eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
سر زد مهى زیبا از نسل کوثر شد جلوه‏ گر نور موسى بن جعفر تابنده خورشید عشق و عقیده امام صادق را فروغ دیده میلاد امام موسی کاظم علیه السلام مبارک باد💐💐💐
❣ سردار جاویدالاثر شهید نادر یوسف رنگ خونی فررند گداعلی است که در تاریخ یکم فروردین ماه سال ۱۳۳۶ در اهواز دیده به جهان گشود. وی یکی از خوبانی است که امروز بعد از ۳۸ سال از شهادتش در شهر خودش هم مفقودالاثر است و کسی او را نمی شناسد. از قبل از انقلاب جزء فعالان انقلاب بود و در راه اندازی دسته جات عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) و در راهپیمایی های ابتدای انقلاب نقش داشت. بعد از انقلاب به سپاه رفته و در مبارزه با ضد انقلاب نقش به سزای داشت که در این مقطع هم از ناحیه گردن توسط ضد انقلاب مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. با شروع جنگ به گردان بلالی اهواز پیوست و در اکثر عملیات های ابتدای جنگ حضور داشت و در عملیات بیت المقدس از ناحیه شکم مورد اصابت ترکش قرار گرفت و با وجود بیرون آمدن روده ها خودش آنها را درون شکم قرار داد و سپس به بیمارستان اعزام شد. شدت مجروحیت آنقدر زیاد بود که بعد از بهبودی تا زمان شهادت مجبور بود با قامتی خمیده حرکت کند. شهید نادر رنگ خونی در زمان شهادت در عملیات والفجر مقدماتی به گردان کوثر اهواز عزیمت کرد و در کنار همرزمان قدیمی خود در گردان بلالی اهواز به صف دشمن بعثی زد و مزد سالیان مجاهدت خود را با رخت زیبای شهادت دریافت کرد. شهید نادر یوسف رنگ خونی در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسید ولی پیکر پاکش در جبهه ماند و جزو شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس است. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2⃣ سردار شهید ابراهیم همت فرمانده لشکر۲۷محمد رسول‌الله(ص) ••• 🔹 شـبی کـه عقـد کـردیم، رفتـیم خانـه پـدر حاجی. آن شب حاجی تا صبح گریـه مـی‌کـرد. گریه می‌کرد و قرآن میخواند. سوره «یـس» را با سوز عجیبی می‌خوانـد. نمـاز صـبح را کـه خواندیم، از من پرسید:« دوست داری الآن کجا برویم؟» گفتم: «گلزار شهدا!» سرش را بلند کرد و رو به آسـمان گفـت: «خدایا شـکر!» گفـت:« همـه‌اش مـی‌ترسـیدم چیزی غیر از این بگویی!» چند ساعت در گلـزار شـهدا بـودیم. حـاجی دلش نمی‌آمد برگردیم خانه. از همه شهدایی که در آنجا بودند خاطره داشت. این خاطره‌هـا را بــا شــرح و تفـصیل تعریـف مــی‌کــرد. بعـد چیزهایی با خـودش زمزمـه مـی‌کـرد و اشـک می‌ریخت. 🔸 در آن صبح به یاد ماندنی، بارها به او حسودیم شد. همیشه سر این کـه اصـرار داشـت حلقـه ازدواج حتماً دستش باشد، اذیـتش مـی‌کـردم. می‌گفتم: «حالا چه قید و بندی داری؟» می‌گفت: «حلقه، سایه یک مرد یـا زن در زندگی است. من دوست دارم سایه تو همیشه دنبال من باشد. من از خدا خواسته ام تو جفت دنیا و آخرتم باشی!» ۱. همسر شهید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂🍃🍂🍃 پنجشنبه و یاد شهدا 🌹🌹🌹 ما سینه زدیم ، بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم ؛ آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند شهدا را یاد کنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂🍃🍂🍃🍂
شهید سرلشکر خلبان «عباس دوران» بسیار شجاع و بی‌باک بود. این شهید والامقام ۱۲۰ مأموریت بمباران هوایی در دوران دفاع مقدس انجام داده که از این لحاظ یکی از رکوردداران این پرواز‌ها، در نیروی هوایی محسوب می‌شود. – امروز ۳۰ تیر سالروز شهادت خلبان «عباس دوران» است. خلبانی که رشادت و شهادت فراموش نشدنی او، هم به جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاسی کمک کرد و هم وحشت و ترس صدام از نظامیان ایرانی را چند برابر افزایش داد. فردی که در تعداد پرواز جنگی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود. شهید «عباس دوران» با از خود گذشتگی، کاری کرد که اجلاس سران غیر متعهد‌ها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد. در وصف رشادت شهید دوران همین بس که مقام معظم رهبری ۱۸ تیرماه ۱۳۸۳ فرمودند: «اگر ماجرای شهید عباس دوران را در کتابها خوانده بودیم یا امروز هر کس می‌خواند احتمال میداد که افسانه باشد». https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
بعد از تو ؛ کوچه پس کوچه‌های شهر نجوا می‌کند خاطره‌هایت را در گوشِ مادر .... خرداد ۱۳۶۱ خرمشهر ، پل قدیمی‌ شهر مادرِ "شهید علی‌مردان کیانی" یکی‌از شهدای جهاد سازندگی آبادان عکاس: مهرزاد ارشدی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2⃣ سردار شهید ابراهیم همت فرمانده لشکر۲۷محمد رسول‌الله(ص) ••• 🔹 مهدی تازه چهل روزش شده بود که حـاجی آمد دنبالمان و ما را با خودش برد جنـوب. در آنجا، در منزل عمـوی حـاجی سـاکن شـدیم. آنها خودشان هم دو تا بچه کوچک داشـتند و با همـه محبتـی کـه در حـق مـن و مهـدی می‌کردند، ما یکجورهایی احساس شـرمندگی می‌کردیم. چون فکر می‌کردیم به هر حال آنهـا را به زحمت انداخته‌ایم. این مسئله را با حاجی در میان گذاشتم. او وقتی دید من از این مسئله چقدر ناراحتم، رفت بیرون و دو ساعت بعد بـا یـک وانـت برگـشت. وسایلمان را که جمع کردیم، نصف وانت را هم نگرفت. خودمان هم سوار همان وانـت شـدیم و رفتیم به اندیمشک. وسایل را در یکی از خانـه‌هـای بیمارسـتان شهید کلانتـری خـالی کـردیم. وقتـی مـستقر شدیم، حاجی گفت: «کلید این خانه را یک ماه پیش به من داده بودند. اما من ترجیح مـی‌دادم به جای من و تو، بچه‌هایی که نیازشان بیش از ماست، از اینجا استفاده کنند!» 🔸 رزمنده‌ها تـا چـشمشـان بـه حـاجی افتـاد، دوره‌اش کردند. در آغوشش گرفتند و بوسیدند. یکی‌شان، انگار پدرش را بعد از مـدتهـا دیـده باشد، شانه حـاجی را بوسـید و بـا دلتنگـی گفت: «این چند روزه که شما نبودید، سیل آمد و سنگرهامان را آب گرفت؛ خیلی اذیت شدیم!»حاجی نشست در میان حلقه رزمنده‌هـا و با حوصله به حرفهای همه گـوش داد. آنقـدر بین آنها ماند و باهاشان حرف زد تا آرام شدند و قرار یافتنـد. وقـت خـداحافظی، یکـی گفـت: « حاجی ما را فراموش نکن!» همین که به پاوه رسیدیم، حـاجی مـستقیم رفت به سپاه برای پیگیری مشکلات آن بچه‌هـا که به سنگرشان آب افتاده بود. ۱. همسر شهید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا