🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت صد و هفتاد هفتم:
"هزار پیشه اسارت"
از فعالیتای دیگه که در اردوگاه ۱۱ تکریت از جمله آسایشگاه ما که بسیار جذاب، مفید و در عین حال خطرناک بود، بحث تحلیل اوضاع و تشریح اون بصورت سخنرانی کوتاهِ پنج تا ده دقیقهای بود که بعضی از بچهها با بررسی اخبار تلویزیون عراق و دو روزنامه عربی و انگلیسی و شمِ سیاسی خودشون گاهی اوضاع رو به گونهای امیدوارکننده تحلیل میکردن. گاهی چند نفر همفکری میکردن و نتیجه بحث و تبادل نظرشون میشد یه تحلیل که برای همه بیان میشد. برای جمعآوری خبر هم منابع ما، تلویزیون عراق، نشریه هفتگی منافقین، برخی خبرای جسته و گریختۀ سربازای عراقی مورد اعتماد و اسرای تازه بود.
ارتباط ما با جهان خارج بطور کامل قطع بود و در این چهار سال همینا منابع خبری ما بودن که گاهی از برآیند اینا بچهها خبرها و تحلیل هایی رو به اطلاع بقیه می رسوندن.
🔻 مسابقات فرهنگی و هیأت داوری:
کمتر برنامهای به اندازه مسابقات فرهنگی برای بچهها جذابیت داشت. مسابقات که با گروهبندی و اهدای جوایز همراه بود، بشدت مورد استقبال واقع میشد. مسابقات بدین صورت بود که افراد به گروهای چهار نفره تقسیم میشدن و به صورت دورهای با هم رقابت میکردن. سؤالات شامل سؤالات ورزشی، تاریخ اسلام ، احکام ، اطلاعات عمومی، هوش و اعتقادات بود و دو گروه چهارنفره در مقابل هم قرار میگرفتن و دو نفر هم به عنوان مجری و داور حضور داشتند و در پایان سلسله مسابقات به سه گروه برتر جوایزی که عمدتا تسبیح با هستۀ خرما و سنگای تزئینی که توسط گروه خدمات و تهیه جوایز و با زحمت فراوون تهیه میشد اهدا میگردید. برای اینکه برنامه مسابقات لو نره، در حین اجرای مسابقه در دو طرف آسایشگاه چن نفر نگهبانی میدادن و تا سر و کله نگهبان عراقی از دور پیدا میشد افراد سریع از حالت مسابقه خارج میشدن و به حالت عادی با هم گفتگو میکردن. جذابیت این مسابقات این بود که هر گروه تعدادی هوادار داشت و اونا رو تشویق می کردن و مسابقه، خیلی به صورت جدی برگزار میشد و حتی بعضی وقتا افراد به نحوۀ داوری اعتراض میکردن. اجرا و داوری این مسابقات به عهده من و یکی دیگه از دوستان بود ولی در تهیه سوالات افراد زیادی کمک میکردن.
ادامه دارد ⏪
@defae_moghadas
🍂
4_5774115116043731749.mp3
زمان:
حجم:
2.5M
🍂
@Hemasehjonob1
🔴 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
🔻 اربعین حسینی
⏪ قافله غم
رسیده قافله غم
بسوی شام بلا
به دشت کرب و بلا
به دشت کرب و بلا
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
🔻 شعر: حبیب اله معلمی
🔻 زمان اجرا: نامعلوم
🔻 حجم: 2.38
🔻 مدت آهنگ: 11:23
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
@defae_moghadas
🍂
1_114373899.mp3
زمان:
حجم:
4.61M
🌹اي همسفر اي همنفس اي روح اميدم
بردار سر از خاك من از شام رسيدم
محمود کریمی - اربعین
#الحسین_یجمعنا
🏴
🍂
🔻 #کتاب
"دارساوین"
کتاب دارساوین یادداشتهای روزانه فتح الله جعفری از سال 1352 تا 59 است. سردار فتح الله جعفری راوی کتاب و سعید علامیان نویسنده کتاب هستند.
«دارساوین» اثری مستند در حوزه خاطرات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است که در آن خاطرات سردار فتحالله جعفری نوشته شده است. این کتاب در بردارنده خاطرات شفاهی و بر اساس متن یادداشتهای روزانه وی و به صورت پرسش و پاسخ تدوین شده است.
سعید علامیان درباره این کتاب گفت: «دارساوین» خاطرات جالبی از نحوه استقرار امام خمینی(ره) در قم و زمان انتقال ایشان به بیمارستان قلب تهران را در بر دارد. همچنین خاطراتی درباره استقرار ایشان در ساختمانی واقع در خیابان دربند در فروردین سال 1359 بیان شده که پیش از این منتشر نشده بود.
وی افزود: بخش بعدی کتاب مربوط به خاطرات سردار جعفری همراه با گروه 64 نفری در منطقه کردستان است که وی به همراه این گروه در ستونکشیهایی که صیاد شیرازی برای پاکسازی این مناطق انجام میداد، همراه شدند. خاطرات اسیر شدن آنها در کردستان برای پاکسازی مناطق، از جمله خاطرات جذاب کتاب است.
لازم به ذکر است؛ کتاب بر ساختار بنا شده است؛ به این معنی که در بخش نخست خاطرات و دستنوشتههای روزانه جعفری از وقایع مختلف نقل شده و در بخش دوم پرسش و پاسخ میان راوی و نویسنده کتاب برقرار شده که در درک لحظات مختلف و دانستن از جزئیات بیشتر به مخاطب کمک فراوانی میکند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻بخشی از کتاب:
آن روز صبح با صیاد شیرازی عازم تپه دیده بانی شدیم. او با سردشت در تماس بود، گرا می داد و از پادگان سردشت توپخانه ۱۰۵ میلیمتری شلیک می کرد. وقتی به اردوگاه برگشتیم. نزدیک اذان ظهر بود. دیدم صیاد شیرازی آستین هایش را بالا زد و گفت: «الان وقت نماز است، اول نماز بخوانیم، بعد ببینیم چه کار باید بکنیم.»
تا آن روز گاهی نمازم را با تاخیر و غیر اول وقت می خواندم. موقع خداحافظی به صیاد شیرازی گفتم: «امروز درس خوبی از شما یاد گرفتم.» پرسید: «چه درسی؟» گفتم: «نماز اول وقت.» گفت: «نماز اصل است؛ همه این کارها برای نماز است، من هم این را از آقارحیم [صفوی] یاد گرفتم.»
🍂