🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
نام و نام خانوادگی :
#شهید_محمدمهدی_بلک🕊🌹
تاریخ تولد :1346/1/1
تاریخ شهادت :1361/1/2
محل تولد : اهواز
محل شهادت :شوش
عملیات منجر به شهادت :فتح المبین
🕊🕊🕊🕊🕊
زندگی بی #شهدا مالی نیســـــــــت
#شـهـدا! بعد شـمـا حـالی نـیـســــت
حال... در جبهه ی مجنون مانده است
پشت دژهای شلمچه مانده اســـت
حال...در جاده خاکی مانده اســـــــت
گوشه ذهن, با پلاکی مانده اســـت
حال ما بی #شهدا بی حالی ســـت
جای ما پیش #شهیدان خالی سـت
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_وشهدا_صلوات
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🔰❣🔰❣🔰❣
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_شانزدهم
نویسنده: خانم طیبه دلقندی
💥مهندس خالدی قبل از ما اسیر شده بود . مردی حدود پنجاه و پنج ساله
با قیافه ای شبیه آنتونی کوئین یا همان بـازیگر نقـش عمـر مختـار . او در زمـان
شکلگیری انقلاب در آلمان رابط شهید بهشتی و امام خمینـی بـود. اطلاعـات
بالایی که داشت به ما منتقل می کرد و فردی بسیار تودار بود . البته هـیچ یـک از
این موارد را عراقیها نمیدانستند .
همه دوستش داشتند و برایش احترام قایل بودند. مـسؤولیت جماعـت
را به عهده داشت . کـارگر هـا زیـر نظـر مهنـدس بیـرون مـی رفتنـد.
کارهایی مثل ساخت همان آسایشگاه جدید، ایجاد باغچه و از این قبیل کارها .
زخمهای من بسته شده بود و این بهبود جراحات مـرا تـشویق بـه کـار میکرد. خیلی دلم می خواست با مهندس بیرون بروم . همینطور هم شـد . اسـم مرا در لیست کارگرها نوشتند روزهای کار با خالدی روزهای خوبی بود. صبح زود وقتـی هنـوز هـوا تاریک بود، درها باز میشد و نگهبانها داد میزدند «جماعت اشتغلون .»!
همه به صف بیرون می آمدیم. کـارهـا مـشخص بـود. مـثلاً در سـاخت آسایشگاه جدید، هر کس باید کاری می کرد. مهنـدس هـم در حـین نظـارت و
مدیریت، خودش مشغول میشد .
برای باغچه ، مهندس جای مناسبی در نظـر گرفـت. جلـو آسایـشگاه هـا تقریباً چهار متر بتون ریزی بود. این قسمت بالکن داشـت. هـر روز بـرای آمـار آنجا می نشستیم. بعد از این چهار متر، محوطۀ خاکی بود . بچهها آنقدر با آجـر کف آنرا کوبیده بودند که سفت و تمیز شده بود .
یک قسمت به عرض پنج متر میان زمین خاکی و بتون ریزی شده مانـده
بود. این زمین به موازات آسایشگاه و نزدیک چاه آب بود .
مهندس از ما خواست خار و خاشاك را با حوصله جمع کنیم . شنهـای درشت را با تخته کوبیدیم. بعد با آجر ردیف چینـی و بـا بیـل زمـین را آمـاده کشت کردیم. بعد از کرت بندی به صورت ردیفـی، خیـار، سـبزی و چیزهـای دیگر کاشتیم ...
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
🔰❣🔰❣🔰❣🔰
❣
🕊جنگ تحميلي که آغاز شد جمال بدون تأمل درس را رها کرد و عازم خرمشهر شد و مردانه جنگيد. با سقوط خرمشهر به سوسنگرد و هويزه رفت.
در اين زمان منزل پدرش مورد اصابت گلوله ي توپ قرار گرفت و خانواده به ناچار به تهران مهاجرت کردند. هرچند که خواهران در بخش امداد به مجروحان و برادران در جبهه حضور داشتند.
دي ماه سال ۱۳۵۹ جمال به همراه گروه شهيد حسين علم الهدي در هويزه وارد عمليات شدند. ساعتي بعد او از ناحيه ي پا مجروح شد. همان جا نشست و روي زخم را بست. سپس آرپي جي را برداشت، تانک هاي عراقي را نشانه گرفت.
۲ تانک دشمن را منهدم ساخت. اما کينه ي بعثيان او را به خاک انداخت و او خونين بال در روز شهادت امام حسن مجتبي (ع) به شهادت رسيد. پيکرش چند روزي در صحراي هويزه ماند و سرانجام با اجازه ي پدر به همراه سه تن از همرزمانش همان جا به خاک سپرده شد.امروز خاک گلزار شهداي هويزه توتياي چشم ايرانيان است. جمال ۲۱ ساله به اوج پر کشيد تا ايران اسلامي سرافراز بماند.
❣
🔻 شهید جمال دهشور
🔻 محل تولد: اهواز
🔻 تاریخ تولد: 1338/12/4
🔻 تاریخ شهادت :1359/10/17
🔻 محل شهادت : هویزه
🔻 محل خاکسپاری: هویزه
🕊جمال در اواخر سال ۱۳۳۸ در شهر اهواز ديده به جهان هستي گشود. کودکي او در سايه ي زحمات بي دريغ خانواده بزرگ شد.
از ۶ سالگي به مدرسه رفت و آموختن علم را با شوقي وصف ناپذير ادامه داد. اواسط دوره ي دبيرستان بود، که در خيل ياران امام (ره) قرار گرفت و فعاليت هاي سياسي خود را عليه رژيم سلطنتي آغاز نمود.
درست در همان سال ها بود که توسط ساواک دستگير گشت و پدر تمام نوشته ها و کتاب هايي که ساواک به آن ها حساس بود، را درون باغچه مدفون ساخت و خوشبختانه آن ها در بازرسي منزل چيزي به دست نياوردند.
❣
🕊جمال سال ۱۳۵۶ با رتبه ي دو رقمي به دانشگاه تهران راه يافت و در رشته ي شيمي مشغول تحصيل شد. وي ضمن فراگيري فنون کنگ فو در ساعات حکومت نظامي به پخش اعلاميه و شعارنويسي اقدام کرد.
سال ۱۳۵۷ در جرگه ي افراد کميته ي استقبال به فرودگاه مهرآباد رفت تا شاهد بازگشت امام امت به کشور باشد.
شادي او به حدي بود که بر روي کاپوت ماشين حامل امام (ره) نشست و ما هر سال در ايام الله بهمن تصوير او را مشاهده مي کنيم.
پس از پيروز ي انقلاب از رشته شيمي به رشته داروسازي گرايش پيدا کرد و در زمان تسخير لانه ي جاسوسي با ديگر ياران همراه شد.
❣