eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 هم اکنون اکباتان خیابان‌هایمان از جولان جلادان پاک می شود، به یمن قدمهای الهی همه ایرانیان http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🍂 شیردلان عملیات غرور آفرین والفجر هشت به روایت شهید آوینی ┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 نقش علم در فساد اخلاقی شاه ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅ 🔹 عَلَم به عنوان وزیر دربار شاه و مَحرم راز او، نقش قابل ملاحظه‌ای در انتخاب و شکار زنان جوان و دختران و هماهنگ کردن حضور هنرپیشه‌ها و رقاصان خارجی در ایران و ملاقات آنان با محمدرضا پهلوی داشت. روشن است که هزینه این‌گونه اقدامات نیز از سرمایه‌های ملی و بودجه متعلق به مردم تأمین می‌شد.بخش عمده‌ای از بی‌توجهی محمدرضا پهلوی به امور اخلاقی، علاقه او به آزادی‌های جنسی باز‌می‌گشت. این شرایط سبب شد خوشگذرانی و عیش و نوش‌های پرهزینه به بخش قابل‌توجهی از علایق او تبدیل شود. در این میان اسدالله علم، که خود در این موضوع با شاه هم‌نظر بود، از راه‌های متنوع(!) زمینه‌های این‌گونه خوشگذرانی‌ها را فراهم می‌کرد؛ کارهایی که بویی از اخلاق انسانی و آموزه‌های دینی، عفت و حتی شأن سیاسی نداشت. علم در چند بخش از یادداشت‌هایش به این موضوع اشاره می‌کند از جمله: «هرچند (ملکه فرح) از من خوشش نمی‌آید، ولی نمی‌شود از این بابت او را سرزنش کرد. شهبانو معتقد است که من و شوهرش با هم به الواطی می‌رویم؛ و در این مورد از واقعیت چندان دور نیست.» در زمان دیگری، محمدرضا پهلوی و علم درباره زنان و دختران جوان صحبت می‌کنند. شاه از پیرشدن معشوقه‌هایش می‌گوید و تأکید دارد که «با وجود همه اینها اگر این سرگرمی‌ها را هم نداشتیم به کلی داغان می‌شدیم». http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 افسانه ما جمعه‌های ۱۳۵۷/قسمت سوم محمدرضا سوداگر ؛_______________________ افسانه ما جمعه های۱۳۵۷/قسمت سوم، پایانی محمد رضا سوداگر ... با صدای چند گلوله و فریادِ حسین از پشت صحنه، صدای همسرایان خاموش شد. بچه های حمید از بین جمعیت تماشاچی جلو آمدند و شکل گروه سرود را گرفتند و به رهبری و اشاره او خواندند: حیات ابد در فنای تن است از این نکته رمز بقا روشن است.... و حمید کاشانی که صدای گرمی داشت از بین جمعیت ، همه تماشاچیان را با گروه سرود همراه و هم نوا می کرد. و منهم تماشاچی زمان شدم تا حدود ده دوازده سال بعد که حسین را بعد از پایان تئاترش در تهران ببینم. پناهی مثل همان دوران مسجد تنها بازیگر "یادداشتهای روزانه یک دیوانه"* بود در سالن تئاتر خانه نمایش تهران، کمی این سوتر از میدان فردوسی، نزدیک دانشگاهم در دوران دانشجویی . بعد از نمایش از پس سالها که مرا دیده بود، گفت چقدر آشنایی، فامیلم را که گفتم؛شناخت، چون بازیگر یکی از تئاترهای صبح جمعه اش بودم. به اسم کوچک با لبخند در لفافه حجمی از خاطره ها سه بار بی وقفه نامم را تکرار کرد، ... رضا،،،، رضا،،،، رضا،،،، .! احوال داداش را پرسید ؛ دستم را فشرد و گفت اینجا چه می کنی؟! گفتم دانشجو شدم. گفت چه میخوانی؟ گفتم نقاشی. گفت : پسر نقاشی رو که می کشند، تو چطور میخونی؟! با هم خندیدیم. گفت هنوز بچه های جزایری رو میبنی، گفتم گهگاهی بله، احتمالا سلام میرسونند. گفت: معلوم نیست. گفتم بهرحال اگر اونها رو دیدم حتما سلام شما رو می رسونم. گفت: یادت باشه فقط به کسی برسون که احوال پرس منه! میدونی که سلام رو دوست دارم ولی از زبونم می ترسم! پایان http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂