بفرستید، چون نامهی بدون عكس مثل غذای بدون نمك است.» و با این مثال خواسته بود بر ارسال عكس تأكید داشته باشد.
چند روز گذشته بود تا این كه دیدیم سر و كلّهی عراقیها پیدا شد. بچهها را جمع كردند و یكی از آنها خطاب به ما گفت: كِی غذای ما بینمك بوده كه در نامههایتان از بینمكی غذا شكایت میكنید؟😂 شما قدر خوبیهای ما را نمیدانید. بعد هم نامه را برای ما خواندند. بچهها كه پی به موضوع برده بودند، به زور توانستند ختده خود را نگه دارند. با تلاش زیاد به عراقیها بفهمانند كه در این نامه چنین منظوری در كار نبوده است و هر طور بود شرّشان را كوتاه كردند.
•┈••✾💧✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 مولودی زیبای
"قال الحیدر ابوتراب"
میلاد حضرت علی اکبر
🔻 با نوای حاج مهدی رسولی
#کلیپ
#مولودی
#توسل
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 ناگفتههای
عملیات والفجر ۸
#شناسایی_ل۷
1️⃣8⃣
🔹خاطرات محمد حسین مفتحزاده
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد . حاج محمدرضا یکدست باد گیر پوشید تا کارها عقب نیفتند.
آب در حال جزر بود که از عرض اروند رود گذشتیم با توجه به جزر کامل ما مجبور بودیم مقداری از مسیر را در ساحل گلی اروند طی کنیم .
با هر سختی که بود خود را به ساحل عراق رساندیم . دقیقا از معبر گردانهای عمار وحمزه وارد خط اول عراق شدیم .
با ورود به معبر چشمم به پیکر مطهر شهید اکبری افتاد . در آب بشهادت رسیده بود. سپس پیکر شهید بهرام رحمانی را دیدم که در کناره موانع آرامیده بود .
وارد خشکی که شدیم پیکر پاک شهید نونچی، صالح نژاد، پالاش، محسن بزرگی و چند تن از شهدای دیگر را دیدم . هر قدمی که برمی داشتم چند شهید عزیز رامی دیدم . باید دقت می کردم تا پا روی پیکر مطهر شهدا نگذارم. محسن بزرگی تکیه بر دیواره سنگر روباز آر پی جی رو به قبله با چشمانی نیمه باز بشهادت رسیده بود و نسیم در میان موهای نیمه فر او وزان بود . محسن را که دیدم تمام خاطرات گذشته ام از جلوی چشمم عبور کرد خدا یا محسن هم رفت. این همان رزمنده ای بود که سالها بدون هیچ ادعا وچشم داشتی تلاش کرد .
او مزد سالها تلاش خود را گرفت و شهادت ردای زیبایی برای او بود .
باتوجه به شواهد در آن نقطه درگیری سختی صورت گرفته بود همه شهدا با خون خود عهدنامه خود را امضا زده بودند ....
برای لحظاتی در کنار شهدا نشستم. خدا چه شده! اینها دوستان ما بودن که تا لحظاتی پیش زنده بودند اینها همان هایی هستندکه چند ساعت قبل با آنها وداع کردیم . حال همه مهمان خدا شدند 😭.😭😭😭😭😭😭😭😭😭
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
پیگیر باشید
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 تفاوت ها و اختلافهای
دو جبهه ایران و عراق
در جنگ
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
زمامداران عراق با آغاز عملیات
کربلای ۵ در شـرق بصـره و شکسته شدن دیوار دفاعی مستحکم آنها دریافتند که توانایی لازم را براي مقابله با رزمندگان اسلام در جبهه زمینی ندارنـد؛ بنـابراین، طرح دوم را بـا هـدف جلب توجه کشورهـاي دیگر به خطرات جنـگ، به ویژه جریـان نفت در خلیج
فـارس و تضـعیف توان مالی و پایگاه اجتماعی ایران با حمله به منافع نفتی، اقتصادي و مسـکونی برگزیدنـد. این حملات که مکمل خوبی برای اقدام عربسـتان بود در طول سال ۱۳۶۶ ،نخست بر روي مناطق مسـکونی تمرکز داشت و سـپس، با تمرکز بر مراکز
نفتی و نفت کشها درخلیـج فارس ادامه یافت. شـمار حملات عراق به کشتیها درخلیج فارس از ۳۷ حمله در سال ۱۳۶۴ به ۷۱ و ۹۶ حمله به ترتیب در سال ۱۳۶۵و ۱۳۶۶ افزایش یافت.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
❣
#کرامات_شهدا🕊🕊🕊
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آنها که خونین سفر کردهاند
سفر بر مدار خطر کردهاند
امروز بیان کرامتی از شهید بزرگواری را برایتان آورده ایم ، که سینه سوختگان و عاشقانش هنوز بعد از سالها او را فرمانده دل خودشان میخوانند و در حیرانی و سرگشتگی دست توسل به دامانش میزنند ...
🍂 این نوشته را از دست ندهید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣