eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
2.8هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 💥 جاده فاو ام القصر💥 والفجر۸ عصر بود هوا صاف، سوزش🌬 سرما بر استخوان بچه ها مانند سوزن به بدنشان می خورد. با توجه به شرایط منطقه، عملیاتی عبور از اروند، امکانات کمی همراه برده بودیم . حجت پارسا هیکلی قوی و ورزیده داشت. ترس در وجودش نبود. کنار سنگر خمپاره نشسته بود آتشی 🔥با جعبه مهمات روشن کرده و چای ☕️دارچین همیشه همراه داشت. رفتم کنارش گفتم الان دارچین حال می دهد نگاهی چپکی بصورتم انداخت گفت :از خدا چیز😇 بهتری میخواستی. گفتم : چرا؟ گفت :هم چای هست هم دارچین الان درست می کنم . آب 💦آوردن با تو، چای درست کردن با من، گفتم : قبول. گفت :برو دبه⚱ را بردار و آب از تانکر داخل کارخانه نمک بیار. 👇👇👇
❣✨❣✨❣✨❣✨❣ 💥 جاده فاو ام القصر💥 عصر بود هوا صاف وارد بود ، سوزش🌬 سرما بر استخوان بچه ها مانند سوزن به بدنشان می خورد با توجه به شرایط منطقه عملیاتی عبور از اروند🌊 امکانات کمی همراه برده بودیم . حجت پارسا هیکلی قوی 💪ورزیده داشت. ترس در وجودش نبود کنار سنگر خمپاره نشسته بود آتشی 🔥با جعبه مهمات روشن کرده بود چای ☕️دارچین همیشه همراه داشت. رفتم کنارش گفتم الان دارچین حال می دهد نگاهی چپکی بصورتم انداخت گفت :از خدا چیز😇 بهتری میخواستی. گفتم : چرا؟ گفت :هم چای هست هم دارچین الان درست می کنم . آب 💦آوردن با تو چای درست کردن با من، گفتم : قبول. گفت :برو دبه⚱ را بردار برو آب از تانکر داخل کارخانه نمک بیار. دبه ⚱را برداشتم رفتم بطرف کارخانه نمک رسیدم به تانکر آب⚱ دبه را گذاشتم که آب پر کنم. دیدم یکی صدا می زند آب آلوده است بیا داخل آب ببر رفتم داخل ساختمان که آب بیارم پیرمردی خوشرو 😃و خندان دبه آبی به داد گفت دبه خالی را بده گفتم چشم ، گفت وقتی آب خوردی بگو یاحسین علیه السلام 🙏 ،گفتم :چشم. اشک😭 از چشمانش سرازیر بود پشت سرهم می گفت یا علیه السلام چند قدمی🚶🚶 آمدم دنبالم می آمد . حجم آتش 💣💣زیاد بود ، گفتم : کجا حاج آقا. گفت : امداد گر 🤕 هستم می روم کنار بچه ها گفتم مواظب باش خم شو دیده نشی تک تیرانداز دید دارد . گفت : هرچه خدا بخواهد ، هنوز چند قدمی🚶🚶 از هم جدا نشده بودیم که صدای یا حسین🙏 حاج آقا بگوشم رسید دویدم بالای سرش پیشانیش غرق در خون زیر لب می گفت یا علیه السلام زیر بغلش را گرفتم بلند کردم . شنیدم می گفت : علیک یا جدا یااباعبدالله به آسمان پر کشید. حماسه جنوب - خاطرات @defae_moghadas ❣✨❣✨❣✨❣✨❣