eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 0⃣7⃣ خاطرات مهدی طحانیان علاوه بر این مشکل، سرگرد محمودی هر صبح ارشد آسایشگاهها را احضار می کرد و می گفت: «اگر خبرنگار بیاید به همه تفهیم کنید دیگر هیچ کس حق حرف زدن ندارد. فقط هرکس نام و نام خانوادگی اش را می گوید و نهایتا محلی که اسیر شده است. اگر خبرنگار سؤال دیگری پرسید، می گوید این سؤال سیاسی است، اینجا کشور عراق است. من یک اسیر هستم و اسیر در جریان اوضاع سیاسی نیست. همین و بس!» هر روز سرگرد این موضوع را به علی رحمتی، فرمانده ایرانی اردوگاه و نیز به مسئول قاطع و ارشدها گوشزد می کرد. همه چیز را نوشته بود و به در و دیوار آسایشگاه زده بود. درباره بحث خبرنگارها هم خیلی کار می کرد. فهمیدیم سرگرد چقدر از مواضع خودش عقب نشینی کرده است. او ناامید شده بود بتواند جلوی خبرنگارها از ما حرف بکشد. او می خواست ایران را کشوری جلوه دهد که حقوق بشر را زیر پا گذاشته و کودکان را به زور وارد جنگ کرده است. در عوض، صدام را انسانی بشردوست نشان بدهد که دلش به حال این بچه ها می سوزد و می خواهد حامیشان باشد. سرگرد این آرزو را که علیه رهبر و کشورمان حرفی بزنیم کنار گذاشته بود و فقط می خواست حرف نزنیم. عده ای که تازه اسیر شده بودند، خواسته سرگرد به نظرشان معقول و منطقی می آمد و موافق این طرح بودند. اما ما که یک سال در اردوگاه عنبر خبرنگارها را دیده بودیم، می دانستیم سرگرد به نیت و خواسته اش نرسیده و به ناچار به این راه متوسل شده است. سرگرد می خواست خبرنگارهای خارجی فقط از ما فیلم بگیرند و بروند. بعد روی این فیلم هر متنی که دلش می‌خواهد بگذارد و هر انگی به جمهوری اسلامی بچسباند. همراه با بچه هایی که از عنبر آمده بودیم و سرگرد را می شناختیم، سعی کردیم بگوییم او دارد عقب نشینی تاکتیکی می کند و نباید ساکت بنشینیم و به خواسته اش تن بدهیم. اما شناساندن شخصیت سرگرد به تازه واردها و همراه کردنشان با جمع، قدری زمان می برد. اسرای جدید چون همه بین پانزده تا بیست سال داشتند و ماه های اول اسارت خود را سپری می کردند، گاه با هم دعوا می کردند. ما این رفتارها را در عنبر نداشتیم و در جمع خودمان هم ندیده بودیم. اگر تک و توکی پیش می آمد، زود غائله ختم می شد. اما اینجا در رمادی کار بالا می گرفت. چندتایی تند بودند، حرف گوش نمی کردند و کار سخت می‌شد. بیشتر بچه هایی که این روحیه ستیزه جویی را داشتند، زود طعمه دشمن می‌شدند. ممکن بود به خاطر غذای بیشتر یا یک ساعت اضافه ماندن در محوطه، تن به جاسوسی هم بدهند و بچه های حزب اللهی نمی خواستند کسی را از دست بدهند. حتی اگر شده بود از همان جیره غذایی ناچیز و یا حقوق اندک اسارت برای تأمین بیشتر آنان مایه بگذارند، این کار را می کردند تا بهانه دستشان ندهند. بعضی از این بچه ها با دعا خواندن مخالف بودند. موقع نماز جماعت خواب بودند و بلند نمی شدند. بچه های حزب اللهی سعی می کردند با زبان خوش و برادرانه به او بفهمانند این اعتقادات و معنویات و اتحاد ماست که می تواند اسارت را بر ما آسان کند، نه یک وعده غذای بیشتر و یک ساعتی بیرون ماندن. اما کو گوش شنوا! ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
اردوگاه عنبر عراق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 تاریخ شفاهی مصاحبه حجت الاسلام دکتر عبدالله حاجی صادقی قسمت یازدهم دستاوردهاى دفاع مقدس حصون: درباره دستاوردهاى دفاع مقدس نظرتان چیست و آیا به اهدافمان رسیدیم؟ اینکه فرمودید آیا به هدفمان رسیدیم، ما هدفى نداشتیم، دشمنى به ما حمله کرده بود باید در مقابلش مى ایستادیم! انقلابمان و نظاممان را حفظ مى کردیم. دشمن نتوانست یک وجب از زمین ما را بگیرد و ذره اى به انقلاب ما آسیب برساند این بزرگ ترین پیروزى بود، چون اجازه ندادیم که دشمن بتواند به اهدافش برسد! و حتى او را ناتوان و ذلیل و پشیمان کردیم! هم او را و هم همه پشتیبانان او را! ما اسم دوران هشت سال را گذاشته ایم دفاع مقدس. ما حمله نکرده بودیم. ما تعرضى نکرده بودیم که جایى را بگیریم. ما دنبال این بودیم که انقلابمان را حفظ کنیم، تمامیت ارضى و نظاممان را حفظ کنیم. که در طول دویست سال گذشته هیچ گاه کشور مثل این مقطع عمل نکرده بود، با این که عرض کردم ظاهرا آمادگى اش نبود. اما نکته دوم اینکه آیا در کنار این پیروزى، به نتایجى دیگر هم رسیدیم یا نه دو مطلب را بیان کنم. اول اینکه ببینیم دشمن با چه هدفى متعرض انقلاب شد و جنگ را تحمیل کرد. من به نظرم مى آید که هدف محورى و اساسى استکبار جهانى به همراهى نظام سوسیالیستى شرقى و دست نشاندگى صدام و برخى از دیگران که در منطقه بودند، این بود که انقلابى را که با ماهیت دینى شکل گرفته بود و این خطر را براى آنها داشت که به تدریج کل منطقه و کل جهان را تحت تاثیر قرار دهد، از بین ببرند. این جمله گویا مال نیکسون در همان اوائل انقلاب است که: «انقلاب اسلامى ایران زلزله اى است که تمام کاخها را، از جمله کاخ کرملین و کاخ سفید را ویران مى کند!» و لذا نیکسون پیشنهاد مى کند که دو ابرقدرت شرق و غرب در برابر این انقلاب اسلامى وحدت پیدا کنند. جالب این است که ایشان همان کسى است که چند سال قبل از آن کتابى در چهارصد و هفتاد صفحه درباره خطر پیشرفت کمونیسم به سوى غرب نوشت و غرب را ترساند از نفوذ کمونیسم در غرب! چطور شد که همین آقا بعد از پیروزى انقلاب، چنین پیشنهادى مى کند؟! بنده اعتقادم بر این است که در دهه اول انقلاب، یکى از مهم ترین عوامل بقاى انقلاب جنگ بود. نه تنها آنها به هدفشان نرسیدند، بلکه جنگ در تداوم و حفظ انقلاب کمک شایانى کرد! گوشه هایى را اگر بخواهم اشاره کنم یکى همین بود که اگر جنگ پیش نیامده بود خیلى از باطلها پیدا نمى شد و منافقین که بعد از انقلاب به عنوان مجاهدین خلق خیلى جاها مطرح بودند، باید یک جایى مى آمدند و در دوران دفاع مقدس با ترک صحنه دفاع از اسلام و انقلاب نشان مى دادند که باطلند. خطر جریان بنى صدر، جریان ملى گرایى و جریان منافقین و گروههاى چپ، در این کشور جز در پرتو جنگ قابل رفع نبود. اگر اینها در یک فضاى آرام مانده بودند، همان 11 میلیون رأى بنى صدر را به رخ ما مى کشیدند و نظام را استحاله مى کردند! ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 1⃣ روزهای مقاومت خرمشهر راوی: مصطفی اسکندری بسم الله الرحمن الرحیم ⭕️ صبح روز هشتم مهرماه سال ۵۹ همانند روزهای قبل پس از جمع شدن اعضای گروهمان در کوتشیخ سر گروهمان (صاحب) تماسی با شهید جهان آرا گرفت و در خصوص محل اعزاممان کسب تکلیف کرد . دستور چنین بود : ✍🏽 به کمک پادگان دژ بروید . ⭕️ طبق معمول روزهای قبل اسلحه و مهمات مورد نیاز را برداشتیم و سوار ماشین شورلت وانت شدیم و از مقر بطرف پل فلزی حرکت کردیم. در مسیر هنگام رسیدن به پل با صحنه های ناراحت کننده و مایوس کننده ای مواجه شدیم. تعداد زیادی سرباز و درجه دار، با وضعیت های مختلف، با اسلحه ، بدون اسلحه، با خودرو ، با پای پیاده درحال عبور از پل به طرف کوتشیخ بودند. علایم شکست در چهره آنان کاملا آشکار بود. ⭕️ در طول مسیر خیابان عشایر و کمربندی صحنه های روی پل در چند جا جلوی چشمانمان ظاهر شد. هرچه به پادگان نزدیکتر می شدیم صدای شلیک انواع سلاحها و انفجار انواع گلوله ها بیشتر می شد. بالاخره از کمربندی به طرف درب ورودی پادگان رفتیم . در بیرون پادگان در محوطه سمت چپ فردی را دیدیم که با چفیه عربی صورتش را پوشانده بود و در کنار یک قبضه خمپاره ۱۲۰ به تنهایی مشغول شلیک بود. به محض پیاده شدن از ماشین، به طرف او رفتیم تا از آخرین وضعیت پادگان مطلع شویم. با لهجه اصفهانی جوابمان را داد ولی برای صحبت کردن با او باید داد می زدیم چرا که در اثر شلیک خمپاره گوش هایش کیپ شده بود. اسمش را پرسیدیم . گفت مرتضی هستم. روزهای بعد چند بار او را دیدیم . بچه ها به او می گفتند "مرتضی اصفهانی" سال های بعد فهمیدم که سردار مرتضی قربانی همان مرتضی اصفهانی روزهای اول جنگ است. پیگیر باشید ⏪ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا