حماسه جنوب،خاطرات
📞🌾📞🌾📞🌾📞🌾📞 🌾 📞 😢درد سرهای بیسیمچی 🔻🔻🔻قسمت سوم🔻🔻🔻 آقا جان دردم که یکی دو تا نبود؟ 😢😭 یک گروه خف
📞🌾📞🌾📞🌾📞
🌾
😢دردسرهای بیسیم چی
🔻🔻🔻قسمت آخر🔻🔻🔻
😍سلام . می دونم منتظرید تا ببینید آخرش کار من با #عمومجید به کجا کشید ?? پس خوب ببینید ↙️
تادنیا؛ دنیا بوده،پارتی بازی و رفیق بازی هم بوده !
قانون آمد که ماهیگیری در منطقه ممنوع است . همین قدر بدانید ماهیگیری برای همه ممنوع شد الا برای گروه👈&چحچول ها& .
آنها آنقدر مهارت داشتند که وقتی قوانین را نقض می کردند ؛ خیلی راحت و عین آب خوردن مستندات و شواهد صحنه جرم را پنهان مینمودند . من که عمرا به پا آنها می رسیدم اما چه کنم ?دل منم هوس ماهی کرده بود🐠🐟😶 .
آخرش دل به دریا زدم .
یک قلاب 🎣با سنجاق ، نخ ، سیم تلفن و خمیر درست کردم و بعد برای گرفتن ماهی یواشکی 👀با همراهی #بهنام صفارنيا به پشت سنگر شناور مخابرات رفتیم . چندین روز پنهانی و با تقلای زیاد در شکار ماهی بودیم تا اینکه توانستم یک ماهی خوب و بزرگی بگیرم .
با خوشحالی آن را پاک کردم . نمک زدم و برای چند ساعت در مقابل آفتاب قرار دادم تا سرخ ردنش راحت باشد و با خیال راحت دنبال کارهایم رفتم . غافل از اینکه عده ای از بچه های گردان یا مخابرات مترصد قاپیدن ماهی از دست من هستند و آخرش هم آن را تک زدند . 😭
نوش جانشان😍😋 اما .... !!!!!
اما آنها برای #خوش خدمتی ؛ سفره ای پهن کردند و ماهی را وسط سفره قرار دادند ....
بعد نه که مهمان حبیب خداست ؛ "آمو مجید " را مهمان کردند .اما ....!
#عمومجیدزیرک درحین خوردن ماهی خوشمزه "من" ؛ به نحوه صید آن مشکوک شد . بنابراین همه بچه ها را تهدید کرد و گفت :
وای به حالتون اگه نگید این ماهی از کجا آمده ??
( فکر کنم یه چیز تو این مایه ها گفته باشه ... آخه ... چطور بگم 😪 ... می دونید ?... 👇)
هیچی دیگه !
بچه ها دوباره مرا #فروختند و در حالی که هنوز چند روزی از اولین تنبیه من نگذشته بود ؛ آمو مجید #مجددا مرا تنبیه کرد . 😎😜
مسعود عباباف
گردان جعفرطیار
حماسه جنوب، خاطرات
📞
📞
🌾📞🌾📞🌾📞