🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و نود و یکم
روز پایانی اسارت
بالاخره بعد از قریب به چهل و چهار ماه اسارت بصورت مفقود و بی نام نشان روز موعود فرا رسید و اول صبح روز شنبه ۲۴ شهریور هفت نفر از نمایندههای صلیب سرخ شامل پنج مرد و دو زن که سوئدی بودن وارد اردوگاه شدن و به هر کدوم از ما پرسشنامهای دادن و ما هم سریع پر کردیم و مراحل ثبت نام طی دو سه ساعت انجام شد.
این اولین باری بود که چشممون به نمایندههای صلیب سرخ میخورد، در حالی که طبق قوانین بین المللی و کنفوانسون ژنو در مورد اسرا، عراق موظف بود بلافاصله بعد از اسارت ما، آمار اسرا رو به صلیب تحویل بده و ما در طول دوران اسارت حق مکاتبه با خانواده و سایر مزایا رو داشتیم، اما همۀ این حقوق از ما سلب شد و چهار سال دور از چشم دنیا در سختترین شرایط نگهداری شدیم و تعداد زیادی از ما رو بشهادت رسوندن. هر چه بود گذشت و حالا چند ساعت به آزادی، صلیب دیده بودیم. ولی همچنان و حتی به نماینده های صلیب اعتمادی نداشتیم و دل تو دل بچهها نبود و برای آزادی و بوسیدن خاک وطن لحظه شماری میکردیم.
قبلا توضیح دادم که یه سال تموم از داشتن قرآن محروم بودیم و با چه سختی و بعد از بارها درخواست و التماس، به هر آسایشگاه ۱۲۰ نفری فقط یه جلد قرآن دادن و هر وقت هم دلشون میخواست به بهونههای مختلف و برای مجازات ما قرآنا رو جمع میکردن. حالا برای این که خودشون رو مسلمان و تابع قرآن جلوه بِدن به تعداد تمومی اسرا قرآن تهیه کرده بودن و بعد از ثبت نام و سوار شدن به اتوبوس یه قرآن دست بچه ها میدادن. ما روزای قبل این صحنهها رو از تلویزیون عراق دیده بودیم و زورمون میومد قرآن رو از دست بعثیایی بگیریم که ۴ سال به خاطر قرآن و دعا خوندن ما رو شکنجه کرده و کتک زده بودن و محدویتای زیادی برامون ایجاد کردن. لذا توی شورای فرهنگی تصمیم گرفته شده وقتی قرآن رو به دستمون دادن به قرآن ادای احترام کنیم و ببوسیم و روی هر دو چشم قرار بدیم و دوباره سرجاش بذاریم و این کارو انجام دادیم. قبل از سوار شدن به اتوبوس بچهها از یه دست قرآن رو میگرفتن و میبوسیدن و به صورت و چشماشون میمالیدن و با احترام از اون دست دوباره سر جاشون میذاشتن. این قضیه اونقدر برای بعثیا گرون تموم شد که نزدیک بود تبادل رو به هم بزنن و درگیری آغاز بشه و حتی تهدید کردن اگه کسی با خودش قرآن رو نبره نمیذاریم برگرده ایران ، امّا یاد گرفته بودیم که چاره کار فقط استقامته و هفت نفر صلیب سرخی هم شاهد ماجرا بودن.
وقتی توپ و تشرشون جواب نداد با اشاره فرمانده کوتاه اومدن و هیچکدوم از ما قرآنِ تزویر بعثیا رو همراه خودمون به ایران نیاوردیم.
ادامه دارد
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
آنروز را گذراندیم تا بعد از ظهر همان روز دستور جابجایی با نیروهای تازه نفس به ما رسید. هر چه بود یک روز را در آب گذرانده بودیم، دو عملیات سنگین کرده و هفت روز در برابر پاتک دشمن ایستاده بودیم و خط چهارکیلومتری را با کمک گردان های دیگر لشکر حفظ کرده بودیم و این در حالی بود که نشسته می خوابیدیم و تغذیه مناسبی نداشتیم.
قبل از ورود نیروهای جدید قایق ها رسیدند و سوار شدیم تا به عقب برگردیم. قایق ها بمرور حرکت می کردند و ساعتی نگذشته بود که کل گردان به جاده معروف به پد 8 رسید و با لنکروزهای دوست داشتنی به مقر چادرها بازگشتیم.
بچه هایی که در عقبه مانده بودند به استقبال آمدند. خبر شهادتها را شنیده بودند و با دیدن ما، جای آنها را خالی می دیدند.
بچه ها را بغل می کردند و گریه می کردند. صحنه عجیبی شکل گرفته بود. وقتی نگاه ما به چادرها افتاد، تازه یادمان آمد چقدر جای بچه ها در این جمع خالی شده، در ارودگاه دیگر نه خبری از داود بود نه رضا، نه عبدالرحمن نه .... شانه ها در آغوش هم به شدت تکان می خورد و اشک ها جاری شده بود.
تبلیغات گردان در گوشه ای پارچه ای پهن کرده بود و نام شهدای عملیات را بر آن می نوشت. دیدن اسامی دوستانمان روی پارچه چنان منقلب کننده بود که از وصفش عاجزم.
فردای آنروز بعد از جمع و جور کردن وسایل ما را به ده روز مرخصی فرستادند و قرار شد بعد از مرخصی به پد8 در هور برگردیم. وقتی به اهواز رسیدیم گاهی دوستان می آمدند و از عملیات می پرسیدند. همه از موفقیت عملیات یاد می کردیم و از ضربه ای که به دشمن زده بودیم. همه مسرور و سرحال .
ندیدن بچه های همرزم در آن چند روز خیلی برایمان رنج آور بود ولی در یک قرار نانوشته همه در نمازجمعه می رفتیم و دیداری تازه می کردیم.
ده روز هم گذشت و به مقر اولیه در پد8 بازگشتیم.
بعضی چهره ها دمق بود و بعضی پرسشگر.
زمزمه ای بگوش می رسید که همه نیروها بعد از یک درگیری سخت، از منطقه عملیات بدر عقب نشسته اند و .....
باورمان نمی شد و برایمان خیلی سخت بود که بعد از آن همه زحمت و جانفشانی و دادن بهترین دوستان هیچ حاصل مادی برایمان نداشته. همه ناراحت و بغض کرده بودند. در این بین برادر شاه حسینی جانشین حاج اسماعیل همه را در سنگر بزرگی دعوت کرد تا مطلبی را بگوید.
خیلی بی حال وارد سنگر شدیم و بعد از مقدمه، کاغذی از جیب درآوردند و گفت امام به شما پیامی داده که برایتان می خوانم.
"حضرت امام در این پیام به رزمندگان یادآوری کرده بودند که تمامی اعمال شما چه جنگیدن و یا شکست در راستای ادای تکلیف می باشد و ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه، امروز روز استقامت و روز زنده شدن اسلام است".
نمیدانم خدا در این چند سطر چه قدرتی قرار داده بود که آنقدر آرامش بخش بود.
راستی مگر ما برای نتیجه جنگیده بودیم؟ ما تکلیفی داشتیم که باید ادا می کردیم، که کردیم. پس ناراحتی جایگاهی نداشت.
پس از این جلسه چهره ها باز شده بود و کم کم خنده ها بر لبها نشست. حالا به فرموده حضرت امام باید آماده می شدیم برای عملیاتی دیگر. آنهم عملیاتی به بزرگی والفجر8 که با نیت های خدایی توانست آن همه موفقیت بهمراه داشته باشد.
پس از چند سال به سراغ برادر شاه حسینی رفتم تا همان برگه پیام امام را که آنروز و در سال 63 قرائت کرده بود در اسناد نگهدارم که ایشان با گشاده رویی آنرا بما داد و اینک در معرض دید شما خوبان قرار می دهم.
پایان
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🔻 انتشار pdf کتاب شهید حاج قاسم سلیمانی به نام "من قاسم سلیمانی هستم" تألیف ناصر کاوه, به مناسبت روز 22 اسفند, روز شهید
🙏التماس دعا
💢 لطفا تا میتوانید نشر دهید...
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 گفتگو با سردار صفوی 4⃣1⃣
🔅 شما در همه ی مقاطع حساس و جنگ حضور داشتید به عنوان یک فرد مطلع بخصوص در حوزه های نظامی، بعد از جنگ چه تهدیداتی برای ما وجود داشته که با تدبیر رهبری از بین رفته است؟
در حوزه ی تهدیدات خارجی از سال 1990 که عراقی ها کویت را اشغال کردند و آمریکایی ها و متحدین آنها یک حمله ی بزرگی رابرای بیرون کردن عراق تدارک انجام دادند حضور آمریکایی ها در منطقه خلیج فارس برای ما یک خطر بزرگ بود. جنگ های دیگری مانند 2001 که آمریکایی ها به افغانستان حمله کردند و 2006 که آمریکایی ها به عراق حمله کردند سه حادثه ی بزرگ در اطراف ایران بود خصوصاً در 2001 و 2006 .
خاطرات بوش چاپ شده است در این کتاب نوشته شده که ما بعد از افغانستان و عراق می خواستیم به ایران حمله کنیم. البته نظامیهای ما مخالف بودند. ولی واقعیت این است که هم تدبیر مقام معظم رهبری در این سه جنگ بزرگ یعنی جنگ کویت، افغانستان و عراق هم سیاست های راهبردی نظام جمهوری اسلامی یعنی شورای عالی امنیت ملی و رفتار مجموعه دولت، مجلس و فرماندهان نظامی مانع از حمله دشمن به ایران شد.
ما به لطف خدا در بحث سیاست های راهبردی به گونه ای با آمریکایی ها و متحدین آنها رفتار کردیم که دو دشمن بزرگ ما در افغانستان و عراق از بین رفتند. صدام یک دشمن خبیث بود و طالبان هم دشمن بودند چون بسیاری از ایرانی از جمله سیزده دیپلمات ما را از بین بردند و هم تفکر انحرافی نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی داشتند. نتیجه ی رهبری مقام معظم رهبری و سیاست های شورای عالی امنیت ملی و مجموعه ی مسئولین این شد که وزن ژئوپولتیکی ایران افزایش پیدا کند. الان وزن ما در منطقه ی غرب آسیا یعنی افغانستان، پاکستان، سوریه ، لبنان کشورهای عربی منطقه برتر شده و کفه ی ترازوی قدرت در این منطقه به نفع ایران است.
این مسئله ناشی از هشیاری ملت ما، رهبری های مقام معظم رهبری و هم قدرت نیروهای مسلح و قدرت بازدارندگی است. مجموعه ی ارتش و سپاه پاسداران از یک قدرت بازدارنده برخوردار هستند. یعنی تجهیز، آمادگی و سیاست های آنها و رفتار آنها با آمریکایی ها. نیروی دریایی سپاه به ناوگان دریایی آمریکا در تنگه هرمز اعلام خطر می کند و به آنها می گوید که این منطقه آب های ایران است و نباید وارد آن شوید. یا برخوردی که ایران با انگلیسی ها کرد. در این بیست و چهار سالی که از جنگ گذشته اقتدار ملی ایران در بعد سیاسی، امنیتی و اقتصادی افزایش پیدا کرده ایران قدرت برتر منطقه است.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂