1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عید فطر مبارک باد
@defae_moghadas2
❣🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
761.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷❤️💐 عیدشما مبارک 🌺🌸🌹🇮🇷🌹🌺🌸🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@defae_moghadas2
❣
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸عید فطر؛ جشن افطار روزه به امر خدا🔸
تا آخرین روز ماه رمضان خوردن روزه حرام بود و گرفتن روزه واجب بود. اما وقتی اول ماه شوال میشود، بلافاصله این روزه حرام میشود. حرام شدن روزه در روز عید فطر معنایش چیست؟ معنایش این است که حالا که بنا شد که دیگر امروز، روزه واجب نباشد، مردم بصورت یک دست، روزه گرفتن را تعطیل کنند. امروز (روز عید فطر) همه روزههایشان را بخورند و در ملأ عام هم بخورند، نه پنهانی؛ و این افطار کردن را جشن بگیرند و به این جشن بگویند: «جشن فطر» و به این عید بگویند: «عید فطر».
یعنی ما همچنانکه به امر خداوند از خوردن و آشامیدن در این یک ماه خودداری کردیم، امروز هم به امر خدا جلوی مردم غذا میخوریم و #جشن_روزه_گشودن و #جشن_اطاعت میگیریم.
همین که شما در روز عید فطر جلوی مردم غذا میخورید، این خودش یک عبادت است مثل روزه گرفتن! چون این گرسنگی نیست که ثواب دارد، این تشنگی نیست که ثواب میآورد. اجر و ثواب، به #اطاعت است. پس همچنانکه گرسنگی و تشنگی میتواند ثواب داشته باشد، غذا خوردن هم ثواب میآورد، غذا خوردن هم اجر میآورد. هرچه برای خدا باشد و به امر خدا باشد، عبادت است، هرچه برای غیرخدا و به امر غیرخدا باشد، گناه است.
@defae_moghadas2
❣
سالروز تولدشهید عزیز ۱۱ فروردین را با ذکر صلوات گرامی می داریم
@defae_moghadas2
❣
✍ #خاطرات_افلاکیان
#به_نام_خدا
در يكي از روزها كه #جبهه ساكت بود (بگفته يكي از نزديكان در جبهه به پدرم) شهيد سياوش در بيرون سنگر مشغول #نماز_خواندن بود در بيرون از سنگر كه دشمن بعثي عراق شروع به گلوله باران جبهههاي ايران از جمله محدودهاي كه شهيد سياوشي به نماز ايستاده بود اما شهيد بدون ترس و هيچ حركت اضافي به نماز خود مشغول بود تا نمازش به پايان رسيد.
باتوجه به ترورهاي سال 1360 توسط كروهكها از جمله بچههاي سپاه پاسداران كه نشانه آنها #لباس_سبز با آرام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود كه مورد چندين بار خانواده به شهيد تذكر دارند كه با لباس شخصي به منزل بيا باتوجه به اينكه به محل خدمتش شيراز بود و شهيد چنين در جواب ميگفت بدون لباس ظاهر شدن در جامعه نشانه ترس است و اينچنين نخواهم كرد.
برطرف كردن مشكلات دوستانش و كمك به #مستمندان در مورد كمك به مستمندان شهيد و تعدادي از دوستانش به كمك هم براي شخصي و افراد ديگري كه بيبضاعت بودند اقدام به خانهسازي ميكردند حتي كارگري آنرا خود انجام ميدادند.
🌷 #شهید_سیاوش_قربانی🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
❣
🌸۱۲ فروردین از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست.
🔹 ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگرههای قصر ۲۵۰۰ سال حکومت طاغوتی فرو ریخت، و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.
📅 امام خمینی(ره) | ۱۲ فروردین ۱۳۵۸
✊🏻به مناسبت روز جمهوری اسلامی ایران
@defae_moghadas2
❣
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 معجزه #تکبیر
🎥 مصاحبه ای کمتر دیده شده از حاج احمد متوسلیان و روایت او از تسلیم ناپذیری رزمندگان اسلام در مقابل دشمن
🌴 ما با الله اکبر به پیش می رویم
🌿 غلبه #تکبیر و الله اکبر بر مدرنترین سلاح ها و تجهیزات دشمن
«كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ بسا گروه اندكى كه به توفيق خدا بر گروه بسيارى پيروز شدند، و خدا با صابران است».
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#متوسلیان
#احمدمتوسلیان
#مصاحبه
#فرمانده
#تیپ_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#معجزه_تکبیر
#تکبیر
#الله_اکبر
#سرباز_امام_زمان (عج)
#پاسدار_خمینی
#به_یاد_امام_زمان_زنده_ایم
#کم_من_فئة_قلیله_غلبت_فئة_کثیره
#هجوم_به_قلب_دشمن
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
@defae_moghadas2
❣
#از_دربندیخان_تا_مشهد
#تخریبچی_شهید
#ابوالفضل_دهقان
ابوالفضل دهقان روز یازدهم فروردین سال 67 در اطراف دریاچه #دربندیخان عراق با بمب شیمیایی دشمن مصدوم شد همه ی بچه هایی که اونجا بودند به فاصله چند ثانیه ویا چند دقیقه به شهادت رسیدند. و تنها #تخریبچی بود که با گاز شیمیایی در دم شهید نشد.
این شهید رو برای مدوا به #بیمارستان_امام_رضا_علیه_السلام در مشهد بردند.
پدرش نقل میکرد که : شنیدم ابوالفضل مجروح شده و به مشهد بردن.
رفتم مشهد و خیلی تلاش کردم تا پیداش کردم.
چند روزی دکترا مشغول مداواش بودند.
حالش خیلی خوب شده بود.
درخواست کردم که به تهران منتقل بشه و ادامه درمان در تهران باشه.
دکترها هم قبول کردند.
مقدمات انتقالش رو پیگیری کردم و آماده رفتن شدیم
ابوالفضل به من گفت: حالا که قراره بریم تهران شما برو زیارت امام رضا(ع) و برگرد تا با هم بریم
من رفتم حرم..
وقتی برگشتم دیدم همه چیز به هم ریخته.. گفتند ابوالفضل توی کما رفته..و هرچه تلاش کردند نفسش بالا نیومد
و دیگه به تهرون نرسید و ازآغوش #امام_هشتم به معراج رفت.
@defae_moghadas2
❣
#روزی_که_دیده_بان_شهید_شد
#دیده_بان_لشگر_۱۰
#شهید_مهدی_فلاح
شهادت ۱۰ فروردین ۶۷
#محل_شهادت_شهر_بیاره_عراق
راوی: #جعفر_طهماسبی
#شهید_مهدی_فلاح بچه نارمک تهران بود و ۱۵ بهار از عمرش گذشته بود که پا توی جبهه گذاشت.
آخرین دیدار با مهدی یک روز قبل از شهادتش بود. تازه #عملیات_بیت_المقدس_۴ روی ارتفاعات #شاخ_شمیران انجام شده بود و گردانهای و واحدهای خط شکن برای استراحت و بازسازی عقب اومده و کنار رودخانهای که از داخل #شهر_بیاره رد میشد چادر زده بودند. مهدی هم با بچه های دیده بانی ادوات لشگر۱۰ سیدالشهداء(ع) بعد از چند روز کار سخت و هدایت آتش روی مواضع دشمن بعثی برای استراحت و تجدید قوا عقب اومده بودند. من از آشپزخانه ل۱۰ به سمت #حلبچه میرفتم که کنار رودخانه مهدی رو دیدم. با هم سلام علیک کردیم.
گفت: مقر شما کجاست؟
گفتم: ما هم ۵۰۰ متر جلوتر از شما هستیم.
گفت: کجا میری؟
گفتم: دشمن داره فشار میاره تا شاخ شمیران رو پس بگیره. داریم با #بچه_های_تخریب میریم برای مین گذاری جلوی دشمن.
و این آخرین دیدار ما با مهدی بود و فردای اونروز، دشمن بعثی که دیگر نا امید از پس گرفتن ارتفاع شاخ شمیران شده بود با هواپیما و با #بمب_های_خوشه ای مقر گردان ها و واحدهای لشگر ده سیدالشهداء(ع) در شهر بیاره را بمباران کرد که مهدی و تعدادی از همرزمانش به شهادت رسیدند.
مهدی وقتی شهید شد چند روز به امام زمان(ع) مانده بود و نزدیک بود که بیست و یک سالش تموم بشه. سلام بر ۱۵ فروردین سال ۱۳۴۶که به دنیا آمد و سلام بر ۱۰فروردین سال ۶۷ و ۱۱ ماه شعبان که به شهادت رسید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@defae_moghadas2
❣
(بخش شانزدهم)
11 اسفند ۱۳۶۵ ـ شلمچه
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
آتش عقبه موشک آرپیجی مرا گرفت.
زانوهایم خم شد و نمیتوانست بدنم را سرپا نگه دارد.
سست و بیحال داشتم روی زمین میافتادم.
یکباره بخش هوشیار ذهنم نهیب زد: «اینجا که جای افتادن نیست! نمیبینی زیر رگبار گلوله است؟ قدم بردار! اگر نتونستی، اون موقع میافتی روی زمین.»
از گیجی که درآمدم، سر آرپیجیزن فریاد کشیدم: «موقع زدنِ آرپیجی، پشت سرت رو نگاه کن!»
برگشت و هاج و واج نگاهم کرد و رفت.
چه دشوار است با دیدگان خودت، شاهد پرواز رفقا باشی و خود جا بمانی.
همیشه در آخرین ساعات و دقایق، حسّ غریبی داری.
زودبهزود دلت برایش تنگ میشود و دوست داری بیشتر با او باشی و از دیدنش سیر نمیشوی.
نگرانش هستی و به خیال خود مراقبش هستی؛
لیکن در بحبوحه درگیری و در معرکه گلوله و خمپاره، بهناگاه فرشتهای میآید و در غفلت تو، او را گلچین میکند و میبرد و برایت فقط نگاهی حسرتآلود باقی میگذارد؛ به همراه آرزویی که شاید دوستان به تو نیز بشارت همراهی دهند.
هنوز که هنوز است، وقتی چشمانم را میبندم، برایم مجسم میشود:
تلوتلوخوران قدمی برداشتم که صدای ضعیف محمدرضا را از پشت سر شنیدم.
فقط چند لحظه از او غافل شده بودم.
در آن سروصدای کرکننده، چطوری صدایش به گوشم رسید!؟
- «جم! دارم میمیرم!»
روی زمین نشسته بود.
پاهایم سست شد.
روبهرویش نشستم.
+ «چی شده؟»
با صدایی ضعیفتر از قبل پاسخ داد:
- «موج گرفتَتَم.»
دیگر چیزی نگفت و روی زمین افتاد.
باعجله بدنش را گشتم.
خونریزی نداشت.
«شکر خدا، تیر و ترکش نخورده؛ فقط موج گرفته و بیهوش شده.»
در دل، خوشحال و آسوده شدم.
اما از همه طرف، تیر و ترکش میآید.
«باید از این وسط ببرمش بیرون.»
یاد چند روز پیش افتادم که در اردوگاه کارون موقع صبحگاه همدیگر را کول کردیم؛
ولی این بار، فرق دارد.
هرکاری میکنم، نمیتوانم روی کولم بگذارمش.
سُر میخورَد و میافتد.
کلافه شدهام.
«ای خدا، مددی برسان!»
همان موقع، محمود رضایی از کنارم رد شد.
دید مستأصل وسط معرکه کنار محمدرضا سعیدی نشستهام.
پرسید: «کیه؟ چی شده؟»
ـ محمدرضاست! بیهوش شده! نمیتونم بذارمش روی کولم و ببرمش!
سریع نشست.
= بذارش روی کول من، ببریمش.
گذاشتمش روی کول محمود رضایی و تا خاکریز بردیمش.
رضا محسنی را کمی آن طرفتر دیدم که داشت زخم یکی را باندپیچی میکرد.
مثل ما کمک آرپیجیزن بود؛ ولی تجربه امدادگری داشت و الآن امدادگری بیشتر لازم بود.
به محمود رضایی گفتم: «بدو برو محسنی را بیار.»
شروع به باز کردن تجهیزات محمدرضا کردم.
رضا محسنی سراسیمه آمد.
کمک کرد محمدرضا را ببریم داخل یک چاله که مثل سنگر بود.
رضا محسنی گفت: «نبض و تنفسش طبیعیه.»
خوشحال شدم.
رضا محسنی دنبال جای تیر و ترکش است، تا پانسمان کند.
دقیقهای نگذشت.
با صدای رضا محسنی به خود آمدم:
= سرد شده! نفس نمیکشه!
شوکه شدم.
سریع گوشم را روی سینهاش گذاشتم؛ صدای قلبش نمیآید.
دستم را روی دهانش گذاشتم؛ نفس نمیکشد.
شروع کردم تنفس دهانبهدهان.
رضا محسنی هم ماساژ قلبی میدهد.
ـ ای خدا! برش گردان!
اما او قرار نبود در میانمان بماند.
= بسه! دیگه فایده نداره؛ شهید شده.
با این حرف رضا محسنی، دنیا بر سرم خراب شد.
مبهوت کنار محمدرضا نشستهایم؛ فتح خاکریز برایمان زهر شد.
برادر کوشکنویی از کنارمان رد شد.
پرسید: «چی شده؟»
بغضم گرفته است.
به پیکر محمدرضا اشاره کردم.
ـ شهید شده.
= از سنگر بذاریدش پایین، و سنگر را گود کنید.
سخت است؛ ولی چاره چیست؟
با سرنیزه شروع به کندن سنگر کردم.
سرنیزه به زمین میخورد؛ اما انگار به قلبم فرو میرود.
زیر لب زمزمه میکنم:
«وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ؛ فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُم یَحزَنونَ یَستَبشِرُونَ بِنِعمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجرَ الْمُؤمِنِینَ.»
«خدایا! آیا ما را هم بشارتی هست؟»
میخواهم بروم و بهجای امنتری ببرمش؛ ولی موقعیت، مناسب نیست.
بلندمان کردند و صد متر جلوتر به خاکریز دیگری بردند.
به خاکریز بعدی که رسیدیم، شروع کردیم به کندن سنگر.
ناگهان متوجه شدم دو تا کلاهخود، یواشکی از آنطرف خاکریز سرک میکشند.
«عراقیاند؟»...
کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 68
(خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5)
ادامه دارد ...
@defae_moghadas2
❣
🚩 به یاد شهدای گردان مالک اشتر لشکر ۲۷
🔹شهید حسین لطیفیان
🔹عملیات تکمیلی کربلای 5
🔹منطقه شلمچه
🔸گروهان شهید بهشتی
🔸 تولد 1342/05/01
🔸 شهادت 1365/12/10
🔸 مزار شهید: گلزار شهدای یافت آباد
🔹 برای شادی روحش فاتحه ای قرائت کنیم به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد.
🔹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
هیات ثارالله (علیه السلام) رزمندگان گردان مالک اشتر
@defae_moghadas2
❣
4.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر کمتر دیدهشده از شهیدان زاهدی، کاظمی، باکری و کاوه در عملیات بدر
🔹امروز سالروز شهادت سردار حاج علی زاهدی در بخش کنسولیِ سفارت ایران در دمشق توسط رژیم صهیونیستی است.
┄┅┅┅┅❁❤️🌺🌸🌹🌸❁┅┅┅┅┄
@defae_moghadas2
❣