eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 🔸خاطرات فرنگیس حیدرپور (۳۴ 🔹بقلم: مهناز فتاحی کانال حماسه جنوب، ایتا •┈••✾❀🔸❀✾••┈• دایی‌حشمت تفنگ دستش بود و دو سرباز عراقی را هم با خود می‌آورد. دایی‌ام آن‌ها را اسیر کرده بود!مردم همه بلند شدند. با تعجب به دایی و نظامی‌های عراقی نگاه می‌کردند. وقتی رسیدند، مردم آن‌ها را دوره کردند. پرسیدم: «خالو، چطور این‌ها را اسیر کردی ؟ بیا، ما هم اینجا یکی‌شان را داریم! بیا و تماشا کن.» اسیرهای دایی هر دو جوان بودند. خسته بودند و تشنه و گرسنه. آن دو تا اسیر را هم کنار اسیر خودم نشاندم. به هر سه اسیر آب و غذا دادیم. اسیرها می‌گفتند که چند روز است غذا نخورده‌اند. با حرص غذا می‌خوردند. در حالی که دهانشان پر بود، دست‌هاشان را از برنج قرمز پر کرده بودند. برنج‌ها را با چنگ و دست می‌خوردند. بچه‌ها از طرز غذا خوردن آن‌ها خنده‌شان گرفته بود. زنی که حرف‌هاشان را ترجمه می‌کرد، گفت: «می‌گویند پنج روز است غذای درست و حسابی نخورده‌ایم.» نشستم و غذا خوردنشان را تماشا کردم. به آن‌ها چای هم دادیم. با هم ‌حرف می‌زدند. کنجکاو بودم بدانم چه می‌گویند. وقتی از مهاجر عراقی پرسیدم، خندید و گفت: «از تو می‌ترسند! می‌گویند نوبتی بخوابیم، نکند این زن ما را بکشد.» یکی از آن‌ها نشست و دو تای دیگر خوابیدند! لحظه‌ای چشم از آن‌ها برنمی‌داشتم. کنارشان نشسته بودم که مادرم برگشت و گفت: «وقتی می‌گویم فرنگیس مثل گرگ شده، دروغ نمی‌گویم!» اسیرها تا غروب پیش ما بودند. همه جا صدای بمب و خمپاره می‌آمد. دایی‌حشمت گفت: «فرنگیس، زود باش اسیرت را بیاور تا برویم و تحویل رزمنده‌ها بدهیم.» یکی از اسلحه‌ها را دستم گرفتم و با دایی و سه تا اسیر راه افتادیم. مادرم مرتب می‌گفت: «فرنگیس، مواظب باش. بلایی سرشان نیاوری.» پدرم چیزی نمی‌گفت، اما لیلا هنوز التماس میکرد و می‌گفت: «فرنگ، بگذار بروند خانۀ خودشان!» مقداری از راه را که میان‌بر رفتیم، دایی‌ام حشمت گفت: «بروم نیرو بیاورم و اسیرها را تحویل بدهیم.» رفت و از گناوه جیپی آورد. یک مأمور هم همراهش بود. با جیپ و دو تا از نیروهای خودمان که از بچه‌های سپاه بودند، اسیرها را به پادگان ثابت‌خواه بردیم. در آنجا، نیروهای خودی که صفر خوشروان بود و علی‌اکبر پرما و نعمت کوه‌پیکر، اسرا را تحویل می‌گرفتند. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• ادامه دارد.. کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 کلید جهنم •┈••✾💧✾••┈• در همان لحظات اولیه اسارت، وقتی افسر عراقی پلاک را از گردنم درآورد، با نگاهی تمسخرآمیز گفت: این همان کلید بهشت است که [امام] خمینی به شما داده تا با آن درِ بهشت را باز کنید و داخل شوید؟! در جواب افسر عراقی، یکی از برادران بسیجی نکته‌ سنج، با اشاره به پلاک افسر عراقی گفت: حتماً این هم کلید جهنم است که صدام به شما داده تا وقتی به دست ما کشته شدید، به راحتی در جهنم را باز کنید و داخل شوید!؟ با شنیدن این جواب دندان‌شکن، افسر عراقی که سخت عصبانی شده بود، با ضربات سیلی و لگد به جان آن جوان بسیجی افتاد و او را کتک مفصّلی زد. •┈••✾💧✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 تفاوت ها و اختلاف‌های دو جبهه ایران و عراق در جنگ ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ رژیم صدام با آگاهی از موقعیت و مناسـبات بین‌المللی عراق تلاش کرد تا صدور نفت به جهان غرب را از راه جنگ نفت کش‌ها، باخطر رو به رو کنـد و بـا افزایش تنش در روابـط کشورهای حاشـیه جنوب خلیـج فارس با جمهوري اسـلامی ایران اوضاع را بیش‌از پیش بحرانی نمایـد و از این راه آنهـا را رو در روي هم قرار دهـد. دعوت کویت از ابرقـدرتها براي اسـکورت نفتکش‌هـاي کویـتی زمینه را براي حضور نظـامی گسترده امریکـا و متحـدان غربی‌اش فراهم آورد. از نگـاه غربی‌هـا، جنـگ ایران و عراق تا اواخر ۱۳۶۵ یـک جنگ محـدود و بومی بود؛ زیرا، جز حملات معـدودي علیه نفت کشها درخلیـج فارس تأثیر بسـیار انـدکی برسایر دولتها داشت. گسترش حملات هوایی عراق به نفتکش‌ها و اعمال سیاست مقابله به مثل جمهوري اسلامی ایران علیه حامیان منطقه‌ای عراق باعث شـد تا کویت در ۲۳ ديماه ۶۵ از امریکا بخواهـد یازده فرونـد نفت کش این کشور را مجـددا پرچم‌گذاري کند و آنهـا را بـا کشتی‌هـای جنگی خود اسـکورت نمایـد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 چحچولها آقا جان دردم که یکی دو تا نبود؟ 😢😭 یک گروه خفنی به سرکردگی علی کوهگرد 😱، محرابی ، مسعود کربلا و.... با گردان بودن که همه کس و همه چیز را تحت قرق خودشان داشتند. وای به حال کسی که با آنها همکاری نمی کرد... باید فاتحه اش را می خواندند ! اسمی روی گروه شان بود که تا عمر دارم و دنیا دنیاست فراموش نمی کنم : بین بچه های مخابرات یکی بود که با زیاد بحث می کرد. خداییش محمد سعید مطیعی پسر خوب و خجالتی 😌بود ولی چند بار قانون😱 چحچولها😱 را نقض و حرفشان را گوش نکرده بود. به همین دلیل طبق قانون گروه چحچولها باید عقاب و عتاب می شد . گروه مذکور، برای سر به راه کردن محمد سعید ، دو سه تا نارنجک و تعدادی فشنگ در کوله پشتی اش گذاشتند. محمد سعید بی خبر از همه جا در حین برگشت از منطقه ؛ توسط دژبانی بین جاده خرمشهر -اهواز بازرسی شده و بعد از کشف مهمات، دستگیر می شود. گرچه فرماندهی گردان به محض شنیدن خبر؛ برای آزاد کردن محمد سعید اقدام کردند و با کلی زحمت او را از اتهامات مطروحه تبرئه نمودند . اما دیگر کی می تونست به " چحچول ها " بگوید : 😂👈 بالا چشتان ابروست 👉😂 ✍ مسعود عباباف http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
2.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 پشتیبانی رزمندگان در روزهای مقاومت 🔅 همه پا به رکاب و ایستاده در خط مقدم دفاع http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
رجعت ملکوتی و شهادت گونه رزمنده دیروز، معلم تقوی، پارسایی و مردم داری، خطیب ولایتمدار "حجت الاسلام والمسلمین آقا سید محسن شفیعی" ، نماینده ولی فقیه در دانشگاههای استان خوزستان ، همه ما را داغدار کرد و گرد غم بر چهره دوستانش نشاند. این مصیبت جانکاه را به ساحت مقدس امام زمان (عج)، رهبر عزیز انقلاب و همچنین آیت الله شفیعی ، عضو مجلس خبرگان رهبری و خانواده داغدارش، تسلیت و تعزیت عرض می کنیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا