حماسه جنوب،شهدا🚩
❣#قربانیهای_عید_قربان! #فقط_این_٥_نفر! #تن_برابر_تانك! 🔺در تاریخ ۱۳۶۷/۰۵/۰۱ در جاده اهواز – خرمشهر
قبور متبرک شهدای خمسه سادات کوثر، سه راهی کوشک
❣زمان جنگ با دشمن است، زمان، زمان پیکار است پس بشتابید بسوى میدان جنگ که در انتظار شما پیکارگران است و بیایید اى مردان خدا که دیگر فرصت نیست و فرصتها در حال تمام شدن است و اگر از این فرصت استفاده نکنید بعدها پشیمان خواهید شد. اى از خدا بىخبران شما تا کی مىخواهید برعلیه اسلام بجنگید و شما بدانید که فرصتها روز به روز کمتر مىشود و یک روز خواهید دید در محاصره فرامین و احکام اسلام قرار مىگیرید و راه بازگشتى ندارید و در آخرت سزاى اعمالتان را خواهید دید. بسیجیان عاشق شهادت هستند و هیچگاه مرگ را فراموش نخواهند کرد.
🌷شهید: منوچهر آبروشن
تاریخ ولادت: ۱۳۵۰/۲/۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۵
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
محل دفن: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣برادران مسجدی خود را آماده برای سختیها و مشکلات کنید. هر کاری میکنید اخلاص داشته باشید و کارهایتان را برای رضای خدا انجام دهید. در نماز جمعه و جماعات و دعاهای توسل و کمیل شرکت کنید.
🌷شهید: جواد همنشین
تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۴/۱۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۳۰
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
محل دفن: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣ این وصیتنامه را چند بار با دقت بخوانید 🙏👍
▶️ رهبر انقلاب:
یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّتنامه دارد.
او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام.
📝 گزیدهای از وصیتنامه شهید ۱۹ ساله، ناصرالدین باغانی
🔹اینجانب ناصرالدین باغانی بندهی حقیر در درگاه خداوندم. چند جملهای را به رسم وصیت مینگارم:
🔸سخنم را دربارهی عشق آغاز میکنم.
ما را به جرم عشق موأخذه میکنند. گویا نمیدانند که عشق گناه نیست! امّا کدام عشق؟
🔹خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمیکرد، پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه!
🔸به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم، امّا همهی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم.
🔹بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری.
🔸فهمیدم در این مدت که فکر میکردم عاشق تو هستم اشتباه میکردهام، این تو بودی که عاشق من بودهای و من را میکشاندهای!
🔹اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو میآمدم. ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادهام ولی باز مستقیم آمدهام؛ حال میفهمم که این تو بودهای که به دنبال بندهات بودهای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کردهای و هر شب به انتظار او نشستهای تا بلکه یک شب او را ببینی.
🔸حالا میفهمم که تو عاشق صادق بندهات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود؛ عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر.
🔹آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق مینشستی. اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم! اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر میکردم که با پای خود آمدهام
🔸وه چه خیال باطنی! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنهی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی. من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب میکردم.
🔹آخر تو بزرگ بودی و من کوچک؛ تو کریم بودی و من لئیم؛ تو جمیل بودی و من قبیح؛ تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم...
🔻امّا شهادت چیست؟
🔸آن هنگام که رزمندهای مجاهد، بسوی دشمن حق میرود و ملائک به تماشای رزم او مینشینند و شیطان ناله بر میآورد و پای به فرار میگذارد و ناگهان غنچهای میشکفد، آن هنگام را جز شهادت چه نام میتوانیم داد؟
🔹شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید. فقط شهید میتواند شهادت را درک کند.
🔸شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد. شهید در این دنیا قبل از این که به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتوانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصلشان نیز نمیتوانید درکشان کنید. شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید شهید را میشناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمیکند که نمیکند.
🔹برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهیدان به حال شما غصه میخورند، و از این در عجبند و حیرت میکنند که چرا به فکر خود نیستید!
🔸به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شدهاید نه برای ماندن در قفس! این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید...
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان
🌹ظهر یک روز سال 58 بود. با یکی از دوستان کنار قفل یک مغازه بسته نشسته بودیم تا در قفل چسب بریزیم و بعد با دوستان از عصبانیت صاحب مغازه بخندیم. جوانی نزدیک شد. از ما رد شد. برگشت. فکر کردیم متوجه شیطنت ما شده و می خواهد دعوا کند. گفت: سلام!
سلام کردیم. گفت: بچه ها شما چرا نمی آیید مسجد؟
گفتم: باید پیش کی بیائیم؟
گفت: پیش خودم.
گفتم: دوست هایم را هم بیارم.
گفت : همه بیائید.
رفت.باز برگشت و گفت: قبل نماز منتظر شما هستم.
از کار خودمان پشیمان شدیم چسب را بیرون انداختیم. قبل نماز به مسجد رفتیم. منتظر ما ایستاده بود. تا ما را دید گفت: به به جوان های مسجد هم آمدند!
به هر کدام از ما یک کار کوچک در مسجد و کتابخانه داد.
سید رسول بود، آنقدر شخصیت، سیما و رفتارش جاذبه داشت که دیگر از مسجد جدا نشدیم. صحبت ها و پندهای همیشگی و دلنشینش آینده ما را عوض کرد
#شهید_سید_عبدالرسول_سجادیان
@defae_moghadas2
❣
حضرت زهرا (س) و سید مرتضی
🔻 یکبار سر چند قسمت از مطالب نشریه سوره، نامه تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم. حالم خیلی خراب بود و حسابی شاکی بودم. پلک که روی هم گذاشتم حضرت زهرا (س) را در عالم رویا دیدم و شروع به شکایت از سید کردم. ایشان فرمودند: « با پسـر من چکار داری؟ »
🔹 اما من باز هم از دست حوزه و سید نالیدم؛ باز ایشان فرمودند:
« با پسـر من چکار داری؟ »
بار سوم که این جمله را از زبان خانم شنیدم از خواب پریدم؛ وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود.
🔸 مدتی گذشت؛ تا اینکه نامه سید به دستم رسید: «یوسف جان! (یوسفعلی میر شکاک) دوستت دارم! هر جا می خواهی بروی برو .. ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند.»
📚 کتاب آوینی / نشر یا زهرا (س)
#شهید_آوینی
❣این وصیتنامه را از آن بابت مینگارم که رسم بزرگان دیرین دین است و البته احتمال شهادت برایم است. ولی بالاخره آرزو بر جوانان در پیشگاه خداوند عیب نیست. خداوندا تو خودت آگاهی که به خاطر رضای تو پا به میدان کارزار گذاشتهام. از نظر معنوی از نظر انسانی و مادی بر شماست که از خون عزیزانمان و شهیدانمان که لازمهاش حفظ وحدت و یکپارچگی و اطاعت کامل از مسئولین است نگهداری کنید. دنیا گذرگاهی بیشتر نیست و ما چون مسافری هستیم که میخواهد در مسافرخانه چند صباحی بیتوته کند.
🌷شهید: محسن رضایی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶/۲/۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۹
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
محل دفن: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣با لبی خندان شهیدان می روند
از میان جمع یاران می روند
می روند تا آسمانها، تا خدا
همچو عطر گل، خرامان می روند
@defae_moghadas2
❣
❣دنیا محل قرار و ماندن نیست. و لاجرم همه برای رفتنیم، پس چه زود و چه دیر همه ما بایستی از این دنیا بگذریم، اما اگر بدین گونه برویم که در آن ان شاءالله رضای خدا باشد، خوشی آخرت و حیات جاودانی و جوار رب است که قابل توصیف نیست؛ ولی در غیر این صورت حضور در برابر پروردگار جبار و ملیک مقتدر را در پیش داریم که حضوری آسان نیست. آیا شما کدام را انتخاب میکنید؟ خوشی چند روزه دنیا، و یا حیات و لقاء الله را؟ پس بر من خورده نگیرید و از این انتخابم ناراحت نباشید. دوری من را تحمل کنید و در موقع ناراحتی مصائب زینب (س) را بیاد آورید.
🌷شهید: سید احمد پور موسویان
تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۲/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۱۳
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
محل دفن: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣سردار شهید حاج احمد کاظمی:
همیشه بخندید
@defae_moghadas2
❣
❣قبرم را با گل درست کنید تا منافقین کوردل بدانند که ما برای مادیات نمیجنگیم، بلکه برای حفظ دین و قرآن و فرمان امام میجنگیم و ما از خاکیم و بسوی خاک برمیگردیم. خدایا تو رحمان و رحیم هستی پس به رحمانیتت و رحیمیتت قسمت میدهم که گناهان مرا بیامرزی و همیشه مرا توفیق جهاد دهی، از اینکه خدا مرا توفیق جهاد و شهادت داد او را سپاس میگویم و بسیار خوشحال هستم. ای مادر عزیزم از اینکه باعث و تشویق کننده من برای جهاد بودی سپاسگزارم...
🌷شهید: خسرو ذره
تاریخ ولادت:۱۳۴۷/۰۱/۰۴
تاریخ شهادت:۱۳۶۶/۴/۷
محل شهادت:ماووت عراق
نام عملیات:نصر چهار
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان
🌹شب از نیمه گذشته بود. سید رسول یک ماشین را جلو مسجد، در پست بازرسی متوقف کرد. اسلحه اش را از شیشه داخل داد و شروع کرد با سرنیزه اسلحه اش به چیزی ضربه زدن!
سرنشینان یک خانم و آقا بودند وضعیت ظاهری خانم به شکلی بود که به نظر حامله می آمد. سید رسول به بچه ها گفت: ماشین را بازرسی کنید!
مقادیر زیادی مواد مخدر در ماشین جاسازی شده بود. به سید رسول گفتم: با سرنیزه به چی می زدی؟
خندید. گفت: کار خدا بود! وقتی ماشین را نگه داشتم، به راننده گفتم کجا می روید؟
گفت: خانمم حامله است دارم او را به بیمارستان می برم!
به خودم گفتم مسیر بیمارستان که خلاف جهت است!
به دلم آمد که این زن هم حامله نیست. سرنیزه ام را به شکمش نزدیک کردم، دیدم عکس العملی نشان نمی دهد، دلم قرص شد که به هدف زده ام. نوک سرنیزه را در شکمش فرو کردم دیدم پارچه و پنبه است که با سرنیزه بیرون می آید!
#خاطرات_شهدای_فارس
#شهید_سید_عبدالرسول_سجادیان
@defae_moghadas2
❣