eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه جنوب،شهدا🚩
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر کسی ماه مبارک #رمضان مورد مغفرت الهی قرار نگرفت، #عرفه را درک
🕋 به روحانی کاروان حج گفتم : جایگاه این چادرها نزد خدا بالاتر است ، یا چادرهای رزمندگان در جبهه ؟ پاسخ داد ، چادرهای !! !! تعجب کردم ، چرا ؟؟ مگر نمیدانی که ،خداوند قبل از آنکه به سرزمین نظر کند، به زائران امام علیهالسلام در کربلا نظر می‌افکند؟ ، گوسفندی را به قربانگاه میبرد، اونا خودشون رو به قربانگاه بردند!! مثل ؛ هر لحظه‌ی روز عرفه، مثل روزای جبهه گرانبهاست؛ بخصوص برای دعا و درخواست ازخداوند؛ اینجا شما میخوای برات کاری بکنه، اما در جبهه برای خدا، کارمیکردن این فرصت عرفه ، بهترین فرصت است. ولی به فرصت نمیرسد! فرصتهای جبهه را هرکس از دست داد ، جا موند!!!! حاجی هم اگه از عرفات، جا بمونه ، بیچارست؛ اگه ميخواهيم مشكلات‌مان رو حل كنيم، که همه ما مشكلات داريمـ بياييم ‌اين چند ساعت رو درِ خانه خدا برويم؛ رو واسطه قرار دهیم و بخواهيم؛ چه حاجتهای مادي چه معنوي، همه رو ازخدا بخواهیم؛ امروز بُردِ دعا خيلي زياده. درباره ديگران اگه دعا كنيم، چند هزار برابر به ما اعطا ميكنند... @defae_moghadas2
روز است.برای بچه‌ها خواندم می‌دانستم عبدالجبار عصبانی می‌شود.کوچک که بودم،ده شب ماه محرم را در مسجد امام سجاد علیه‌السلام نوحه می‌خواندم.بعدها که به آمدم،هر ده شب محرم سال ۱۳۶۵ را در مناطق جنگی جنوب و سال ۱۳۶۶ را در کردستان بچه‌های واحد بودم.وقتی این شعر حاج صادق را خواندم، بچه‌ها به یاد روزهای جنگ اشکشان درآمد. «هنوز از کربلایت / به گوش آید صدایت / حسین جان‌ها فدایت» وقتی برای بچه‌ها نوحه خواندم، عراقی‌ها پشت پنجره حاضر شدند. ⤵️
بسم رب الشهدا🕊 دل ڪه شود، است ڪه آسمانیت می ڪند و اگر بال داشته باشی دیگر آسمــان، طعم می گیرد دلها را راهی ڪربلای ها می کنیم و دست بر سینه، به زیارت #"شهــــــداء" می رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... روزتون شهدایی ✋
❣ شراب را جز در نبرد نمی دهند؛ ولاجرم مے الست را باید در ها یافت و مصداق اکمل مستان بہ پیوستہ است... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
  در يكي از روزها كه ساكت بود (بگفته يكي از نزديكان در جبهه به پدرم) شهيد سياوش در بيرون سنگر مشغول بود در بيرون از سنگر كه دشمن بعثي عراق شروع به گلوله باران جبهه‌هاي ايران از جمله محدوده‌اي كه شهيد سياوشي به نماز ايستاده بود اما شهيد بدون ترس و هيچ حركت اضافي به نماز خود مشغول بود تا نمازش به پايان رسيد.  باتوجه به ترورهاي سال 1360 توسط كروهك‌ها از جمله بچه‌هاي سپاه پاسداران كه نشانه آنها با آرام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود كه  مورد چندين بار خانواده به شهيد تذكر دارند كه با لباس شخصي به منزل بيا باتوجه به اينكه به محل خدمتش شيراز بود و شهيد چنين در جواب مي‌گفت بدون لباس ظاهر شدن در جامعه نشانه ترس است و اينچنين نخواهم كرد.  برطرف كردن مشكلات دوستانش و كمك به در مورد كمك به مستمندان شهيد و تعدادي از دوستانش به كمك هم براي شخصي و افراد ديگري كه بي‌بضاعت بودند اقدام به خانه‌سازي مي‌كردند حتي كارگري آنرا خود انجام مي‌دادند.  🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•  @defae_moghadas2
خطوط مقدم جبهه محراب عبادت بود! اینکه یک جوانی، فرمانده‌ای، گروهانی یا گردانی بنشیند اشک بریزد، نیمه شب عبادت بکند در همه بخش‌های جبهه وجود داشته است. در کجای دنیا کدام جنگ چنین وضعیتی وجود داشته است؟ (رهبرانقلاب۱۴۰۲/۶/۲۹) @defae_moghadas2
  در يكي از روزها كه ساكت بود (بگفته يكي از نزديكان در جبهه به پدرم) شهيد سياوش در بيرون سنگر مشغول بود در بيرون از سنگر كه دشمن بعثي عراق شروع به گلوله باران جبهه‌هاي ايران از جمله محدوده‌اي كه شهيد سياوشي به نماز ايستاده بود اما شهيد بدون ترس و هيچ حركت اضافي به نماز خود مشغول بود تا نمازش به پايان رسيد.  باتوجه به ترورهاي سال 1360 توسط كروهك‌ها از جمله بچه‌هاي سپاه پاسداران كه نشانه آنها با آرام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود كه  مورد چندين بار خانواده به شهيد تذكر دارند كه با لباس شخصي به منزل بيا باتوجه به اينكه به محل خدمتش شيراز بود و شهيد چنين در جواب مي‌گفت بدون لباس ظاهر شدن در جامعه نشانه ترس است و اينچنين نخواهم كرد.  برطرف كردن مشكلات دوستانش و كمك به در مورد كمك به مستمندان شهيد و تعدادي از دوستانش به كمك هم براي شخصي و افراد ديگري كه بي‌بضاعت بودند اقدام به خانه‌سازي مي‌كردند حتي كارگري آنرا خود انجام مي‌دادند.  🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•   شادےروح شهدا @defae_moghadas2
💐🌷 بعد از اينكه سال دوم دبيرستان را قبول شدم به سركار رفتم بعد از 45 روز آن كار راترك كردم و به رفتم و من چون متولد 1349 بودم، نمي گذاشتند و براي همين در فتوكپي شناسنامه دست كاري كردم و ما را به (ع) معرفي كردند . در (ع) تهران كه مي خواستند ما را تقسيم بكنند، يكي از نماينده هاي به آنجا آمده بود و از ماموریت در جبهه گفت و من داوطلب اعزام به تخریب شدم به گردان تخريب رفتم و همان اول با معاون گردان صحبت كردم كه وقتي مدرسه ها باز شد من بايد بروم و او هم قبول كرد و من 45 روزي ماندم و با بچه ها انس گرفتم واحتياجات جبهه و خودم را ديدم و بالاخره قسمت اين بود كه ما آنجا بمانيم. در آنجا كلاس هاي آشنائي با مين مي گذاشتند و كلاسهاي آر پي جي و تيراندازي هم داشتيم شروع شد و ما به منطقه رفتيم ولي قسمت نبود كه در این عمليات شركت كنيم و بعد از عمليات يكسري از بچه ها را به مشهد بردند بعد از اينكه از مشهد آمديم گردان براي بچه ها آموزش گذاشت و مادر آن شركت كرديم و تا اينكه قرار شد شروع بشود و يكسري از بچه ها را بردند كه ياد بگيرند و من هم رفتم و 10-15 روز بيشتر طول نكشيد و آماده عملیات شدیم. در به عنوان به گردان مامور شدیم. معبر ما به نام (س) بود. شب عملیات قبل از ما تعدادی از جلو رفته بودند تا موانع رو بشکافند و معبر برای عبور غواصان ایجاد کنند. قبل از رسیدن گروهانی که ما همراهش بودیم عملیات لو رفت. 8 رده سیم خاردار جلوی ما بود و هر رده باز 8 رديف سيم خاردار داشت كه 4 تا روي آب و 4 تا زير آب ، و يكسري از مين ها هم زیر آب بودكه يكي از بچه ها ، پايش روي مين رفت و شهيد شد. از طرف فرماندهي گردان فرمان رسيد كه به هر نحوي هست بقیه راه را باز كنند حتي اگر بايد روي سيم خاردار بخوابند به علت آتش دشمن تعدادی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند . قرار شد برای حمله به دشمن و رسیدن به در گروه های 5 و 10 نفره با استفاده از به دشمن حمله کنیم و از موانع عبور کرده و به دژ برسیم. يكي از بچه هاي جلوی ستون قرار گرفت و يكي از پشت سر او و من هم پشت سر ايشان و چند نفر ديگر هم پشت سر من ایستادند و به یک ستون حرکت کردیم برای عبور از موانع. هنوز چند متری نرفته بودیم که آتش دشمن به سمت ما قفل شد و در یک لحظه با تیر اندازی دشمن داخل آب برادر اطلاعات عمليات شهيد شد و نفر جلوی من هم که از بچه های خودمون بود تير به سرش خورد و شهيد شد. من سر ستون بودم و مسیر رو ادامه دادم هرچه جلو میرفتم آتش تیربارهای دشمن سنگین و دقیق تر میشد تا جایی رسیدیم که پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم کسی نیست. تعدادی مجروح و شهید شده بودند و همان لحظه هم احساس کردم دست چپم سنگین شد. تیر به دستم خورده بود . دیدم دستم دیگه کار نمیکنه و خودم رو روی آب سر دادم تا به خاکریزی که سمت راست معبر بود و پای یکی از مجروحین رو هم گرفتم و به خاکریز چسبیدیم. چند ساعتی گذشت. هوا به شدت سر بود و خون زیادی از ما رفته بود و همه ی وجودمان رو سرما گرفته بود. تیم های که جلو رفته بودند داشتند برمیگشتند. دستور رسیده بود که غواص ها عقب بیایند. اونها به داد ما رسیدند و کمک کردند و ما ما را روي آب هل دادند و قايق آمدند و ما سوار شديم . ما رو با آمبولانس به اهواز و از آنجا هم به مشهد اعزام شدیم و در بیمارستان مشهد ادامه عمليات را از تلويزيون نگاه كرديم. 45 روز دستم توي گچ بود و بعد از طی شدن ایام درمان مجددا به برگشتم و برای عملیات بعد اعلام آمادگی کردم . 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @defae_moghadas2
او نوجوان بود که راهی جبهه جنگ شد. حدود چهار سال را در جبهه گذراند. آخرین باری که به خانه آمد. به او گفتم: «داداش این بار رو به جبهه نرو. ببین ما وضع مالی خوبی نداریم؛ بمان و به ما کمک کن.» گفت: «داداش وضع مالی دلیلی برای عدم حضور ما در نیست. ما برای دفاع از و به جبهه می رویم...» تمام سفارش او این بود که در راه امام باشیم. چند روز پس از آخرین اعزام در عالم رویا امام خمینی(ره) را دیدم که به منزل ما آمد. کنارم نشست و دست در زیر عبایش برد و از جیب سمت راستش نامه ای به من داد و گفت اگر باز هر چیزی خواستی به من بگو تا برایت بیاورم. روز بعد در حال خواندن بودم که پستچی نامه براتعلی را آورد و گفت: «برادرت زخمی شده و در بیمارستان تهران است.» با شتاب بلیتی را تهیه کردم و به تهران رفتم ولی با پیکر به خون نشسته او مواجه شدم. ترکشی پهلوی سمت راستش را شکافته بود. همان لحظه به یاد خوابی که دیدم افتادم «دقیقا همان جایی که امام نشان داد و دست در جیب مبارکش برد... 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•   شادےروح شهدا @defae_moghadas2