eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ 👈 تشویق صدام برای حمله به ایران تلویزیون الجزیره: حامد الجبوری وزیر امور ریاست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان احمد حسن البکر و صدام حسین گفت: جرج براوون وزیر امور خارجه وقت انگلیس و شاهپور بختیار نخست وزیر سابق ایران که در پاریس اقامت داشت و ژنرال نصیری در جلسه ای با صدام وی را به حمله به ایران تشویق کردند.  @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و شصت و هشتم: تبعیدی ها در آغوش یاران جدید با دلی گرفته و چهره ای مغموم و چشمی گریان وارد بند یک شدیم. یه تعدادم از بند چهار اورده بودن. تعدادی از بند یک و دو هم جدا کرده بودن و جای ما بُرده بودن. بعد از ساعاتی توقف در محوطه بین بند یک و دو، بالاخره تبعیدیای بندِ سه و چهار رو بین شش تا آسایشگاه تقسیم کردن و من به آسایشگاه یک از بند یک داده شدم. طبق رسم و رسوم اسارت ، تعدادی از بچه ها به استقبال ما اومدن و خوشآمد گفتن، در آغوش کشیدن و دلداری دادن. دیگه همه با تلخی های جابجایی و جدا شدن ناگهانی از دوستای قدیمی آشنا بودن و می دونستن الان ما تو چه وضعیت نابسامان روحی روانی هستیم. گریه های جوهر محمدیان هنوز جلو چشمام بود و آزارم می داد. هر آسایشگاه ده گروه داشت و بچه ها به گروهای نه و ده نفره تقسیم شده بودن که با هم و داخل یه ظرف غذا می خوردن. مسئول آسایشگاه پرویز، از بچه کرمانشاه بود و گرایش به منافقین داشت، اما اینو پیش بچه ها بروز نداده بود و طوری مزورانه رفتار کرده بود که بچه های آسایشگاه ازش راضی بودن. این قضیه رو فقط من می دونستم اونم بخاطر اطلاعاتی بود که جوهر محمدیان و حیدر ارباب پور در باره ش به من داده بودن. جوهر می گفت وقتی اسیر شدیم این پرویز و یکی دیگه ما رو لو داده بودن و از عراقیا تقاضای پناهنده شدن به منافقین کرده بود ، ولی بعثیا ترتیب اثر نداده بودن و با بقیه فرستاده بودنش اردوگاه. تعجب می کردم چطور تونسته بود بچه ها رو فریب بده و خودشو تو دلشون جا بزنه. می دونستم یه روزی زهرشو خالی می کنه. با تعدادی از بچه های شاخص حرف زدم و ماهیت اونو براشون شرح دادم ولی باورشون نمی شد و می گفتن تو این مدتی که ارشد آسایشگاه بوده با بچه ها کنار اومده و خوشرفتاری کرده. دیدم بی فایده اس و زمان می خاد تا اینا به ماهیت اصلیش پی ببرن. چن نفر هم نوچه دور و بر خودش جمع کرده بود و پیش عراقیا هم خرش می رفت. لذا بدون اینکه باهاش سر شاخ بشم سعی کردم که بدون ایجاد حساسیت و تنش باهاش رفاقت گونه رفتار کنم و زمینه رو برای مسائل فرهنگی آماده کنم. بچه های گروه یک که اکثرا اصفهانی بودن منو بردن پیش خودشون و شدم همسفره اونا. خیلی بچه های باصفا و مؤمنی بودن. همه اهل حال و معنویت. سرشون تو دعا بود و حفظ قرآن و بحثای مذهبی و خیلی شبا برای گرفتن روزه مستحبی نماز شب پا می شدن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
4_5929024441697698729.mp3
زمان: حجم: 7.7M
🍂 🔻 نواهای ماندگار حاج صادق آهنگران نوحه زیبای 🔴 تخریب چی برگرد کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 "جنگ پا برهنه" «جنگ پا برهنه» نوشته رحیم مخدومی شامل ۲۴ خاطره با نثری روان و دلنشین است که سعی می کند تنها به دود و آتش و بوی باروت بسنده نکرده و نقبی به لایه‌های زیرین جنگ و شخصیت رزمندگان هم بزند. از ابتکارات زیبای کتاب آن است که هر خاطره با آیه‌ای از قرآن آغاز می شود؛ آیه‌ای به عنوان مقدمه که با خاطره همبستگی معنایی داشته و به نوعی ریشه‌های جنگ پا برهنه را مشخص می کند. این کتاب شامل خاطرات راوی از مقاطع مختلف جنگ و از جمله عملیات های والفجر ۸ و کربلای ۵ است. البته بیشتر تمرکز نویسنده بر شخصیت های حاضر در جبهه است و حوادث و رویدادهای جنگ به مراتب در حاشیه قرار گرفته اند. متن تقریظ مقام معظم رهبری برای این کتاب: «بسم الله الرحمن الرحیم ـ این انعکاسی از رنج های مردم پا برهنه است که به خصوص در مقایسه با فداکاری همین مردم، بسی جانکاه و تلخ و ناپذیرفتنی می نماید و وقتی روح لطیف و حساسی منظره این هر دو را به چشم دیده بلکه با آن زیسته باشد، با زبانی به همان تلخی آن را روایت می کند و البته توسن خیال اهل هنر همیشه و در همه‌ی میدان ها از واقعیت پیشی می گیرد ....» (شب جمعه 9/12/70) @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 نمونه ای از کتاب بیست تا عراقی از پل عبور کردند، الان محاصره‌مان می‌کنند، تصمیم گیری در یک گردان بدون فرمانده مشکل است. ولی باید چاره‌ای اندیشید. شجاعانه‌ترین فکری که به نظر می‌رسد این است؛ نیرو‌هایمان از حوالی پل کنار بکشند و با مهمات باقی مانده جلوی پیش روی عراقی‌ها را از رو برو بگیرند. عده‌ای که کشته شوند مابقی پا به فرار می‌گذارند. همه در فکر چاره‌اند که ناگهان مجتبی تیربارش را بر می‌دارد، به طرف پل می‌دود و پشت عراقیهای تازه از پل عبور کرده را می‌بندد. همه در شگفت‌اند مجتبی روی پل می‌ایستد و با فریاد الله اکبر عراقی های از پل گذشته را به رگبار می‌بندد.» (ص ۳۱ و ۳۲) 🍂
🍂  دیالوگ های ماندگار سینمای دفاع مقدس ▪️ عباس در آژانس شیشه‌ای: «مو اصلا توقعی نداشتم... سر زمین بودوم با تراکتور، جنگ که تموم شد رفتم سر همو زمین، بی‌تراکتور! مو حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم. حالا برا مو زور داره که همچی تهمتی‌ به مو بزنن... خواهر با شمام!  شما سهمتون رو دادین، سمهتون همین نیشایی بود که زدین. دست شما درد نکنه...» 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا