eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🔻 " آخرین دیدار " شب عملیات کربلای ۴ برگرفته از کتاب پشت دروازه شهر، خاطرات علیرضا معینیان بعد از اینکه حاج اسماعیل، صبح در مسجد بهبهانی آبادان از ما خداحافظی کرد و جدا شد، دیگر ایشان را ندیدیم تا موقع شام ساعت هشت. در حالی که با کادرگردان مشغول رفع و رجوع کارها بودیم، در تاریکی آمد. در حالی که لباس سپاه به تن داشت وارد شد. با یک حالت بشاش و خوشحال، کلاه پارچه ای را از سرش درآورد و محکم به زمین زد! گفت حاج اسماعیل وارد می شود. شروع کرد به شوخی کردن و انگشت اشاره خود را در شکم این و آن فرو کردن. خیلی سرحال بود. من از لحظه ای که وارد شد، آن حالت خاص را دیدم و استنباط کردم از شهادت خودش خبر دارد. آن شادی و آرامشی که در او وجود داشت را با حالت‌های دیگران که استرس این را داشتند، که آیا میتوانیم خط را بشکنیم یا نه؟ مقایسه کردم. بعد سئوال کرد چه خبر؟ شام خوردید؟ چی خوردید؟ گفتم بله، مرغ خوردیم. گفت، ما عسل و گردو خوردیم و الان گرم گرمیم. می‌خواهیم برویم در آب سرد، جایمان خیلی راحته. ادامه داد بعد از اینکه خط را شکستیم، بالای خاکریز می نشینم. از آن بالا وقتی شما با قایق‌ها می آیید و در آب می افتید و با لباس‌های خیس از سرما می‌لرزید، در وضعیتی که بدون درگیری از سیم های خاردار می‌گذرید، من در حالی که چای داغ میخورم و لباس غواصی به تن دارم به شما نگاه می‌کنم و میخندم. بعد از مقداری که پیش ما بود بلند شد و به یکی دو اتاق از نیروها در آن تاریکی سرکشی کرد. با نیروها خوش و بشی کرد و برگشت، گفت من دیگر باید بروم، چون باید لب اروند آماده باشیم تا دستور حرکت را بگیریم. رفت و این آخرین دیدار ما با او بود. ◇◇◇ در آن شب، نه من و نه هیچکس دیگر منظورش را نفهمیدیم. تا اینکه همانطور که گفته بود، در ساعت دوشب، در حالی که با لباس‌های خیس از خاکریز بالا می‌رفتیم، از سرما به شدت می‌لرزیدیم. بعداً جریان شهادت حاجی را که شنیدیم، متوجه شدیم موقع عبور از خاکریز، همانجا مورد اصابت قرار می گیرد، به شهادت میرسد و برای اینکه جزر و مد آب پیکرش را نبرد، بچه های غواص او را بر بلندای خاکریز قرار داده بودند. و به یقین روح بلندش در آن لحظات، از جایگاهی رفیع ، البته شاد و خندان، ناظر بر عملکرد ما بوده است. @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻سه شهید بی سر ..... در عملیات کربلای 5 ، سه دادیم که نامشان حسین بود و هیچ کدامشان سر نداشتند. ❣شهید حسین منگلی، ❣شهید حسین فتحی، ❣شهید حسین زارع هر سه نفر با اقتدا به سرور و سالار شهیدان و آموزگار مکتب وحی سرو جان خود را تقدیم اسلام و آرمان های بلند آن کردند. از کتاب بچه های حاج قاسم @defae_moghadas2
❣ 🔻 یادش بخیر شهید عبداله محمدیان در دویدن های صبحگاه اشعاری می خواند که تکلیف همه را در عملیات روشن می کرد. آن گاه که محکم پا میزدیم و می خواندیم کوه از جایش اگر بجنبد ✊ تو از جایت سری نجنبان جمجمه را خدا سپاران دندان ها را بهم فشاران غافل از خدا مشو تو و این اشعار حماسی چیزی نبود جز سفارشات و توصیه های امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه ✍ اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست @defae_moghadas2
 من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست می بده تا دهمت آگهی از سر قضا که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست @defae_moghadas2
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ رابطه آسمانی شهید معتمدزرگر و شهید جامعی/ برادر آزاده مهدی کرباسی @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔴 رضای مهربان شهید داود علی پناه از تبحر و تجربه بالایی در مسائل نظامی برخوردار بود. قبل از عملیات بدر توصیه می کرد که مبادا در شب عمليات کسی را اسیر کنید. به من هم ماموریت داده بود تا اگر کسی را اسیر کردند کار او را همانجا تمام کنم. به شب عملیات رسیده بودیم و درگیری های جسته گریخته ای که در خط داشتیم. در یک لحظه متوجه شهيد کعبه زاده شدم که با اسیری به طرف ما آمد و گفت عیسی! یک اسیر شیعه گرفتم که خیلی مظلوم است و چنين و چنان. گفتم رضا! بزنش. گفت دلم نمیاد خیلی مظلومه! من هم گفتم جواب داود را خودت بده. چند دقیقه ای نگذشته بود که یکی از بچه ها دوید و گفت اسیره رضا را زد. دویدم و بالاسر رضا رسیدم و دیدم رضا دارد چشم هایش را می بندد. همانجا از خجالت اسیری که ناجوانمردانه عمل کرده بود در آمدم و انتقام را گرفتم. عیسی مهدی پور گردان کربلا @defae_moghadas2 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔅 یادش بخیر زمان دفاع مقدس اغلب مادرها بین خودشان یک کَل‌کَل داشتند که وقتی فرزندشان به عملیات می رفت 💥🔥⚡️💥 انتظار شهادت از او داشتند. ‌دوستی می گفت، بار دوم که از جبهه برگشتم مادرم جواب سلامم را نداد و گفت:" باز که‌ برگشتی"؟؟! 😳😢 🔅 بهروز خسروی @defae_moghadas2