بیا عاشقی را رعایت كنیم ز یاران عاشق،حكایت كنیم از آنان كه بوی خدا می‌دهند به دنیای ما كربلا می‌دهند از آنان كه در جبهه عاشق شدند و با یک تبسم،شقایق شدند ز مردان سرخی كه نورانی اند سحر صورت و ماه پیشانی اند https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣

#شهید_جاوید_اثر_عبدالامیر_تقیانی تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۴/۲۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۹ #عملیات_والفجر_۸ 🌹شادی روحش صلوات ستاد یادواره شهدای ویس https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣

‍ 🍂 💢 پیروزی با ماست ✍️رامین دریایی قبل از عملیات كربلاي 5 بود كه به منزل شهید بهزادي آمدم ، او از در خونه بیرون اومد، و لباس رزم پوشیده بود و قصد رفتن به منطقه رو داشت . به او گفتم :کجا می خوای بری؟ گفت : می خوام برم  منطقه ( جبهه ) حاج اسماعیل منتظر منه ( حاج اسماعیل فرجوانی فرمانده گردان کربلا در عملیات قبلی شهید شده بود و پیکر پاکش توی میدون کارزار مانده بود ) آن روز جمله ای دیگر هم گفت: در شلمچه خیلی ها شهید می شوند و ما با عراقیها می جنگیم  و آخرش پیروزی با ماست . کلماتش دائما در گوشم طنین انداز است . شهید علی بهزادی ، اشتباه کسی رو مستقیما به او تذکر نمی داد بلکه مثلا می گفت : رامین این کار رو نکن و منظورش کسی دیگر بود. و اگر هم می خواست امر به معروف کند باز به همین طریق عمل می کرد ، بقول معروف به در می زد که دیوار بفهمد . 🔸 کانال حماسه جنوب، شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣

🕊💥🕊💥🕊💥🕊💥🕊 💢ترور نا فرجام صدام به دست👇 ❣شهید مدافع حرم سیدحمید تقوی فر❣ 🔹حاج حمید نقشه ترور صدام را کشیده بود در آن ترور فرزند صدام 13 تیر خورد. آن زمان در اهواز بودیم، چند روز بعد از این ترور نافرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته و تلویزیون نگاه می‌کرد که از شدت خستگی خوابش برد. ساعت حدود 12 شب نارنجکی داخل پذیرایی خانه انداختند. همراه با دخترهایم در اتاق خواب بودیم. با شنیدن صدای مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید. 🔸در آن حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید صدمه‌ای ندید. تکه‌های نارنجک به سقف و دیوار اتاق‌ها پخش شده بود. همسایه‌سپاهی‌مان حادثه را به حفاظت سپاه اطلاع داد. 🔸حفاظت احتمال می‌داد که بخاطر ترور صدام که نقشه حاج حمید بود این ترور از طرف منافقین یا نفوذی‌ها انجام شده است. چند روز بعد متوجه شدیم در چند نقطه شهر این اتفاق تکرار شده است. آن زمان این مسئله رسانه‌ای نشد فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. 🔻از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای نگهبانی به درب منزلمان فرستادند. حاج حمید گفت "نیازی به نگهبانی نیست. برو." آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت "در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست اتفاقی نمی‌افتد بروید." با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند. 🔺پس از ترور نافرجام حاج حمید برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید جایزه گذاشته است. اقوام از من می‌خواستند که مانع فعالیت‌‎هایش شوم اما هر بار که سر این موضوع بحث می‌کردیم حاج حمید به من اطمینان می‌داد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست. حماسه جنوب - شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣

❣ خودتان را برای ظهور امام زمان (عج) و جنگ با کفار به خصوص «اسرائیل» آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است ✍️شهید‌ محسن حججی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣

❣️سردار رشید اسلام شهید بهروز غلامی فرمانده بی بدیل تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی .ع.‌ نحوهء شهادت *** شب عملیات قرارشد که من با گردان خط شکن بروم و بهروز غلامی بماند . ما روی این مسئله خیلی بحث کردیم . برادر مرتضی قربانی فرمانده لشگر(قرارگاه) نصر گفت : چون خبری نیست اشکالی ندارد که برادر غلامی هم به جلو برود . به این ترتیب قرارشد او با گردان 3 و من با گردان 2 برویم . بهروزغلامی شب عملیات راه افتاده و خود را با گردان ها تا الزجیه رسانده بود . همان روز صبح، عراق آنجا را محاصره کرد . تعدادی از برادران که همراه وی بودند می گفتند : تصور ما این بود که برادرغلامی به ما می گوید که آتش (شلیک ) نکنیم چون دشمن آتش دهانهء سلاح را می بیند. ولی خودش شروع به آتش کرده و 20_10 نفر عراقی را به جهنم فرستاد. وقتی نیروها از محاصره درآمدند سریع بطرف پائین رفته و در الصخره پدافند کردند . در این زمان ما هم گردان 2 را سازماندهی کرده و به الصخره عقب نشینی کردیم . درهمان روز که آن ها عقب نشینی کرده و بطرف الصخره آمدند . مابین راه صفرا (طرف البیضه) تا غروب ماندیم . غروب به دنبال ما فرستادند ولی قایق ما گیر کرده بود و ما مانده بودیم. به هرصورت ما نزد بهروزغلامی آمدیم . وی گفت : شب باهم به خط برویم . ما شب به طرف الصخره رفته و حدود ساعت 11_10 به الصخره رسیدیم . درخط الصخره گشت زدیم . نیروها دوشب بود که نخوابیده بودند. درزمانیکه ما رسیدیم همه خواب بودند. برادرغلامی به ما گفت: خودمان بمانیم ودر لشگر نصر گشت بزنیم. وقتی صبح شد نزد برادر محمد پور رفتیم و ایشان از ما خواستند که ما برویم و خودشان بمانند. لذا ما نزد برادر شوشتری معاون لشگر نصر رفته و وضعیت را شرح دادیم و گفتیم می خواهیم نیروی خودمان را تعویض کنیم . ایشان هم گفتند: ازنظر ما اشکال ندارد . قرار براین شد که برادر غلامی به شط علی برگشته وشب را استراحت کند ومن که حالم بد بودآنجا بمانم تا صبح که آن ها بخط بیایند ومن برای استراحت به عقب برگردم . من شب درخط ماندم و آن ها برگشتند عقب. صبح زود عراق پاتک سنگینی زد وآتش سنگینی هم روی ما ریخت که درنتیجه پنج_شش نفر ازنیروهای لشگر زخمی شدند و من هم دچار موج گرفتگی شدم . وقتی به قاسمیه آمدیم و چند کیلومتر از الصخره به طرف شط علی رفتیم . برادرغلامی باتفاق حسن درویش و دونفر از نیروهای مخابرات به همراه برادر صفر بنا، برادرشریف زاده و چند نفر دیگر از برادرها را دیدم که سوار قایق شده و بطرف خط می آیند . من باصدای بلند داد زدم و به آنها گفتم : که حالم بد است میروم کمی استراحت کنم و آنها بایستی به نزدیک خط بروند . چون آتش خیلی سنگین بود ودشمن داشت پاتک می کرد من از آنها خواستم که کنارخط و چند کیلومتر عقب تر بمانند و یک نفر را بفرستند که وضع خط را بررسی کند همچنین به آنها گفتم که گردان 1 راکه قرار بود به کمک گردان 3 بیایند را حالا وارد خط نکنند . بعداز اینکه آتش خاموش شد آن هارا واردخط کنند . ما خداحافظی کردیم و بطرف شط علی حرکت کردیم و آنهاهم بطرف الصخره رفتند . سرپیچ الصخره یک سنگر بود که برادر سعید نجار فرمانده گردان سیدالشهدا و محمدپور فرمانده گردان عاشورا و چند نفر دیگر از بچه ها داخل آن بودند . بهروز غلامی چون قرار بود سعیدنجار را از خط بیرون بکشد وقتی از راه می رسد و میخواهد با سعیدنجار دست بدهد یک خمپاره کنار سنگر به زمین می خورد و با اصابت ترکش به سرو صورتش، درجا به شهادت می رسد . برادر صفربنا نیز شهید میشود وبرادر زارع که از ان ها فاصله دارد بهمراه حسن درویش و چند نفر دیگر از بچه ها زخمی میشوند که آنها را به عقب می آورند .............. راوی سردار شهید عبدالعلی بهروزی جانشین فرماندهی تیپ 15 امام حسن .ع. آرشیو مرکزمطالعات و تحقیقات جنگ . گردآورنده : سعید آهنگری (کتاب آب راه تبوک) https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️