🌹✔️🌹✔️🌹✔️🌹✔️🌹
#بسم_رب_الشهدا
🕊شهیده زهرا اخش 🕊
تاریخ تولد :
تاریخ شهادت : 1362/7/8
محل شهادت : اندیمشک
نحوه شهادت : بمباران و موشک
شهرستان : اندیمشک
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔰گم شدن در بیراهه ها و وادی هایی که سراز حیرانی و سرگشتگی بیرون می آوردند و فراموش شدن در خاطراتی که هیچ گاه رنگ زندگی نمی یابند تنها برای آنانی پیش می آید که نه راه می شناسند و نه می دانند که روشنایی چیست ؟
🔰انکه می داند از کجا آمده است و به کجا می رود و اکنون در چه فاصله ای از راه قرار دارد هیچگاه نه گم می شود و نه در معنای گمشدگی می ماند او خود یافته ای است که تمام لحظات زندگی را ، راه پیمودن می داند و خویش را به مسافری می داند که از معبری در حال گذر است معبری که دنیا نام گرفته است و در زمان و مکان قفس های پیکر الهی اویند .
🔰شهید زهرا آخش خود یافته ای بود که کالبد آخرتی اش هیچ گاه در قفس تنگ زمان جای نگرفت و جسم و روح خود را هیچ گاه رنگ مکانی نداد.
🔰آن روح بلند و آسمانی در 8 مهر ماه 1362 آخرین گام های خود را در مسیر روشنی طی نمود که شهادت نام داشت . شهادتی که راه روشن او را برای دوستان و آشنايان اش تا قیام قیامت فرا روی انها قرار داده است.
حماسه جنوب - شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🍂❣🍂❣
میانگـین سنی ...
زیر ۲۰ سال
شجـاعت شان
غیـرت شــان
مثال زدنی است ...
#علی_اکبرهای_خمینی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
حماسه جنوب،شهدا🚩
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🕊🌿▪️◼️🌿🕊▪️
🌿🔲🔳
▪️🔳
◾️
⭕️ شهید بهزادی
⭕️ حاج احمد ایزدی
اولین باری که با شهید بهزادی آشنا شدم در سال 1362 و در گردان قدس بود. در آنجا آقای عباس کیقانی و علی بهزادی همیشه در حال شوخی کردن بودند. یکی از بچه ها ما را پیش علی برد و به او معرفی کرد. از همان موقع با هم آشنا شدیم. یک مدت از این آشنایی گذشت. در پاسگاه زید بیشتر او را می دیدیم و احساس می کردم که دوست دارد بیشتر به من نزدیک شود و دوستی خود را بیشتر کند.
یک روز آمد و پیشنهاد داد که بیا به گردان کربلا و در گروهان نجف. شهید مصطفی بختیاری هم خیلی با او صحبت کرده بود و گفته بود که سعی کن پیش خود بیاورش. بعد از مدتی خدا توفیق داد و به گروهان نجف از گردان کربلا آمدم.
دیگر نیروی گروهان علی بهزادی شده و خیلی هم با علی دوست و صمیمی شده بودم و جذبه او مرا گرفته بود.
چند سالی گذشت تا به عملیات کربلای 4 رسیدیم. به خاطر مجروحیتم در خانه افتاده بودم. علی به همراه دو سه نفر از بچه های گروهان به دیدنم آمدند. در همان حالی که مرا مجروح، در رختخواب می دیدند ولی اصرار داشتند که برای عملیات با آنها همراه شوم. می گفتم بابا من این وضعیت را دارم ولی می گفت، نه سعی کن برای عملیات بیا. مجروحیتم را که برایش گفتم دیدم که اشک در چشمانش حلقه زد و بغض کرد. این حالتش برای من خیلی عجیب بود! به او گفتم چیه؟ چه شده علی؟ چرا گریه می کنی؟ چرا بغض کردی؟ اشک هایش سرازیر شد و گفت چیزی نیست. از این ناراحتم که برای عملیات با ما نیستی.
علی خود از کربلای 4 مجروحیت سختی داشت و با این حال برای کربلای 5 خود را به بچه ها رسانده و با اصرار وارد خط شده بود. بوی اتمام جنگ به مشامش رسیده بود و نمی خواست سالها در حسرت دیدن دوستان شهیدش بماند. می خواست از آخرین فرصت های خود استفاده کند.
احساس کرده بودم که دوست داشت در موقع شهادت تعدادی از بچه ها کنارش باشند و لحظه ای از آنها دور نماند. علی دارای جذبه خاصی بود و هر موقع او را می دیدم به یاد خدا می افتادم. اخلاقش، رفتار و همه چیزش خدایی شده بود. در ان دوران حقیقتا نیت نداشتم که وارد سپاه شوم و برای خدمت لباس بسیج را ترجیح می دادم. ولی علی اصرار می کرد و می گفت بیا سپاه. با این همه سابقه سعی کن وارد سپاه شوی. آنقدر در گوش ما خواند ما هم سپاهی شدیم و در راه ماندیم.
خداوند روحش را شاد گرداند.
کانال حماسه جنوب، شهدا
◾️
🕊🔳
🌿🔲🔳
🕊🌿▪️◼️🌿🕊▪️
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرامی باد یاد و خاطره سردار شهید سعید درفشان، که در عملیات فتح المبین جاودانه تاریخ شد 🌺
#ارسالی_مخاطب
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣از وصیت نامه
شهید حمزه بهمنش
[خدایا!] چگونه در نزدت حاضر شوم در حاليكه از خجالت جرأت سرافراز بودن را ندارم. خدايا، تو شاهدی خونی كه نثار نهال دين مبين اسلام كردم خالصانه بود و هيچگونه منتی بر تو و بندگان تو و اسلام تو نمیگذارم.
خدايا، دنيا را كم ارزش میدانم چنانكه طاقت ماندن و زيست در آن را ندارم.
خدايا، دنيا مانند قاتلی است كه هر لحظه گلوی مرا بيشتر میفشرد.
خدايا، مرا از اين خفگی نجات ده. زيرا اين جان كم ارزش را به جز در مقابل تو به كسی ديگر هديه نخواهم كرد.
روز به روز كه ياران با قافله شهادت، اين پيرزن دغلكار را تنها میگذارند و هجرت میكنند، من خودم را تنهای تنها حس میكنم.
خدايا، مرا نجات ده و در جوار خودت قرار ده كه قرب به تو تمام خستگیها و تنهايیها را از من میزدايد.
خدا، نمیدانم كه اگر اين دروازه نجات را قرار نمیدادی چطور من گنهكار رستگار میشدم و به حبل الهی چنگ میزدم.
...دوست دارم پيکرم قطعه قطعه و اعضاء و جوارحم جدا جدا باشد زيرا میخواهم فانی شده و بیخود در نزدت حاضر شوم و خجل در نزد امام و رهبرم حسين(ع) و يارانش حاضر نشوم.
بخدا قسم، گناهان، انسان را از معبودش جدا میسازد. اطاعت خدا كنيد كه سرانجام به سوی او میرويم،
بياييد در سايه اطاعت خداوندی رستگار شويد. قدر امام را بدانيد كه از نعم الهی است و كفر ورزيدن به نعمتهای الهی همان كفران او است. بوسيله اين باب الهی به سوی خوبیها و صدق و صفاها، انسانيت و بالاخره بسوی معشوق پرواز كنيد كه تنها باب رهايی از قيد و بندها همين است....
حمزه بهمنش
۶۵/۱۰/۲
@defae_moghadas2
❣
❣ شهید حمزه بهمنش
در۲۲ فروردین سال ۴۷ در اهواز بهدنیا آمد و در دوران تحصیل دبستان و راهنمایی از دانش آموزان ممتاز بود. خصوصا در مقطع دبیرستان که ازنخبه های دانش آموزی محسوب میشد و در همه دروس ممتاز بودند.
از سال دوم دبیرستان به جبهه رفت، تا این که بعد از آموزش در عملیاتهای مختلف شرکت داشت و در عملیات خیبر مجروح شد و نهایتا درعملیات کربلای۴ روز پنجشنبه ۴دیماه سال۶۵ بهدرجه رفیع شهادت رسید.
خانواده سالها در انتظار رجعتش بودند تا این که بعداز ۳۶ سال در سیزدهم آبان روز جمعه سال ۱۴۰۱ بعداز بازگشت در قطعه دوم شهدای بهشت شهدای اهواز خاکسپاری شد.
روحش شاد و یادش گرامی.
@defae_moghadas2
❣
هرگز خدا را
به خاطر بهشت ،
پرستـش نڪردند !
آنها خدا را میخواستند ،
نه بهشـت را ...
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
WhatsApp-Audio-2022-06-01-at-4.33.44-PM.mp3
زمان:
حجم:
1.39M
🍂صوت دلنشین اذان
با صدای شهید مهدی باکری
@defae_moghadas2
🍂