4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 دخترم!
نبودنم را نبود ندان؛ من در هر دعای تو، در هر لبخندت، در هر قطره اشک چشمهایت هستم.
- وقتی شبها ستارهای چشمک زد، بدان یکی از آنها منم که دارم برایت دعا میکنم.
دخترم! اگر روزی دنیا به دلت سخت گرفت، یادت باشد پدرت برای آرامش تو جان داد؛ پس تو حق داری شاد زندگی کنی.
- عزیز دلم! من رفتم تا تو بمانی، تا صدای خندهات خاموش نشود. هر بار که میخندی، انگار دوباره زندهام.
- دخترم، تو ادامهی راه منی؛ با قلبت، با مهربانیات، با ایستادنت در برابر سختیها.
شهید عباس آلویی
شهید حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی
┄┅••༅✦༅••┅┄
#کلیپ #نماهنگ #شهید
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
🍂 جنگ عراق و ایران از دیدگاه
فرماندهان صدام ۱۹
● سرلشکر علوان العبوسی
ترجمه: عبدالمجید حیدری
✾࿐༅◉༅࿐✾
عبوسی: در جریان بازجویی از اسیران جنگی ایرانی متوجه شدیم که پس از سقوط شاه، بسیاری از خلبانان باتجربه ایران کشور را ترک کردهاند و عمدتاً خلبانان تازهکار باقی ماندهاند. نیروی هوایی ایران نیز به دو بخش تقسیم شده بود: نیروی هوایی ارتش و نیروی هوایی سپاه. تجهیزات اصلی نیروی هوایی ایران مشابه عراق بود؛ ما هواپیماهای سوخو ۲۴ و میراژ AQ6 داشتیم، در حالی که ایرانیها از هواپیماهای عدنان ۱ و ایلوشن ۷۶ استفاده میکردند.
وودز: آیا از حضور نیروهای خارجی که در طول جنگ برای آموزش به ایران میآمدند، اطلاع داشتید؟
عبوسی: فکر نمیکنم ایران پیش یا در طول جنگ روابط خوبی با کشورهای دیگر داشته باشد. تنها پس از پایان جنگ بود که خلبانان روسی و چینی در امور آموزشی به آنها کمک کردند.
وودز: گزارشی خواندم که در آن نگرانیهایی مطرح شده بود مبنی بر اینکه ممکن است هواپیماهای ایرانی از فرودگاههای سوریه وارد عمل شوند. آیا چنین اتفاقی افتاد یا صرفاً یک گزارش ساختگی بود؟
عبوسی: چنین اتفاقی نیفتاد. عراق رابطه خوبی با سوریه داشت. فقط یک بار یک هواپیمای فانتوم F-4 از طریق حریم هوایی سوریه به پایگاه هوایی الولید حمله کرد. البته این موضوع تقصیر سوریها نبود؛ وقتی از آنها توضیح خواستیم، هیچ نشانهای از اطلاع آنها از این عملیات ایرانیها به دست نیامد. در موردی دیگر، یک هواپیمای بمبافکن ایرانی همراه با یک هواپیمای غیرنظامی وارد حریم هوایی ما شد. هواپیمای نظامی در مسیر پرواز با هواپیمای غیرنظامی تجدید سوخت کرد، وارد خاک عراق شد، هدف را بمباران کرد و از همان مسیر بازگشت. این عملیات در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱ شمسی) انجام شد و به دلیل خطای پدافند هوایی بود. صدام به همین دلیل نیروی هوایی را توبیخ کرد و فرمانده منطقه دوم پدافند هوایی را اعدام نمود.
مورای: گفتید نیروی هوایی عراق تلاش میکرد هواپیماهای ترابری در حال پرواز به سمت ایران را رهگیری و سرنگون کند. آیا واقعاً موفق به سرنگونی هواپیمایی شدید؟
عبوسی: بله، یک هواپیمای C-130 ایرانی را با استفاده از جنگنده میگ ۲۵ سرنگون کردیم. همچنین چهار فروند هواپیمای ترابری دیگر را که از آرژانتین به سمت ترکیه در حال پرواز بودند، منهدم کردیم. البته نوع دقیق آنها را نمیدانم.
وودز: تعدادی از خلبانان نیروی هوایی عراق به دست ایرانیها اسیر شدند. آیا آنها را به عراق بازگرداندند؟
عبوسی: بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۰ شمسی) گروهی از آنها به کشور بازگردانده شدند. البته همه خلبانان عراقی بازنگشتند. برای مثال، طلال جمیل، خلبان سوخو ۲۲، در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱ شمسی) به ایران فرار کرد. او خلبانی ترسو و ضعیف بود که هنگام توجیه عملیاتی برای مأموریت دچار اضطراب میشد و عرق میکرد.
وودز: پرسشهایی که مطرح کردیم بر اساس اطلاعات محدودمان از جنگ ایران و عراق بود. ممکن است نکاتی وجود داشته باشد که شما مهم میدانید و ما نپرسیدهایم. اگر چنین است، لطفاً بیان کنید.
عبوسی: نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم، توسعه غیرمنتظره نیروی هوایی عراق در آن زمان است. نگاه کشورهای غربی، بهویژه رژیم صهیونیستی، به ما تغییر کرده بود. تهدیدهای صدام علیه رژیم صهیونیستی جدی گرفته میشد و نیروی هوایی عراق همسطح نیروی هوایی اسرائیل پیش میرفت. زمانی که رژیم صهیونیستی تهدید کرد تأسیسات آبی عراق را بمباران خواهد کرد، نگران حمله متقابل عراق شدند؛ زیرا عراق بلافاصله نیروی هوایی خود را بسیج کرد. در نهایت، اسرائیل از تهدید خود عقبنشینی کرد و عراق نیز طرحهای حمله را کنار گذاشت.
وودز: این ماجرا چه زمانی رخ داد؟
عبوسی: در آوریل یا مه ۱۹۹۰ (فروردین یا اردیبهشت ۱۳۶۹ شمسی) بود. در آن زمان نیروی هوایی عراق هنوز قدرتمند به نظر میرسید. کشورهای حوزه خلیج فارس از قدرت عراق تمجید میکردند و در روابطشان با ما بسیار محتاط بودند. هیئتهایی به عراق میفرستادند تا بفهمند نیروی هوایی عراق چگونه به اهدافش دست مییابد. اگر بتوانید به سوریه سفر کنید، میتوانم تعدادی از خلبانان عراقی را به شما معرفی کنم. بسیاری از خلبانان سابق هنوز در آنجا حضور دارند.
┄┅••༅✦༅••┅┄
#فرماندهان_صدام
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند
رفیقهای در آغوش هم گریسته را
شهریور ۱۳۶۳
اسلام آباد غرب، چهار زبر
اردوگاه شهید محمود شهبازی
وداع «مهدی تیموری»
رزمنده گردان ۱۵۵حضرتعلیاصغر(ع)
از تیپ ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
پیش از رفتن به عملیات عاشورا
در منطقهی عملیاتی میمک
عکاس: امیر روشنایی
#عکس
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 زندان ابوغریب - ۱۶
خاطرات آزاده
محمدحسن حسن شاهی
༺◍⃟჻ᭂ༅༺◍⃟჻ᭂ࿐
¤ همه در سکوت و خاموشی، منتظر اقدامات بعدی دشمن بودیم. ناگهان جناب سرهنگ دانشور برخاست و با صدایی قاطع گفت: «آقایان، ما تا آخر خط با اینها میرویم و مبارزه میکنیم.»
همه با هم، در تأیید سخن او، دست دادیم و عهد بستیم که تا پایان راه کنار هم بمانیم. همانجا تصمیم گرفتیم اعتصاب غذا را آغاز کنیم. غروب، به سرباز عراقی گفتیم: «تا زمانی که نماینده صدام نیاید و با ما گفتوگو نکند، برایمان غذا نیاورید.»
عراقیها نسبت به اعتصاب واکنش احساسی داشتند. اعتصاب یعنی ما آنها را به رسمیت نمیشناسیم، و این برایشان بسیار سنگین بود. ۷۲ ساعت گذشت؛ هرچه آوردند، پس دادیم. برای بیماران و کسانی که زخم معده داشتند، کمی خرما ذخیره کرده بودیم و شبها به آنها میدادیم تا از پا نیفتند. آب در دسترس بود، اما بهدلیل سرمای هوا، کمتر استفاده میکردیم.
پس از سه روز، همان سروانی که علی را زده بود، آمد و «عیسی موسی» را خواست—لقبی که به سرهنگ دانشور داده بودند. سرهنگ با صراحت گفت: «رفتار شما با ما غیرانسانی است. بچههای ما را کتک میزنند، با ما بدرفتاری میشود...»
عراقیها پرسیدند: «خواستههایتان چیست؟»
سرهنگ پاسخ داد: «صلیب سرخ باید به اینجا بیاید. باید بتوانیم نامه بنویسیم. روزنامه در اختیارمان بگذارید. هفتهای یکبار پزشک بیاید و به وضعیت دارو، لباس و بهداشت رسیدگی شود.»
با همه خواستهها موافقت کردند، جز حضور صلیب سرخ که گفتند پرونده شما سیاسی است. البته ما میدانستیم این وعدهها بیشتر برای رفع مسئولیت است تا عمل واقعی.
از آن پس، تختههای شکسته پشت پنجرهها را نصب نکردند. آسایشگاه روشن و تمیز شد و رفتار عراقیها اندکی بهتر شد. روزنامههای «العراق» و «قادسیه» را در اختیارمان گذاشتند و ما هم فردی را برای توزیع آنها انتخاب کردیم. وضعیت دارو و پزشک بهبود یافت و حتی سیگار هم به ما دادند.
کار گرفتن رادیو
حدود شش ماه بود که هجده نوزده نفر از ما را جدا کرده و به طبقه بالا برده بودند. هنگام درگیری با عراقیها، آنها کنارمان نبودند. هدفشان از این جداسازی، کار فکری روی آنها بود. بیشترشان اهل نماز، مقاوم و معتقد بودند و بیکار نمینشستند.
مهمترین اقدامشان، بهدست آوردن یک رادیو از دشمن بود. شبها اخبار را گوش میدادند، روی کاغذ مینوشتند و از طریق کانال هوا برای ما میفرستادند. این کانال، تنها راه ارتباطی ما با آنها بود. گاهی خرما را در قوطی ماست میگذاشتند و پایین میفرستادند، گاهی هم نامه رد و بدل میکردیم. پس از مدتی، سربازها مشکوک شدند و ما را زیر نظر گرفتند، اما چیزی دستگیرشان نشد.
بچههای بالا هنگام بردن زباله، رادیو را از اتاق سربازها دزدیده بودند. سربازها هم جرأت نکردند موضوع را گزارش دهند. یکی دو ماه اول، رادیو کاملاً مخفی بود. وقتی اوضاع آرامتر شد، آن را آشکار کردند و به کار گرفتند.
پس از اعتصاب و عقبنشینی عراقیها، هرچه در اختیار ما گذاشته میشد، به بالاییها هم میدادند. بعد از شش ماه، آنها را دوباره پیش ما آوردند. بچههای بالا مبارزه سختی با عراقیها کرده بودند؛ حدود بیست روز در حجرههای تکسلولی، هر روز کتک میخوردند.
ادامه دارد
┄┅••༅✦༅••┅┄
#زندان_ابوغریب #خاطرات_آزادگان
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
18.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 راز خون
تصاویری دیدنی و خاطرهانگیز از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با گفتاری شنیدنی از سید اهل قلم شهید مرتضی آوینی
🔸 زندگی زیباست ، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست ، اما پرندهی عشق ، تن را قفسی میبیند كه در باغ نهاده باشند.
راز خون در آنجاست كه همهی حیات به خون وابسته است.
┄┅••༅✦༅••┅┄
#کلیپ #آوینی #نماهنگ #روایت_فتح
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
🍂 سلام، صبحتون شدیدا بخیر باشه و عاقبتتون پر از شادی 👋
میگفت: آتش دشمن سنگین بود و همهجا تاریک. بچهها کپ کرده بودند پشت خاکریز. دور شیخ اکبر نشسته بودیم، میگفتیم و میخندیدیم که ناگهان دو نفر با اسلحه از خاکریز پایین آمدند و داد زدند: «الایرانی! الایرانی!» و بعد هرچه تیر داشتند، ریختند توی آسمان.
داشتیم نگاهشان میکردیم که نزدیکتر شدند و گفتند: «القم! بپر بالا!» صالح گفت: «ایرانیاند... بازی درآوردند!» اما یکیشان با قنداق تفنگ زد به شانهاش و گفت: «السکوت! الید بالا!» نفسهامان بند آمده بود. شیخ اکبر گفت: «نه، مثل اینکه راستیراستی عراقیاند...» خلیلیان گفت: «صداشون ایرانیه...»
یکیشان چند تیر شلیک کرد و گفت: «روح! روح!» دیگری گفت: «اقتلو کلهم جمیعا...» خلیلیان گفت: «بچهها، میخوان شهیدمون کنن!» و شروع کرد به خواندن شهادتین. دستها بالا بود که با قنداق تفنگ شروع کردند به زدن و هلمان دادند سمت مواضع خودشان.
همه گیج و منگ بودیم که ناگهان صدای حاجی بلند شد: «آقای شهسواری! آقای حجتی! پس کجایین؟!» هنوز حرفش تمام نشده بود که یکی از آنها کلاش را برداشت، رو به حاجی کرد و داد زد: «بله حاجی! ما اینجاییم!» حاجی گفت: «اونجا چیکار میکنین؟» گفت: «چندتا عراقی مزدور دستگیر کردیم!» و زدند زیر خنده 😂😂 و پا به فرار گذاشتند 🏃🏃
┄┅••༅✦༅••┅┄
#شوخی_با_جوونهای_قدیم
#یادش_بخیر #طنز_جبهه
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
🍂 این نان را نمی شود خورد؟!
محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود.
در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم آقا مهدی را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم.
سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت:
ـ برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟!
ـ بله، آقا مهدی می شود.
دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد.
ـ این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟
من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ آقا مهدی ادامه داد.
ـ الله بنده سی! («بنده خدا»، تکیه کلام شهید باکری) پس چرا کفران نعمت می کنید؟... آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟... هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟
بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.
منبع: کتاب «خداحافظ سردار»،
رحمان رحمان زاده
┄┅••༅✦༅••┅┄
#خاطرات_کوتاه
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
🍂 جنگ عراق و ایران از دیدگاه
فرماندهان صدام ۲۰
● سرلشکر علوان العبوسی
ترجمه: عبدالمجید حیدری
✾࿐༅◉༅࿐✾
وودز: در مورد تصمیمگیریها، طرحریزیها و آمادهسازی مقدمات پرواز ۱۳۹ فروند از هواپیماهای عراقی به ایران در سال ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ شمسی) چه توضیحی دارید؟ این رویداد چگونه و چرا اتفاق افتاد؟
عبوسی: پیش از آغاز جنگ اول خلیج فارس، صدام با ایران توافق کرده بود که در صورت حمله آمریکاییها به نیروهای عراق در کویت، هواپیماهایمان را برای حفظ امنیت به ایران منتقل کنیم. عزتالدوری، جانشین فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق، به عنوان سفیر عراق در تهران منصوب شد و با ایرانیان توافق کرد که در چنین شرایطی، هواپیماها به ایران فرستاده شوند.
وودز: در آغاز جنگ چه تعداد هواپیما به ایران فرستادید و چه نوعی بودند؟
عبوسی: در روزهای ابتدایی جنگ در سال ۱۹۹۱، ۱۸ فروند از هواپیماهایمان را به ایران فرستادیم. اینها شامل ایلوشن 76 مدل K-76 (مجهز به رادار هشدار اولیه عدنان)، بوئینگ ۷۲۷ و چند هواپیمای غیرنظامی خطوط هوایی بودند. چند روز بعد، در تاریخ ۲۱ یا ۲۳ ژانویه (۱ یا ۳ بهمن)، حدود ۵۰ فروند دیگر نیز از عراق به ایران منتقل شدند.
وودز: آیا هواپیماهایتان در عراق هدف حمله قرار گرفتند؟
عبوسی: بله، هواپیماهایمان در پایگاه هوایی القادسیه همزمان هدف بمبهای هدایتشونده دقیق آمریکاییها قرار گرفتند. البته نیازی به این حمله نبود، چون آمریکاییها تجهیزات بسیار پیشرفتهای برای کشف و ضبط این هواپیماها داشتند. در نیروی هوایی عراق، که مخالف انتقال هواپیماها به ایران بودیم، تعدادی را در باغستانها پنهان کردیم و هواپیماهای غیرعملیاتی را طوری مستقر کردیم که گویی آماده پرواز هستند. اما آمریکاییها کاملاً بر آسمان مسلط بودند و هر هواپیمایی که به پرواز درمیآمد، بلافاصله سرنگون میشد.
مورای: در اواخر ژانویه ۱۹۹۱ (بهمن ۱۳۶۹)، دو هواپیمای میراژ عراقی در خلیج فارس به پرواز درآمدند و به سمت ناوهای آمریکایی آتش گشودند. چرا در این عملیات فقط از دو فروند استفاده کردید، نه شش یا هشت فروند؟
عبوسی: این عملیات در ۲۵ ژانویه (۵ بهمن) انجام شد. صدام دستور داده بود به تأسیسات نفتی عربستان در رأس التنوره حمله کنیم. دو فروند میراژ سه بار تلاش کردند به پالایشگاه برسند، اما موفق نشدند چون هر بار که از پایگاه بلند میشدند، هواپیماهای آمریکایی آنها را محاصره میکردند. انگار خدا هم میگفت نباید بجنگیم.
مورای: پس از جنگ چه چیزی درباره گشتهای هوایی آمریکا فهمیدید؟
عبوسی: فهمیدیم که گشتهای هوایی جنگی آمریکا با هواپیماهای اف-۱۴ مستقر در اقیانوس آرام انجام میشدند. این واحدها معمولاً با نیروی هوایی آمریکا هماهنگ نبودند و کلیدواژهها و علائم رمز لازم برای دریافت هشدارهای آواکس را نداشتند. آواکسها هشدار لازم را درباره دو هواپیمای عراقی ارسال کردند، اما گشتهای هوایی آمریکایی آن را دریافت نکردند. در عوض، یکی از خلبانان اف-۱۵ عربستانی پیامهای آواکس را شنود کرد و هواپیماهای عراقی را سرنگون کرد.
عبوسی: در دو روز اول جنگ، هر بار که تلاش میکردیم پرواز کنیم، آمریکاییها به شدت به فرودگاهها حمله میکردند. در روز سوم، بهطور غیرمنتظرهای اجازه پرواز دادند، که برای ما بسیار عجیب بود و نمیفهمیدیم چرا ناگهان اجازه دادند، در حالی که پیشتر مانع اجرای مأموریتهایمان میشدند.
وودز: الدورى چه زمانی با ایرانیان درباره فرود هواپیماهای عراقی در خاک ایران صحبت کرد؟
عبوسی: دو روز پیش از آغاز جنگ اول خلیج فارس. اما در اجرای عملیات فرود، هیچ کمکی به خلبانها نشد و شرایط منطقه چنان نامناسب بود که بسیاری از آنها مجبور شدند روی خیابانها فرود بیایند.
وودز: آیا خلبانها بلافاصله به عراق بازگشتند یا تا پایان جنگ در ایران ماندند؟
عبوسی: یک هفته بعد، پس از آنکه ایرانیان از آنها بازجویی کردند، به کشور بازگشتند. در این مأموریت حدود ۱۰ فروند از هواپیماهایمان را از دست دادیم؛ برخی توسط آمریکاییها سرنگون شدند و برخی دیگر دچار سانحه شدند.
مورای: واکنش اولیه آمریکاییها به حرکت هواپیماهای عراقی چگونه بود؟
عبوسی: ابتدا فکر کردند هواپیماهای ما به سمت جنوب میروند تا حمله کنند. اما وقتی به سمت جناح شرقی جبهه چرخیدند، غافلگیر شدند و آمادگی مقابله با چنین صحنهای را نداشتند.
┄┅••༅✦༅••┅┄
#فرماندهان_صدام
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
4.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 امشب شب عشقه،
شب نوره، شب میلاد "رحمةً للعالمین"ه
پیامبری که با اخلاقش دلها رو فتح کرد، با صداقتش تاریخ رو نوشت، و با مهربونیش راهو نشونمون داد.
💫💫💫
یا رسولالله!
اومدی و دنیا از تاریکی دراومد
اومدی و دلها به نور وصل شدن
اومدی و شدی دلیل بودنمون...
✨✨✨
میلاد حضرت محمد (ص)، عید بزرگ مسلمانان به همه اهل دل تبریک باد.
باشد، نور وجودش در زندگیمان بدرخشد و سیرهاش نقشه راهمون گردد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌹
عیدتون مبارک، دلاتون پر از عشق نبوی، و روزگارتون پر از برکت!
@defae_moghadas
🍂