@hemasehjonob4
دیماه۶۰- مجاورمسجدشفیعی. رزمندگان مسجدشفیعی پیش از اعزام به شوش وعملیات فتحالمبین.🇮🇷 یادشهیدان بخیر🌹نشستهاز راست: شهیدعادلکرمی. #شهید_جمشید_داداشی. حمیدرمضانی. سیروسنبیانی. و اهوازیان
ایستاده از راست: صالحی. حیدری. سعیدنبیانی. خسروی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
ما زمانـی ...
با شهیـدان بودهایم
غرق خـون
جسمِ رفیقان دیدهایم ...
#شهید_غواص_علی_پاشایی
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
#صبحتون_شهدایی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ شهید حسینعلی اکبری
بوی عطر عجیبی داشت
نام عطر رو که میپرسیدیم جواب سربالا می داد..
شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود:
به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم
هروقت میخواستم معطر بشم از ته دل میگفتم: السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
@defae_moghadas2
❣
❤️ما با ولایت تا شهادت عهد بستیم
ما با کسی جز رهبری کاری نداریم
❤️سید علی فرمان دهد جان می سپاریم
الگو به جز خط #علمداری نداریم
سلام صبحت بخیر اقا ومولای من🌹
📸 فاتحان قدس در یک قاب/ تصویری کمتر دیده شده از سردار اسماعیل قاآنی و حاج قاسم سلیمانی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌹✔️🌹✔️🌹✔️🌹✔️🌹
#بسم_رب_الشهدا
🕊شهیده زهرا اخش 🕊
تاریخ تولد :
تاریخ شهادت : 1362/7/8
محل شهادت : اندیمشک
نحوه شهادت : بمباران و موشک
شهرستان : اندیمشک
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔰گم شدن در بیراهه ها و وادی هایی که سراز حیرانی و سرگشتگی بیرون می آوردند و فراموش شدن در خاطراتی که هیچ گاه رنگ زندگی نمی یابند تنها برای آنانی پیش می آید که نه راه می شناسند و نه می دانند که روشنایی چیست ؟
🔰انکه می داند از کجا آمده است و به کجا می رود و اکنون در چه فاصله ای از راه قرار دارد هیچگاه نه گم می شود و نه در معنای گمشدگی می ماند او خود یافته ای است که تمام لحظات زندگی را ، راه پیمودن می داند و خویش را به مسافری می داند که از معبری در حال گذر است معبری که دنیا نام گرفته است و در زمان و مکان قفس های پیکر الهی اویند .
🔰شهید زهرا آخش خود یافته ای بود که کالبد آخرتی اش هیچ گاه در قفس تنگ زمان جای نگرفت و جسم و روح خود را هیچ گاه رنگ مکانی نداد.
🔰آن روح بلند و آسمانی در 8 مهر ماه 1362 آخرین گام های خود را در مسیر روشنی طی نمود که شهادت نام داشت . شهادتی که راه روشن او را برای دوستان و آشنايان اش تا قیام قیامت فرا روی انها قرار داده است.
حماسه جنوب - شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🍂❣🍂❣
میانگـین سنی ...
زیر ۲۰ سال
شجـاعت شان
غیـرت شــان
مثال زدنی است ...
#علی_اکبرهای_خمینی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
حماسه جنوب،شهدا🚩
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🕊🌿▪️◼️🌿🕊▪️
🌿🔲🔳
▪️🔳
◾️
⭕️ شهید بهزادی
⭕️ حاج احمد ایزدی
اولین باری که با شهید بهزادی آشنا شدم در سال 1362 و در گردان قدس بود. در آنجا آقای عباس کیقانی و علی بهزادی همیشه در حال شوخی کردن بودند. یکی از بچه ها ما را پیش علی برد و به او معرفی کرد. از همان موقع با هم آشنا شدیم. یک مدت از این آشنایی گذشت. در پاسگاه زید بیشتر او را می دیدیم و احساس می کردم که دوست دارد بیشتر به من نزدیک شود و دوستی خود را بیشتر کند.
یک روز آمد و پیشنهاد داد که بیا به گردان کربلا و در گروهان نجف. شهید مصطفی بختیاری هم خیلی با او صحبت کرده بود و گفته بود که سعی کن پیش خود بیاورش. بعد از مدتی خدا توفیق داد و به گروهان نجف از گردان کربلا آمدم.
دیگر نیروی گروهان علی بهزادی شده و خیلی هم با علی دوست و صمیمی شده بودم و جذبه او مرا گرفته بود.
چند سالی گذشت تا به عملیات کربلای 4 رسیدیم. به خاطر مجروحیتم در خانه افتاده بودم. علی به همراه دو سه نفر از بچه های گروهان به دیدنم آمدند. در همان حالی که مرا مجروح، در رختخواب می دیدند ولی اصرار داشتند که برای عملیات با آنها همراه شوم. می گفتم بابا من این وضعیت را دارم ولی می گفت، نه سعی کن برای عملیات بیا. مجروحیتم را که برایش گفتم دیدم که اشک در چشمانش حلقه زد و بغض کرد. این حالتش برای من خیلی عجیب بود! به او گفتم چیه؟ چه شده علی؟ چرا گریه می کنی؟ چرا بغض کردی؟ اشک هایش سرازیر شد و گفت چیزی نیست. از این ناراحتم که برای عملیات با ما نیستی.
علی خود از کربلای 4 مجروحیت سختی داشت و با این حال برای کربلای 5 خود را به بچه ها رسانده و با اصرار وارد خط شده بود. بوی اتمام جنگ به مشامش رسیده بود و نمی خواست سالها در حسرت دیدن دوستان شهیدش بماند. می خواست از آخرین فرصت های خود استفاده کند.
احساس کرده بودم که دوست داشت در موقع شهادت تعدادی از بچه ها کنارش باشند و لحظه ای از آنها دور نماند. علی دارای جذبه خاصی بود و هر موقع او را می دیدم به یاد خدا می افتادم. اخلاقش، رفتار و همه چیزش خدایی شده بود. در ان دوران حقیقتا نیت نداشتم که وارد سپاه شوم و برای خدمت لباس بسیج را ترجیح می دادم. ولی علی اصرار می کرد و می گفت بیا سپاه. با این همه سابقه سعی کن وارد سپاه شوی. آنقدر در گوش ما خواند ما هم سپاهی شدیم و در راه ماندیم.
خداوند روحش را شاد گرداند.
کانال حماسه جنوب، شهدا
◾️
🕊🔳
🌿🔲🔳
🕊🌿▪️◼️🌿🕊▪️