حماسه جنوب،شهدا🚩
🌸🌿🌸🌿🌸
🌷موسی
😔سی و دو سال از کربلای چهار گذشت
سی و دو سال از مظلومیت بچه ها
شده نگران دوستی شوید، بی هیچ دلیلی.
حالا شماره ای هم از او نداشته باشید تا بتوانید حالش را بپرسید. خیلی سخت است. نه؟
از دیشب یاد موسی افتاده ام.
"موسی اسکندری"
سال 1363 بود یا 64 هوا هم نسبتا سرد. سوار جیپ داشتیم می رفتیم جزایر مجنون. طبق معمول بحث گرمی بین مان بود. نفهمیدیم کی از پادگان حمید رد شدیم. کی از جاده سیدالشهدا و پل شناور هور رد شدیم. نزدیک های غروب شده بود و می خواستیم قبل از تاریکی به مقر لشکر برسیم.
ناگهان دیدیم از روبرو هواپیمایی نزدیک ما می شود. تا آمدیم به دمش نگاه کنیم ببینیم ایرانی است یا عراقی چیزی از داخلش آمد درست چند متری جیپ ما پرت شد. اصلا صدای بمب ها و راکت های همیشگی هواپیماها را نداشت. فقط عین فشفشه ها از محل اصابت راکتش آتش به همه طرف پرید...
بمب ناپالم بود!
بمبی که از جنگ جهانی به این طرف، در همه دنیا ممنوع شده. بمبی که فقط آتش می زد. همه جا را. به هر چیز می خورد می چسبید و می سوزاند.
عین صحنه های آتشبازی جام جهانی و یا فستیوال ها شده بود. کپه کپه آتش اطراف ما را گرفته بود.
#پیگیر_باشید
@defae_moghadas2
🌸🌿🌸🌿🌸
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌸🌿🌸🌿🌸
از همه بدتر تکه های آتشی که روی جیپ ما افتاده بود. چفیه هایمان را درآوردیم و جوری که خودشان آتش نگیرند شروع کردیم به کوبیدن روی آتش ها.
به سادگی هم خاموش نمی شدند. مثل پلاستیک هایی داغ چسبیده بودند به ماشین.
به هر زحمتی بود خاموششان کردیم.
نگاه موسی کردم خسته نباشیدی بگویم، که دیدم از یک قسمت از سرش دود سفیدی بلند می شود.
گفتم موسی سرت...
موسی همان موقع ها هم، موهایش تا اندازه ای کم پشت شده بودند و مجبور بود بلند نگه شان بدارد تا طاسی وسط سرش کمتر معلوم شود. حالا یک طرفِ موهای بلندش داشت می سوخت. خنده مان گرفته بود. حالا چفیه نیمه سوخته را محکم می زدم به سرش خاموش شود. موسی این دفعه از درد چفیه سوخته من که مرتب به سرش می خورد به آن طرف فرار می کرد و من دنبالش می کردم...
وقتی نشستیم توی جیپ دیدم بادگیر آبی قشنگ موسی هم نصفش با همان آتش ذوب شده. موسی بیشتر از خودش، ناراحت بادگیرش بود. اخم کرده بود.
گفتم موسی همان یک ذره موهایت هم رفت... تا مقر لشکر توی جزیره شمای مجنون می خندیدیم و می راندیم.
موسی کچل تر شده بود.
تا دو هفته دور سرش کامل چفیه می بست تا موهایش در بیایند.
حالا درست 32 سال از شهادت موسی می گذرد.
از دیشب یادم افتاده نشد ازش بپرسم جای آن آتش درد هم گرفت یا نه.
موسی که اصلا به روی خودش نمی آورد. اما مگر می شود سر آدم آتش بگیرد و درد نداشته باشد...
موسی با آنکه رئیس ستاد لشکر ما بود اما صبح عملیات کربلای چهار وسط محاصره خودش را به ما رساند.
هیچ وقت نفمیدم چطور رسیده بود به ما، آن وسط.
اما مثل شیر رفت داخل. اصلا نترسید.
شنیده بود خیلی از مجروح ها داخل محاصره مانده اند. رفت و دیگر برنگشت...
چند وقت پیش رفته بودم نزد یکی از مسئولان نظامی. همان ها که به درجه های درشت رسیدند.
می گفت موسی نباید می رفت جلو!
من که می دانم چرا موسی رفت...
سردار چه می دانست!
موسی بی اجازه تا بهشت هم رفت...
خدا خودش خوانده بودش
او چه می دانست...
رحیم قمیشی
1397/9/26
@defae_moghadas
🌸🌿🌸🌿🌸
4_497192702744462336.mp3
زمان:
حجم:
4.64M
تو ماهے و من ماهے این برکه کاشے
اندوه بزرگیست زمــــانے که نباشے
تقدیم به همســــران صبور شــــهدا
آغـاز صبح یاد خــــدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای که با تو شروع کارها زیباتر
آغاز روز تو را صدا باید کرد
سلام
#صبح_زیباتون_بخیر
🍃🌺
🌺
#رسم_خوبان👌
✳️ شهردار ماهشهر بود..
مردم آن قدر قبولش داشتند که
اسمش را گذاشته بودند شهردار خُوبو ..☺️
شهید محمد ابراهیم احمدپور
🌺
🍃🌺
🍃💠🍃💠🍃🍃💠🍃
« آرزو »
در گرما گرم عملیات والفجر 8 در کانالی که در روی دژ ورودی شهر فاو قرار داشت نشسته بودیم. با اینکه اطرافمان را با گلوله می زدند، اما هیچکس دوست نداشت عراقیها را از سلاحش بی نصیب بگذارد. سه نفری انتهای کانال قرار داشتیم.
هرکدام آرزویی می کرد و می گفت : اینهم آرزوی سفارشی من به خدا ...
علی حسام وند گفت
: دوست دارم با گلوله مستقیم تانک به شهادت برسم، چون تیر مستقیم تانک زدن، خوردن و مردنش یکی است و چیزی متوجه نمی شوی.
صحنعلی تاراس هم که در چندین عملیات بارها مجروح شده بود گفت: من از خدا می خواهم این دفعه مجروح نشوم بلکه یکسره به شهادت برسم ...
آنروز یادم نیست چه آرزویی کردم ولی فردای آنروز، نزدیک ظهر، علی حسام وند با گلوله مستقیم تانک به همراه محمد حردانی و احمدغلام گازر به شهادت رسیدد.
و صحنعلی در عملیات کربلای پنج، بدون اینکه سرو کارش به بیمارستان بیافتد، مستقیم به سوی خدا پرواز کرد
علی عمیره
گردان کربلا
حماسه جنوی، شهدا
@defae_moghadas2
🍃💠🍃💠🍃🍃💠🍃💠🍃💠🍃
❣🍂
❣بخشی از وصیتنامه
شهید عزیز دشت بزرگ
«خدایادوست دارم فریاد بزنم و ندا سر دهم که آری ای مردم از دلبستگی به دنیا بپرهیزید تا دیگر به حرص شدیدو اندوه فراوان و آرزوهای بی پایان گرفتار نیایید و بدانید که منشاء تمام بدی ها و زشتی ها، دوست داشتن دنیاست و بیایید به جای فکر کردن به خوشی ها و زیبایی های دنیا به فکر مرگ و آخرت باشید زیرا تفکر درمرگ و معاد بزرگترین و مؤثرترین عامل سرافرازی و پیروزی انسان در دوران زندگی است
@defae_moghadas2
❣🍂