🍂
موقع ورزش صبحگاهی ، جلوی همه میدوید و شعار میداد .
وقتی میدید اوضاع مناسبه، شعارهاش عوض میشد ؛
باز هم صبح شد
باید بدویم
ورزش اه اه
صبحونه به به
حالا فرمانده بود که به سرعت خودش رو می رساند و عباس را فراری میداد 😊
🌺به یاد شهید عباس حاجیان
از شهدای مسجد جزایری اهواز و گردان ۳۱۳ اطلاعاتی حضرت قائم عجل الله
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 سفر به گذشته
✔️چند سال پیش، از سوی منطقه آزاد اروند، بعنوان مشاور فرهنگی هنری دعوت به همکاری شدم و مدتی به آبادان و خرمشهر تردد داشتم، اولین سفرم تنهایی بود و با ماشینم در خیابانهای آبادان میچرخیدم و یادم هست یه سر به مدرسه ای که مقرمان بود زدم و بعد یه سر گشتم تا میدانی که منبع آب هنوز هم در آن قرار داشت را پیدا کردم، همان محل شهادت سید وحید طیبی.
✔️یکی از زجر آور ترین 😔سفرهای عمرم بود و بقدری در ماشین گریستم که احساس کردم دارم غش میکنم....... و از سر درد و سوزش چشم مجبور شدم دو تا قرص کدیین بخورم و توان موندن نداشتم تا بالاخره پس از چند سفر، فضا برام عادی تر شد.
✔️از جمله اتفاقاتی که در سفرهای اولم برام افتاد، این بود که در ساختمان اصلی منطقه آزاد اروند که بعدها متوجه شدم همان مقر استقرار گردان جعفرطیار در کربلای چهار بوده، این بود که دو طبقه از ساختمان بازسازی شده بود و مدیریتها و کارمندان در آن مستقر بودند و طبقه سوم، هنوز بصورت سابق و متروکه بود.
✔️من اشتباهی کلید طبقه سوم آسانسور را فشار دادم.
....... در باز شد و من حیرت زده دیدم که گویی سوار ماشین زمان و مانند فیلمها، برگشتم به سال شصت و پنج. انگار برق بهم وصل کرده بودند. حال بسیار عجیبی بود، گویا همهمه بچه ها را می شنیدم که هر عده در اتاقی و در حال گپ و گفت یا دعا خواندن یا شوخی کردن هستند، چهره بشاش و خندان شهید ریسمانباف، جلوی نظرم آمد، یاد آخرین دیدارهایم با پسرخاله شهیدم سید مرتضی شفیعی افتادم که در آخرین روزها، اصلا حال دیگری داشت ......
✔️قدم میزدم و سیل اشک 😭از چشمانم جاری بود که ناگهان شخصی از عقب پرسید....
آقا آقا اینجا چکار دارید؟
من که تازه بخودم آمده بودم بر گشتم و با عذر خواهی بطرف آسانسور رفتم، آن بنده خدا سریع آمد و کمی شک کرده بود، تا حال من را دید متعجب پرسید چه شده، من هم گفتم که فلانی هستم و اشتباهی یک طبقه بالاتر آمده ام، ولی او دلیل حالم پرسید و من برایش توضیح دادم که اونم منقلب شدم و تا پایین همراهیم کرد. هنوز وقتی یاد آن روز عجیب میفتم منقلب میشوم.
سید عباس امامزاده
حماسه جنوب
@defae_moghadas
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
🍂
🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 یه دور تسبيحی
نشسته بوديم دور هم كنار آتش و درددل میكرديم.
هر كی تسبيح داشت درآورده بود و ذكر میگفت.
تسبيحهای دانه درشت و سنگين وقتی روی هم می افتادند صدای چريقچريقشان دل آدم را آب میكرد.
من هم دست كردم داخل جيبم كه ديدم تسبيحی نيست. از روی عادت دستم را بردم طرف تسبيح بغل دستيم تا تسبيح او را بگيرم كه دستش را كشيد به سمت ديگر.
گفتم: «تو تسبيحت را بده يك دور بزنيم».
كه برگشت گفت: « بنزين نداره، اخوی!» گفتم شايد شوخی میكند
به ديگری گفتم: «او هم گفت پنچره».
به ديگری گفتم:«گفت موتور پياده كردم»
و بالاخره آخرين نفر گفت: «نه داداش، يكوقت میبری چپ ميكنی،
حال و حوصله دعوا و مرافه ندارم؛ تازه من حاجت دستم را به ديار البشری نمیدهم».
همه خنديدند.
چون عين عبارتی بود كه خودم يادشان داده بودم.
هر وقت میگفتند: تسبيح يا انگشتر و مهر و جانمازت را بده، اين شعارم بود.
فهميدم خانهخرابها دارند تلافی میكنند.
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
اعزام گردان به منطقه دهلران سال ۶٣ شهیدان مصطفی ری شهری، محمود بصیری، عبدالحميد عقیلی و نفر اول نشسته از راست مشاهده می شوند.
@defae_moghadas
🍂
🔶 اولین اعزام من 6
🔶 والفجر 8
🔶 سید مهدی موسوی
⭕️ یادمه قبل از اینکه به خط ال اعزام بشیم کنار جاده بودیم. دوتا از بچه های تدارکات ( فکرکنم یکی شون عمو ریسمانباف بود) با سرعت زیاد داشت می اومد سمت ما که کنترل موتور از دستش خارج شد و با شدت به زمین خورد و دستش شکست و تا مدتی دستش بگردنش آویزان بود.
⭕️ نزدیک ظهر بود که یک دفعه یه عراقی از داخل نیزار بیرون اومد و یکی از دوستان تا چشمش به عراقیه افتاد او رو بست به گلوله و جلو چشمم سرش شکافت و مغز سرش درسته بیرون افتاد. این حادثه رو وقتی دیدم بسیار تعجب کردم چون بار اولم بود که می دیدم کسی جلوم کشته بشه اون هم به این شکل.
⭕️ فکر می کنم روز سوم بود که ما رو با لندکروز به خط ال بردن. یادمه وقتی داشتیم می رفتیم، به یک منطقه ای رسیدیم که تعداد زیادی جنازه عراقی روی زمین افتاده بود. اصلاً نمی شد بشماری. زیر آتش شدید دشمن به خط رسیدیم و پشت خاکریز مستقر شدیم.
ادامه دارد ⏪⏪⏪
@defae_moghadas
🍂
آنروز که تمام خود، و داشته هایتان را به پای اسلام و انقلاب گذاشتید،
سهم خود را برداشتید و همان کافی بود تا بهشت پرواز کنید
و اینک تصویر شما پیش روی ماست،
تصویری که سختی راه را می شود از آن فهمید
با یاد شما و امنیت شما
شبمان بخیر
@defae_moghadas
🍂
همه دوست دارند کہ به بهشت بروند
اما کسی دوست ندارد بمیرد !!
بهشت رفتن ...
جرأت مُردن میخواهد !
و #شهـدا چه زیبـا
تفسیر ڪردند جرأت را ...
#روزتون_شهـدایی
@defae_moghadas
🍂