eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
از اينكه فرداها اينهمه #خون برادرانم كه نويد دهندة هزاران لاله در بهاران فرداست ، از #ياد رَوَد بيمناكم . از اينكه فرداها به #ضعيفان نَرِسَند ، ثروتمندان مالكان زمين شوند ، ضعيفان درد كشيدگان روزگار گردند ، #شهيدان از ياد رفتگان شوند ، #خون شهيدان به استهزاء گرفته شود ، زندگي در آن دنيا برايم تار ميشود . #شهید_حسین_بیدخ🕊🌹 @defae_moghadas2
❁﷽❁ پنجشنبه ڪه مے آید باز دلتنگ #شهیدان مےشوم بی قرارِ یـاد #یاران مےشوم یاد #جانبازان میدان جنون آشنایان غبارو خاڪ و #خون یادآنانےڪه #مجنون بوده‌اند #شهدا_را_یاد_کنید_ولو_بایک_صلواتــ اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم💐
⚘﷽⚘ ...✍ شهدادلگیرم...😔 ازکه نمی دانم...ازچه نمی دانم...😭 دلم جایی رامی خواهد مثل ، ، ، ، ، .. جایی که خاکش آغشته شده به پاک شما... جایی که هوایش بوی می دهدبوی ... جایی که را می شودباتمام وجوداحساس کرد... جایی که زمینش محل فرود فرشتگان است وآسمانش محل پروازهای عاشقانه ی شما... جایی که خداباشد،شماومــن...😔 می خواهم رافریادبزنم...حدیث شرمندگیم را... نفس کشیدن می خواهد نفس کشیدن درهوای شما...بخدا آلوده شده به صدگناه...😭 مرادریابید به حرمت مراکه دیگرجان به لبم رسیده... دریابید مراکه ترینم،خسته از خودم ازنفسم،ازاطرافیانم،ازشهربی شما... به رسم رفاقت دعایم کنید🙏😔
حماسه جنوب،شهدا🚩
🔻دخترک با چشمانی خیس، به کادوهای بسته‌بندی‌شده نگاه می‌کرد. چه رؤیاهایی که شبانه بافته بود و با رج به رج آن خندیده بود، کرده بود از شدت خوشحالی، اشک ریخته بود از شوق و بو کشیده بود را که روی این تارهای بافته نشسته بود. حالا چند روزی است که این تار بافته‌شده ریش‌ریش شده، از هم رفته و دیگر عطر تن هیچ‌کس از آن به مشام نمی‌رسد! بوی می‌آید، بوی و خاک، صدای هیاهو و زنان و کودکان از این تارهای از هم‌رفته به گوش می‌رسد... تصویر زخمی بر تارهایش نقش بسته، دخترک صاحب پیکر را می‌شناسد. روزی در او کلمه را هجی کرده بود. او در این هیبتی که درون تصویر متلاشی شده قد کشیده بود... نوازش‌های صاحبش را چشیده، را شنیده و به خاطر سپرده بود. دختر این‌بار نگاه غمبارش را به تابلوی روی دیوار می‌دهد و بعد نگاهش نام نشسته در گوشه قاب را هدف می‌گیرد: ! پدرش در کوت عبدالله چشم باز کرده بود. خلق و خویش آیینه تمام‌نمای بود اینطور دیده بودند و می‌گفتند! برای دفاع از که رفته بود پدرش ناراضی بود، ناغافل رفت! ناغافل هم شد... دخترک روزهای خوش قبل از این واقعه را دور می‌کند. روز تولدش بود، خانواده در تکاپو بودند کادوهایش را زودتر بگیرند و آماده کنند. قرار بود سوپرایز شود. اما قضیه برعکس شد! پدرش کادوی تولدش را زودتر از خویش دریافت کرد و او بود که با خبر پروازش خانواده‌اش را سوپرایز کرد، زودتر از لحظه ، ناغافل! حالا اما دخترک از بین این همه فقط بغض غافلگیر کردن پدر و رؤیایی که بافته بود به دلش ماند... رؤیایی که رؤیا ماند و تحقق نیافت... ♡سالگرد بهترین بابای دنیا!♡ 📸 شهید مدافع حرم 🗓تاریخ تولد: ۲۳ آذر ۱۳۶۱ 🗓تاریخ شهادت: ۱ آذر ۱۳۹۳ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای اهواز 🕊محل شهادت: سوریه https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
ڪاش تو آخرین باشد پروانہ شدن حُسن باشد مانند در خفتہ عنوان قبل نامم باشد... 🌷شهيد مدافع حرم محمد ظهیری🌷 .... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
با لاله عشق را این سخن است ڪای لاله ترا طراوت از من است سـر دادن و به دیگران بخشیدن این شیوه گلگون ڪفن است https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حَسبےَ اللہ و خــدا..مــا را بس بــودن ِ با شهــدا ما را بــس آن شهیـدان کہ بہ مےگفتند: هـــوس, کرب ُ بلا مـــا را بــس.. 📸شهيد مدافع حرم ✨علی اکبر شیرعلی✨ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣راه تو می‌طلبد؛ مرد کیست ؟ تیرماه ۱۳۶۵؛ قلاویزان 📷 عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی @defae_moghadas2
🌷شهید علی جنگروی برادر سردار شهید جعفر جنگروی که در عملیات رمضان به شهادت رسید ⚪️ او بعنوان روابط عمومی تیپ المهدی خدمت می کرد، زمانی که حاج علی فضلی فرمانده تیپ بود. در یکی از مراحل رمضان وقتی علی شهید می‌شود, یکی از برادران شهید افراسیابی بالای سرش بوده. شک داشت که شاید علی اسیر شده😰 است . ما یکی دوبار با اسیر دنبالش رفتیم, تا اینکه❗️ آقای افراسیابی به مادرم گفت که «من بالای سر علی بودم😭 و علی در لحظه آن قدر از آن خون رفته بود طلب آب کرده بود و لب تشنه شهید شد🕊 و شرایط و وضعیت عملیات طوری بود که من باید می‌آمدم عقب و علی را بغل یک گذاشتم». بعد از شهادت علی یکی دو 👥تا از برادرهایم برای پیدا کردن به منطقه رفتند ولی اثری از او پیدا نکردند و عراق آن نقطه را آب🌊 انداخته بود. برای علی یادبودی در قطعه 26 بهشت‌زهرا🌷 گذاشتیم و چون در دفعه آخری😢 که از جبهه برگشته بود لباسهایی که به خود آغشته شده بود را نبرد همان‌ها را به عنوان در مزارش به خاک🌺سپرد (راوی: برادر شهید) 🌷شهید «علی جنگروی» برادر شهید «جعفر جنگروی» نیز در اول مرداد سال ۶۱ مصادف با عملیات رمضان به خیل شهدا پیوست. وی زمان شهادت ، ۲۱ ساله بود. پیکر مطهر این شهید بزرگوار پس از ۳۵ سال گمنامی،سرانجام توسط آزمایش DNA شناسایی شد تا چشم انتظاری مادر شهید به اتمام برسد 🔸مزار شهید علی جنگروی: آستان شهدای گمنام شهرک ولایت دانشگاه امام حسین(ع) مزار عارف متقی،جانباز فداکار، سردار شهید حاج جعفر جنگروی: گلزار شهدای بهشت زهرا(س) - قطعه ۲۶ - ردیف ۹۲ - شماره ۵۱ @defae_moghadas2
، از کردِ حاضر در دفاع مقدس در خصوص نحوه شهیدی که مثل با تشنگی شهید شد. ‌ خواستم به مجروحی که تشنگی را در چهره‌اش مشاهده کردم آب بدهم، اما دکتر مخالفت کرد. گاز را داخل یک رسیور آب فرو بردم و چلاندم و با گاز خیس لب و زبانش را مرتب مرطوب می‌کردم. علی رغم دستور دکتر، گاز را این دفعه کمی آب دارتر روی لب‌هایش گذاشتم. طوری که حتی چند قطره آب در دهانش چکید. آب را بیرون زد و گفت را با این آبها باطل نمی‌کنم. من می‌کنم. دست روی جراحاتش گذاشتم و گفتم: تو را به ، مرا هم سر سفره ی مولای مظلوم مان یاد کن! او سرش را به علامت مثبت تکان داد و لب‌هایش تکان خورد. برایش آب آوردم، نخورد. حتی حاضر نشد لب‌هایش خیس شود. گاز خیس و یک تکه یخ روی لب و قلب او گذاشتم تا شاید کمی از تشنگی‌اش برطرف شود و از دیدن آنها رفع تشنگی کند و مرهمی باشد بر و . نگاهم به چهره‌اش بود که با نگاه خاصی گفت: - ! و بعد از چند لحظه یا حسین (ع) گویان سفر کرد و مثل مولایش به رسید. لبانش را کمی باز کردم و چند قطره آب سرد را در دهانش چکاندم. آب از بین که روی هم قفل شده بود و از لابه لای لب‌هایش بیرون آمد. او روزه‌اش را با و و افطار کرد. در سال‌های جنگ کمتر شهیدی را دیدم که آخرین لحظاتش را بدون نام (ع) گذرانده باشد. ✍ : معرفی کتابدادا/ عزت قیصری   شادےروح شهدا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ @defae_moghadas2
شهید سید محمد شکری دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص). ، او را از آینده کشور می دانستند. یکی از اساتیدش با فرمانده گردان تماس و از او خواست تا را به خط اعزام نکند. فرمانده به سید گفت: در اینجا امدادگر به اندازه کافی هست. شما به دانشگاه برگردید. سید محمد از گردان کرد. شب عملیات کربلای ۵ وقتی که سید محمد از زیر عبور می کرد، ناگهان فرمانده سید محمد را دید. ! مگر قرار نبود برگردی ؟ سید محمد خطاب به فرمانده گفت: ببین حاجی جان! تقدیر من امشب در این می خورد. تقدیر  من آن چیزی نیست که شما فکر می کنید. این کشور الان به بیشتر نیاز دارد  تا درس خواندن من. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•   شادےروح شهدا اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @defae_moghadas2
راه تو می‌طلبد مرد کیست ؟ تیرماه ۱۳۶۵ ، قلاویزان 📷 عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی @defae_moghadas2