eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹 🍃🌷 گردان قمر بنی هاشم علیه السلام ✍🏿✍🏿راوی : حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار به آب افتادیم... _اطلاعات و جلو میرفتند و من و پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل رسید حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله رو بزن توی دریچه سنگر تیربار.. من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم... گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن... تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند.... قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ... وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...... سید...چی شد... بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود.... هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم . توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک... مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه و و مورد اصابت قرار گرفتند .... صدای میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین.... وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا که گونه سمت چپش گود رفته بود... یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود..... چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ... .سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش ..... هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده . گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1 🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹 🍃🍂🌷@defae_moghadas2
❣ ۱۷ سال از شهادت عماد مغنیه گذشت؛ «حاج رضوان» فرزند دو انقلاب ♦️عماد مغنیه که به «مرد سایه» مقاومت شهرت داشت، از نظر سیاسی و جهادی، فرزند دو انقلاب یعنی انقلاب اسلامی ایران و انقلاب فلسطین بود. ♦️حاج رضوان بیشترین تعداد عملیات علیه رژیم صهیونیستی را در جهان به نام خود ثبت کرد. ♦️شهید عماد مغنیه به «مرد سایه» در مقاومت اسلامی شهرت داشت و بسیاری او را مغز متفکر حزب‌الله قلمداد می‌کنند. ♦️شهید مغنیه پس از اجرای موفق چند عملیات‌ به عنوان فرمانده گارد حفاظت مقامات بلندپایه حزب‌الله منصوب و پس از آن به عنوان مسئول عملیات ویژه حزب‌الله انتخاب شد. ♦️عماد مغنیه در پی انفجاری در منطقه کفرسوسه دمشق در ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ به شهادت می‌رسد. ♦️ هشت گوی آهنین به بدن وی اصابت کرده بود. یکی از گوی‌های آهنین به چشمش اصابت کرده و از پشت سرش بیرون آمده بود. او بلافاصله جان خود را از دست داده بود. ♦️«یوسی کوهن» که سابقه ای ۳۰ ساله در موساد دارد و کارکنان موساد از او به عنوان نابغه ترور و مغز متفکر طراحی عملیات های تروریستی نام می‌برند، فرمانده ترور عماد مغنیه بود. @defae_moghadas2
شهادت عملیات کربلای 8 22 فروردین 1366 🔷 مصادف با سنگر بچه های تخریب کنار قرارگاه تاکتیکی لشگر10 در غرب کانال ماهی بودما سوله ای داشتیم که روش خاک ریخته بودند تا از تیر و ترکش در امان باشد و جلوی سوله را با گونی با یک حالت ال مانندی درست کرده بودند که تیر و ترکش مستقیم در سوله نیاد و به گونی ها بخورد . دشمن مدام این مکان رو به خاطر نزدیکی به منطقه ی درگیری میکوبید اون روز از بعد از ظهر تا قبل از غروب آفتاب صدای انفجار می آمد . من دیدم که با سرعت سمت سوله می آید . تا به من رسید گفت : برادر بداقی بیا با هم برویم. موتور را برداشتیم و با عجله رفتیم و دیدیم که برادر روی زمین افتاده و یک ترکش به سینه اش خورده است . برادر شریفی تازه به جمع در خط اضافه شده بود و فکر کنم چند هفته ای بود که به منطقه آمده بود . بلندش کردم و حاج ناصر پشت موتور نشست و من شهید شریفی را برداشتم و با کمک حاج ناصر ترک موتور نشاندیم و خودم هم نشستم پشت برادر شریفی . به سمت بیمارستان صحرایی که در ان نزدیکی بود حرکت کردیم و در مسیر که میرفتیم چندین بار احساس کردم شریفی بیجان شده و سرش روی شانه هاش افتاد ... به بیمارستان رسیدیم و پیکرش رو روی برانکارد گذاشتیم . یکی از دکترها بالای سرش آمد و نبضش را گرفت و قیچی انداخت و پیراهنش را پاره کرد و ما دیدیم که یک ترکش خیلی طلایی به سینه اش خورده و سینه رو شکافته و شهید شده است. 🔶(راوی: حسین بداقی) @defae_moghadas2
🌷کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «این بابا مهدی منه؟» از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. ▫️دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» ▫️یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم. 🔻یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم. 🌷شهید مدافع حرم 🌹 خدایا به ما توفیق بده به خون شهدا خیانت نکنیم . بار الها تو خود گواهی که ما بنده ای ناچیزی هستیم که اگر تو به یاریمان نیایی ، دشمن قسم خورده ات ، ابلیس ما را از تو دور خواهد کرد . ای خالق هستی مددی 😭😭😭😭 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @defae_moghadas2
❣عاشقانه شهدا🙃🍃 ایمان یک انسان مهربان و خوش اخلاق بود♥️ یک انسان صبور که حتی در این مدت زمانی که ما با هم زندگی کردیم صدای بلندش رو نشنیدم برای من خیلی مهربون بود هرکدوم از ما به خاطر هم از خودمون میگذشتیم ایمان من رو مهربانو و منم اون رو مهربون صدا می زدم و همیشه میگفت‌: مهربون یعنی نگهبان مهربانو اگر ایمان جایی بود و من در کنارش نبودم و میپرسیدم خوش میگذره؟ میگفت خانم گذشتنی میگذره اما خوش نه اگر قشنگ‌ترین جای دنیا هم باشم و تو نباشی بهم خوش نمیگذره مطمئن باش همسر شهیدایمان‌خزایی‌نژاد @defae_moghadas2
*🛑 شهید نوجوان ۱۶ ساله :‼️‼️* بچه پولدار و خوش تیپ پایتخت محمود رضا کسی بود که 👈 از ثروت و محبوبیت و شهرت گذشت، تا به شهادت رسید *🌹ولادت : ۱۳۴۸/۲/۱۱ تهران* *🌹شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۴* *♦️️عملیات والفجر ۸ - فاو گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)* *🌺 نثار روحش حمد و سوره و صلوات* "خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آوردم، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی... خدایا؛ تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و در عین حال مزه اش را به تو می چشانم...! پس خدا؛ برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست..." کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه قسمتی از مناجات طلبه شهید, محمود رضا استاد نظری @defae_moghadas2
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عاقبتمون ختم بخیر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 عالمی می گفت: 🌹یکی از شیوه ها ی دشمن برای تغییر ارزشهای دینی و فرهنگی جامعه را بشناسید 🌹إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ. وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ. بد کاران (در دنیا)پیوسته به مؤمنان می خندیدند و هنگامی که از کنارشان می گذشتند آنان را با اشاره تمسخر می کردند مطففین آیات ۲٩ و ۳۰ 🌹یکی ازروشهای دشمن برای تضعیف دینداران، مسخره کردن آنان است. 🌹تمسخر و خندیدن به ارزشهای دینی، منجر به تغییر ارزشها و کمرنگ شدن دینداری در جامعه می شود. 🌹مؤمنین باید در دینداری خود قوی باشند و نگران این تمسخرها نباشند چون در آخرت، مؤمنین به کفار خواهند خندید. فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ ولی امروز (قیامت) مؤمنان به کفار می خندند سوره مطففین آیه ۳۴ 🌹🌸🌷🌺🌹🌸🌷🌺🌹🌸🌷🌺@defae_moghadas2
‍ ❣شهیدی که خواست گمنام بماند در فکه دنبال پیکر شهدا بودیم. نزدیک غروب، مرتضی در داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد. با بیل خاک ها را بیرون می ریخت. هر بیل خاک را که بیرون می ریخت، مقدار بیشتری خاک به داخل گودال بر می گشت! نزدیک اذان مغرب بود. مرتضی بیل را داخل خاک فرو کرد و گفت: فردا بر می گردیم. صبح همراه مرتضی به فکه برگشتیم. به محض رسیدن، سراغ بیل رفت. بعد آن را از داخل خاک بیرون کشید و حرکت کرد! با تعجب گفتم: آقا مرتضی کجا میری!؟ نگاهی به من کرد و گفت: دیشب جوانی به خواب من آمد و گفت: من دوست دارم در فکه بمانم! بیل را بردار و برو! کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۷۷ @defae_moghadas2
▫️همسر شهید سیدمحمد اینانلو: 🔹 من خانه مادرم بودم که محمد زنگ زده بود منزل همسایه مادرم ،البته نمی دانست من هم آنجا هستم. وقتی همسایه مان مادرم را صدا زد و من را دید گفت: چه خوب اینجایی شوهرت زنگ زده با مادرم دویدیم. وقتی گوشی را گرفتم محمد با خوشحالی و تعجب گفت: تویی؟! چه خوب شد هستی و باهات حرف زدم. رفتی دکتر؟ گفتم: آره. هنوز از بچه دار شدنمان مطمئن نبودیم. گفت: مبارکت باشه! گفتم: چرا مبارک من؟ گفت: چون من نمی بینمش، خودت باید بزرگش کنی. گفتم: این جای دلداری دادنته؟ عوض این که یک خانم باردار رو دلداری بدی این طوری می زنی توی ذوقم؟ گفت: ناراحت نشو این واقعیته. منم گفتم: هر چی خدا بخواد. گفت: خدا همینو می خواد. تو هم بی قراری نکن. این تلفن آخرین صحبت ما با هم بود و فردایش در طلاییه شهید شد. یازدهم که به شهادت رسید هفدهم تشییع شد. دوستان ایشان به سلمان گفته اند: که اول دست شهید اینانلو مجروح شد و موقع برگشت دوباره حمله شد و تیر خورد به پهلویش... 😭😭😭😭😭😭😭😭 و اما ای عزیزی که این روزها در ایران عزیز و در جای جای این مرز و بوم زندگی می کنی ، این سلحشوران ، در اوج جوانی از همه هستی خود ، از زن و فرزند گذشتند به تو و همه ملت ، که فرزند ایران عزیز هستی پیامِ بصیرت و استقامت در راه خدا و پایبندی به امام راحل و رهبری عزیز داده اند . خوشا به سعادت هر رزمنده دلاوری که در روزهای سخت و پر تنش و در جنگ رسانه ای و اقتصادی همچنان پای کار انقلاب ایستاده است . @defae_moghadas2
سالگرد شهادت شهدای عزیز 24بهمن را با ذکر صلوات گرامی می داریم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹@defae_moghadas2