❣فرزندان خود را به گونهای تربیت نمایید که شیران روز و زاهدان شب باشند. شهادت یک فرد باعث سرافرازی خانواده او در روز قیامت میشود. ای مردم، دنیا محل امتحان است، دل به دنیا نبندید و به فکر قیامت باشید چرا که قیامت آخرین مقصد ماست. در مادیات غرق نشوید که موجب فراموشی یاد خدا میشود. اندیشه صحیح آدمی حکم میکند که انسان باید سرمایه و هستی خود، یعنی جان و مال خویش را به بهای اندک و ناچیز نفروشد.، بلکه با سرمایه خود بیشترین بها را بدست آورد. همه جبههها دانشگاهی هستند كه در آن درس خلوص و عشق و فداكاری در راه رسيدن به لقا الله آموخته میشود. درس ايثار و جانبازی درس چگونه زيستن و چگونه مردن و درس عزت و شرف و درس جهاد و گذشت و
يگانه راه تحصيل رضای دوست در انوار جمال معشوق، جز از طريق جهاد اكبر ميسر نيست. ای رزمنده بدان این همه ارزشها و پاداشها و عظمتها در صورتی است که نیت انسان خدا باشد و به قصد قربت الهی آمده باشد.
🌷شهید: عبدالله سپهری مهر
تاریخ ولادت:۱۳۴۷/۱۲/۰۱
تاریخ شهادت:۱۳۶۶/۴/۸
محل شهادت:ماووت عراق
نام عملیات: نصر چهار
محل دفن: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣شهادت با لب تشنه
🔹شهید حاجی مراد نادری در آخرین ماموریتش که برای دستگیری متهم رفته بود با اینکه حکم قانونی داشت در خانه را نشکست و کلیدساز آورد تا در را باز کند، میگفت نباید به مردم خسارت بزنیم. در همان حال به یکی از سربازها گفت : «خیلی تشنه ام. یه لیوان آب برام بیار...» اما چند لحظه بعد حرفش را پس گرفت و گذاشت برای بعد از انجام ماموریت.
🔹وقتی در باز شد شهید نادری به داخل منزل رفت یکدفعه صدای رگبار شنیده شد. نیروهایش وقتی رسیدند پیکر غرق به خون حاجی مراد را دیدند، وی حتی حاضر نشد در خانه این شخص مجرم را بشکند
از وقتی شهید حججی به شهادت رسیده بود حاجی مرادی جور دیگه ایی شده بود، بچه هامی گفتند حاجی نور بالا میزنه، توی کار خیلی جدی بود وقتی یکی از رده بالاها زنگ زده بود و کار غیرقانونی ازش می خواست باهاش جروبحث کرد که من پارتی بازی نمی کنم حتی برای خانواده ام.
شهیدحاجی مراد نادری رییس یکی از کلانتری های دزفول هفتم آذرماه 97 دراثر اصابت گلوله ی سارق مسلح به سینه اش حین درگیری به شهادت رسید.
شادی روحش صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣گر گذرتان به گلزار شهدای اهواز میافتد در قطعه دو به زیارت شهید سید مهدی موسوی هم بروید و دقایقی را در کنار تربت پاک او- که در نزدیکی تربت پاک شهید بیژن ماسوریان است- خلوت کنید.
خبرگزاری فارس- حسین یزدی: روزهای خردادماه سال ۱۳۹۲ یکی پس از دیگری سپری میشود و هنوز به نیمه نرسیده که خبری در سطح شهر اهواز دهان به دهان میچرخد: «یکی از بسیجیان اهواز به نام سید مهدی موسوی در کشور سوریه به شهادت رسید».
خبر همه جا میپیچد ولی به جز افراد محدودی هیچ کس نمیداند، که سید مهدی موسوی در اوج جنگ و ناآرامیهای آن زمان، چگونه و برای چه به سوریه رفته است؟ نفرات کمی جواب این سوال را میدانند که آن دوران هم نمیشد آن را بیان کنند.
اعلام میشود که هواپیمای حامل پیکر مطهر شهید سید مهدی موسوی ساعت ۱۶ روز یکشنبه ۱۶ تیرماه سال ۱۳۹۲ در فرودگاه بینالمللی اهواز به زمین مینشیند و این افتخار ایران اسلامی به زادگاهش شهر اهواز بازمیگردد.
گرمای هوای نیمه تیرماه اهواز آن هم ساعت ۴ بعدازظهر را کسی نمیتواند تصور کند به جز آنها که آن را از نزدیک لمس کردهاند، دمایی نزدیک به ۵۰ درجه سانتیگراد، اما این شدت گرما هم نمیتواند مانع از حضور مردم همیشه در صحنه استان خوزستان و اهواز در آیین استقبال از شهید عزیز خود سید مهدی موسوی شود، با اینکه خیلیها نحوه شهادت را نمیدانند ولی خود را به فرودگاه اهواز میرسانند تا پیکر شهید خود را در بر بگیرند..
@defae_moghadas2
❣
❣ بسیجی شهید سید مهدی موسوی
ادامه👇
آیین وداع با بسیجی شهید سید مهدی موسوی نیز در مسجد النبی(ص) منطقه لشکر اهواز برگزار میشود که سیل جمعیت به سوی میعادگاه مردم خوزستان سرازیر میشود، شبستان، حیاط و خیابانهای روبهرو و کنار مسجد مملو از سیل جمعیت است.
با اینکه اعلام میکنند که مراسم وداع با شهید سید مهدی موسوی بعد از نماز مغرب و عشا آغاز میشود اما مگر میشود از اهواز کسی شهید شود و مردم، خانوادهاش را تنها بگذراند، خیلیها از ساعتها قبل به مسجد آمدهاند تا در مراسم شبی با شهید حضور یابند.
نماز مغرب و عشا به جماعت اقامه میشود ولی لحظه به لحظه بر خیل جمعیت افزوده میشود، امشب قلب اهواز در مسجدالنبی(ص) میتپد همانجایی که سید مهدی، بارها در آن آرزوی شهادت کرده است.
پیکر سیدمهدی درون تابوتی که آرزویش را داشت قرار دارد و پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران تابوت را در بر گرفته است، رمز و رازی دارد این پرچم مقدس، همه دوست دارند در هنگام رفتن، تابوتشان به این پرچم مزین باشد و حالا شهید موسوی به آرزوی خود رسیده است.
فرمانده سپاه حضرت امام حسین(ع) اهواز اعلام میکند که بسیجی شهید سید مهدی موسوی که جانشین حوزه 10 شهری اهواز بود در روزهای گذشته در درگیری با اشرار مسلح و ایادی استکبار جهانی به شهادت رسیده است ولی کم کم این مسئله بیان شد که او برای دفاع از حرم بانوی دو عالم حضرت زینب کبری(س) و نازدانه برادرش حضرت رقیه خاتون(س) به دیار دیگری هجرت میکند و در این راه به فیض شهادت نائل میآید.
صبح روز دوشنبه هفدهم تیرماه ۱۳۹۲ شهر اهواز حال و هوای دیگری دارد و ملائک الهی آمدهاند، روح پر فتوح جوانی برومند را با خود به بهشت ببرند تا در جوار سردار خط شکن جبههها سردار سرلشکر شهید علی هاشمی سکنی گزیند.
مردم خوزستان با حضور در میعادگاه عشق و دلدادگی حسینیه عاشقان ثارالله، آمدهاند تا برای آخرین بار با فرزند شهید خود سید مهدی موسوی وداع و او را تا دروازههای بهشت بدرقه کنند.
همه آمدهاند از همه اقشار، پیر و جوان، زن مرد، حتی آنان که تا کنون سید مهدی را ندیدهاند و او را نمیشناسند هم حاضر شدهاند، زیرا او شهیدی از ذریه حضرت فاطمه زهرا(س) است مگر میشود خوزستانیهای غیرتمند از این سید شهید تجلیل نکنند.
@defae_moghadas2
❣
❣ شهید سید مهدی موسوی
ادامه👇
شهید موسوی با حضور گسترده مردم خوزستان تشییع میشود و در کنار شهید غلامرضا بازاری، شهید احمد پیربابا و جانباز شهید سید احمد موسویکربلایی در قطعه دو گلزار شهدای اهواز آرام میگیرد و تربت پاکش تا ابد زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان میشود.
اما سید مهدی موسوی که بود که این چنین در زمین و آسمان عزیز میشود و مردم دیارش اینگونه از او تجلیل و به نیکی یاد میکنند.
شهید سید مهدی موسوی نخستین شهید مدافع حرم خوزستان پانزدهم مهرماه سال ۱۳۶۳ در کوی انقلاب(کمپلو) اهواز به دنیا میآید، دبستان را در مدرسه دکتر علی شریعتی و راهنمایی را در مدرسه سروش و دبیرستان را در مدرسه شهدا و دو سال آخر را در مدرسه ۲۲ بهمن کوی جمهوری اسلامی یا همان آخر آسفالت با موفقیت به پایان میرساند.
در سال ۱۳۸۲ در رشته کامپیوتر وارد دانشگاه آزاد میشود و مدرک کاردانی را در این رشته میگیرد، پس از آن مقطع کارشناسی را با رشته مدیریت بازرگانی آغاز میکند، کارمند صنعت معدن تجارت میشود و در سال ۱۳۸۸ ازدواج میکند.
آن طور که خانواده شهید موسوی میگویند سید مهدی از ابتدا عاشق شهید و شهادت بود، اوایل حمله گروههای تروریستی به کشورهای اسلامی، وقتی که میشنود تکفیریها تهدیدی برای حرم عقیله بنی هاشم(س) در سوریه هستند، در حال و هوای خودش نبود و به کل تغییر میکند تا اینکه با تلاش فراوان موفق میشود که به سوریه اعزام شود..
@defae_moghadas2
❣
❣ادامه👇
در بهمنماه سال ۱۳۹۱ بود که برای نخستین به سوریه اعزام میشود، هیچ کسی از رفتنش مطلع نمیشود تا اینکه بعد از دو ماه به سلامت به خانه برمیگردد، پس از بازگشت دیگر او، سید مهدی قبلی نیست زیرا دایم دلش در سوریه است، به همین خاطر نیز برای رفتن دوباره خیلی تلاش میکند، آنقدر پافشاری میکند تا اینکه بار دیگر اعزام میشود.
در اوایل تیرماه سال ۱۳۹۲ برای بار دوم به سوریه اعزام میشود اما ماموریت دوم او زیاد طول نمیکشد و چند روز بعد از اعزام یعنی روز دهم تیر به فیض شهادت نائل میشود و به آسمان پرواز میکند تا نامش به عنوان نخستین شهید مدافع حرم استان خوزستان و شهر اهواز ثبت شود، هر چند تا سالها بعد از شهادتش، نامش بر روی سنگ مزارش به عنوان زائر حضرت زینب کبری(س) ثبت شده بود.
اما حالا دیگر همه شهید سید مهدی موسوی را که قبل از شهادت جانشین حوزه ۱۰ شهری اهواز بوده را به عنوان نخستین کارمند شهید مدافع حرم کشور، نخستین دانشجوی مدافع حرم کشور و دومین بسیجی شهید مدافع حرم کشور میشناسند.
همیشه میگفت سعادت این دنیا و آن دنیا در حرکت در مسیر ولایت فقیه است، تأکید میکرد از منویات رهبری پیروی کنید. هر چه رهبر و مقتدای ما گفتند همان است، حتی اگر یک اشاره کوچکی هم به یک مطلب داشتند باید همان صحبت اجرا شود. میگفت نباید در مقابل رهبر انقلاب چیزی کم یا زیاد بگوییم بلکه هر چه فرمودند باید بدون کم و کاست اطاعت کنیم و در مسیری که ایشان ترسیم کردهاند گام برداریم.
@defae_moghadas2
❣
❣روایت پدر شهید 👇
سید حسن موسوی پدر نخستین شهید مدافع حرم خوزستان درباره پسرش نکاتی جالب توجهی به خاطر دارد: «شهید سید مهدی موسوی سفارشات زیادی داشت ولی مهمترین آنها تاکید بر پیروی از ولایت بود و همیشه میگفت که در راه ولایت باشید و در این مسیر حرکت کنید.
میگفت که حتی اگر زمانی خدای ناکرده من نیز از راه ولایت منحرف شدم و در مسیر دیگری رفتم شما راه ولایت را ادامه دهید و این مسیر را رها نکنید که سعادت در این راه است.
همیشه بر پیروی از منویات حضرت امام خامنهای تاکید داشت و میگفت که هر چه رهبر و مقتدای ما گفتند و یا حتی به آن اشارهای داشتند همان است و باید اجرا شود.»
بیشتر وقتش را در مسجد محله و یا پایگاه بسیج میگذراند، هیچوقت مسائل کاریاش را بازگو نمیکرد و در جواب همه سئوالات نسبت به کارش میگفت: همین جا در محله هستم و در کنار دوستان و یا حرف تو حرف میکرد و جواب نمیداد.
@defae_moghadas2
❣
❣روایت پدر شهید:
ادامه👇
بسیار مردمدار بود، همه تلاش خود را به کار میگرفت تا کار مردم را انجام دهد، بسیار دلسوز و مهربان بود و برای یاری رساندن به خانوادههای بیبضاعت همه تلاش خودش را میکرد تا قدمی هر چند کوچک برایشان بردارد.
همسر شهید سید مهدی موسوی هم خاطرات خوبی از دارد: «به یاد ندارم در طول زندگی مشترک کلمهای دروغ از سید شنیده باشم.
ارادت خاصی نسبت به اهل بیت(ع) داشت و روضه حضرت زهرا(س) را خیلی دوست داشت. حتی بعد از شهادت هم به خواب یکی از دوستان مداحش میرود و میگوید روضه حضرت زهرا(س) را بخوان.»
در سالروز شهادت ائمه اطهار(س) لباس مشکی میپوشید. عاشق زیارت امام رضا(ع) بود و میگفت احساس میکنم هر وقت به زیارت میروم جزو عمرم حساب نمیشود. همیشه حق را میگفت و از گفتن حق هم هیچ واهمهای نداشت. رضایت من و پدر و مادرش برایش بسیار مهم بود و همه تلاشش را هم در این مورد میکرد.
اگر گذرتان به گلزار شهدای اهواز میافتد در قطعه دو به زیارت شهید سید مهدی موسوی هم بروید و دقایقی را در کنار تربت پاک او که در نزدیکی تربت پاک شهید بیژن ماسوریان است خلوت کنید زیرا که خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹ وعده داده که وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ.
@defae_moghadas2
❣
❣مادرم شما میدانید که امانتی بودم نزد شما و چه خوب که این امانت را به وقت تحویل دادید. به خدا سوگند که تو را در این دنیا بیشتر از هرچیز دوست میداشتم، ولی جهاد در راه خدا و شهادت را ترجیح دادم، و این باید بسی مایه افتخار باشد برایت، که توانسته بودی همچون فرزندی تحویل مکتب اسلام بدهید، و امیدوارم که فاطمه گونه باشید. از همه میخواهم به ارگانهای انقلابی همچون سپاه و بسیج و جهاد سازندگی و همچنین روحانیت احترام کنید و از آنها حمایت کنید و بدانید ابرقدرتهای جنایتکار نمیگذارند که ما راحت باشیم و راهی که من رفتهام راه تمام مسلمین جهان است. من هر وقت در میان این بسیجیان قرار میگیرم دل از دنیا میکَنم و دوست دارم در میان آنان باشم. بسیجیانی که از شهرهای دور و نزدیک در این جبهه گردآمدهاند تا از خاک اسلامی دفاع کنند.
🌷شهید: فرامرز خنیاب پور
تاریخ ولادت: 9/4/1338
تاریخ شهادت: 6/9/1366
محل شهادت: ارتفاعات گرده رش
نام عملیات:نصر هشت
@defae_moghadas2
❣
❣راه تو #خون میطلبد؛
مرد کیست ؟
تیرماه ۱۳۶۵؛ قلاویزان
📷 عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی
#نوجوانان
#دفاع_مقدس
#آزاد_سازی_مهران
#عملیات_کربلای_یک
@defae_moghadas2
❣
❣#بوی_عطر_گل_یاس
🔺حوالی ظهر بود؛ گرما بیداد می کرد؛ دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود با تمام قوا سعی در باز پس گیری ارتفاعات داشت؛ نور آفتاب به سود آن ها بود؛ رزمنده ها که تمام شب مشغول عملیات بودند در این ساعات؛ کمی خسته به نظر می آمدند. تدارکات نرسیده بود و بچه ها تشنه بودند.
🔺در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود؛ خسته و تشنه کیسه های شن را پر می کردند تا از گزند ترکش های توپ و خمپاره در اَمان باشند. سنگرها بدون سقف بود؛ چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود.
🔺دوربینم را برداشتم و برای گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم. صدای سوت توپ و خمپاره باعث می شد دائم خیز بروم. بچه های رزمنده دیگر به خوبی با این صداها آشنا هستند. گوش ها عادت میکند و میتوانی بفهمی که این صدای توپ از طرف خودیهاست یا دشمن؛ تا بیجا خیز نروی!
🔺نمی دانم برای چند دقیقه چه شد که عراقی ها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپ؛ بالا و پایین می شدم. کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم. در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک؛ باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم؛ گوش هایم تقریبا چیزی نمیشنید؛ به نظرم آمد که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده؛ از موج انفجارها کمی گیج بودم.
🔺دیدم بچه های زیادی به روی زمین افتاده اند؛ در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیش سیاه شده بود و ترکشهای آن تمامی صورتش را گرفته بود. بی اختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبه های سنگرهای شنی کمک میگرفت. جلو رفتم؛ صدای زمزمه اش را می شنیدم؛ به آرامی می گفت:
🕌 #آقا_اومدم
🌴 #حسین_جان_اومدم😭😭
🔺وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم؛ همچنان نجوا می کرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسیدم و به او گفتم :عزیزم؛ فدات بشم؛ چیزی نیست و نا امیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم.
🔺حالا اشک هایم با خون های زلال او در هم آمیخته شده بود؛ دیگر نجوا نمی کرد و به آسمان چشم دوخته بود. امدادگر آمد؛ اما ... لحظه ای بعد گفت: "کاری از دستم بر نمی یاد؛ شهید شده؛ برادر زحمت می کشی ببریش معراج شهدا ...!
(معراج شهدا جایی بود که وقتی بچه ها شهید می شدند؛ آن ها را کنار هم می گذاشتند تا بچه های گردان تعاون آن ها را به عقب منتقل کنند.)
🔺در حالیکه تمام بدنم می لرزید او را بغل کردم؛ انگار فرشتگان زیر پیکر پاکش را گرفته بودند. آنقدر سبک بود که به راحتی در بغلم جای گرفت و از زمین بلندش کردم. امدادگر با دست؛ محل معراج شهدا را نشان داد. قبل از اینکه او را در کنار سایر شهدا بگذارم؛ صورتش را بارها و بارها بوییدم و بوسیدم؛ به خدا؛ بوی عطر گل یاس میداد...
✍🏻 راوی: عکاس دفاع مقدس
سید مسعود شجاعی طباطبایی
#دفاع_مقدس
#نوجوانان
#عملیات_کربلای_یک
📆 ۹ تا ۱۹ تیرماه ۱۳۶۵ - سالگرد عملیات کربلای یک — آزادسازی مهران
🇮🇷 یاد شهدا؛ کمتر از شهادت نیست ...
#نوجوانان
#دفاع_مقدس
#آزاد_سازی_مهران
#عملیات_کربلای_یک
@defae_moghadas2
❣