eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 2⃣7⃣ خاطرات مهدی طحانیان علی رحمتی پنجاه سال داشت و علی اللهی بود و شده بود ارشد آسایشگاه. می گفتن اسرای حزب اللهی روی شخصیت او کار کرده بودند تا از مسلک باطل خود دست کشیده و توبه کرده بود، قدری هم سبیل هایش را کوتاه کرده بود. اما همچنان سبیلش از سبیل عراقی ها کلفت تر بود. از صبح تا شب به تک تک آسایشگاه ها سر میزد و سخنرانی می کرد که: بله آقایان! وظیفه من است از شما مثل بچه هایم مراقبت کنم. دوست دارم این ایام اسارت به شما خیلی سخت نگذرد. اسارت به خودی خود فشار آور است کاری نکنیم که این فشار از طرف دشمن چند برابر شود و بزنند ناقصمان کنند یا آب و غذای حداقلی‌مان را قطع کنند. بیایید حالا که دشمن تا این حد مهربان و منطقی شده که می گوید وقتی خبرنگار آمد فقط کافی است شماها حرف نزنید، به خواسته اش عمل کنیم. عراقی انتظار ندارد در مقابل چشم جهانیان، ضد مملکت و رهبر مان صحبت کنیم. اگر شماها بچه های خوبی باشید، دست من هم باز است تا از عراقی ها برایتان درخواست امکانات بیشتر بکنم. شماها جوان و در سن رشد هستید، این تغذیه برای شما کافی نیست. باید کاری کنم عراقی ها قبول کنند به شما غذای بهتر و باکیفیت تری بدهند.» او مدام روی سلامتی و تغذیه بهتر تأکید می کرد؛ دو موضوعی که اصلا دست ما نبود و همه تلاشمان این بود که به آن کمتر توجه کنیم. او خبر نداشت اگر سرهنگ محمودی - که از بدو ورودم به رمادی متوجه ارتقا درجه اش شده بودم - استراتژی تازه‌ای اتخاذ کرده و مهربان شده و فقط از ما می خواهد حرف نزنیم، به این دلیل است که مبارزه ما را علیه خواسته هایش دیده است و می داند حتی اگر ما را بکشد، علیه رهبر و مملکتمان حرفی نمی زنیم. به همین دلیل من و خیلی از بچه های حزب اللهی با حرف های او موافق نبودیم. در فاصله دو ماه آن قدر روی این موضوع تأکید شد که هنگام آمدن خبرنگارها کسی حرف نزند و اگر چیزی بگوید خونش گردن خودش است و رفتار او باعث می شود کل اردوگاه تنبیه شود، که سایه رعب و وحشت بر همه جا مسلط شد. ارشدها و حتی بچه های حزب اللهی‌ها هم متقاعد شدند و سفت ایستادند که اگر خبرنگارها آمدند هیچ کس حق حرف زدن و پاسخ دادن به سؤالاتشان را ندارد. فضایی در آسایشگاه‌ها به وجود آمده بود که اگر کسی خلاف این عمل می کرد و جلوی خبرنگارها حرف می زد، نه تنها عراقی ها را با خودش طرف می کرد، بلکه از میان دوستان خودش هم تا حدودی دچار مشکل می‌شد... بیشتر بچه هایی که در اردوگاه رمادی بودند، تجربه اسارت نداشتند و نمی دانستند اوضاع چگونه است و عراقی ها چه قصد و نیتی را دنبال می کنند. به همین دلیل عده ای از ما که از عنبر آمده بودیم و حداقل یکسال و نیم سابقه اسارت داشتیم، وظیفه خودمان می دیدیم بچه ها را در جریان آمدن خبرنگارها بگذاریم. بنابراین، با بچه ها حرف زدیم و گفتیم: «بدانید که ما برای حق می جنگیم و عراقی ها برای باطل. آنها از ابتدای اسارت با نادیده گرفتن حداقل امکانات رفاهی و درمانی و تغذیه خواسته اند حواس و درخواست ما را روی مسائل مادی و نظایر آن متمرکز کنند تا با این شیوه، دست و پای ما را ببندند. اما بدانید اگر به این نیازها تن بدهیم و مدام به فکر تأمین معیشت و یا سلامت خودمان باشیم تا مبادا از طرف دشمن صدمه ببینیم، به ورطه‌ای می افتیم که دشمن خواسته است. اگر اسارت واقعی خودمان را به دشمن نشان ندهیم، او به خواسته های مادی ما تن نمی دهد. اینجا هم مثل میدان جنگ باید از جان گذشته باشیم تا بتوانیم مقابل عراقی ها قد راست کنیم.» گفتیم: «شماها نباید اجازه فیلمبرداری و عکس گرفتن به خبرنگارها بدهید. ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 تاریخ شفاهی مصاحبه حجت الاسلام دکتر عبدالله حاجی صادقی قسمت سیزدهم حضور جوانانِ مجروح شیمیایى، در کشورهاى اروپایى، نیز خود بهترین تبلیغ و بیان واقعیات جنگ به وسیله خود دشمنان بود. ببینید جنگ کارى را کرد که انقلاب کرده بود. انقلاب ابهت استکبار را شکسته بود و جنگ پر و بال آن را ریخت. یک کشور تازه انقلاب کرده جوان، در برابر یک تهاجمِ به این وسعت و به این سبک، هم آسیب ندید و هم از انقلابش به خوبى دفاع کرد! یکى از بودایى ها گفته بود انقلاب شما فقط احیاى اسلام نبود، احیاى تفکر دینى بود و مقاومتتان در دوران دفاع مقدس و ایستادگى که در برابر دشمن انجام دادید فقط این نبود که ایران ایستاد، بلکه نشان داد که مى توان در مقابل مجهزترین دشمن ایستادگى کرد و آن را سرنگون ساخت. پس عامل دوم در صدور انقلاب اسلامى، به نظر بنده دفاع مقدس است. امام وعده فرمودند که ما سنگرهاى کلیدى جهان را فتح مى کنیم. فتح این نیست که رزمندگان ما و سپاه ما برود جاهایى را بگیرد، فتح ما این است که قلوب را در اختیار داریم. رئیس جمهور ما به هر کشورى مى رود ببینید چگونه استقبال مى کنند؟ امروز در سازمانهاى جهانى و در مجالس بزرگ، انقلاب چه جایگاهى دارد؟ اسلام چه جایگاهى دارد؟ ما هنوز هم به آثار و تلاش رزمندگان افتخار مى کنیم. اینها الگوهاى جامعه ما هستند. جامعه، مخصوصا جوانان جامعه نیاز به اسوه دارند، نیاز به الگو دارند. بعضى تلاش مى کنند بعد از دفاع مقدس الگوها را تغییر دهند، چهره هاى جدیدى بیاورند. حالا نمى خواهم بگویم چهره هاى بدى هستند، امّا چهره هاى دیگرى، غیر از چهره هاى ارزشى و ایثارگرى را دارند جایگزین الگوهاى ما مى کنند. ما باید مراقب این باشیم. ما نه با علم، نه با ورزش و نه با هیچ کدام از اینها مخالفتى نداریم. اما برجستگى کشور به علمى است که با ایمان گره خورده باشد و ورزشى است که داراى پشتوانه معنوى باشد. نحوه نادرست استقبال ما از تیم ملى فوتبال کشورمان بعد از شرکت در بازیهاى جام جهانى، نشان داد که ما منتظر این هستیم که دنیا چطور ورزش مى کند و الگوها کدام هستند؟ ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻آیا می دانید در محور شمال کرخه و غرب اهواز، در عملیات بیت المقدس، طرح ریزی به شکلی بود که باعث درگیر شدن دو لشکر 5 مکانیزه و 6 زرهی عراق و جلب نظرات دشمن به این منطقه حساس شد و فکر نمی کرد تک اصلی در جای دیگری باشد؟ و همین امر موجب شد تا سایر یگانها بتوانند بدون برخورد به یگانهای مدافع عراقی، با استفاده از فرصت بدست آمده، از عرض کارون گذشته و خود را به نوار مرزی برساتند . @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 3⃣ روزهای مقاومت خرمشهر راوی: مصطفی اسکندری ⭕️ مورد دیگری که اکنون یادم آمد اینکه تعدادی از افرادی را که خلع سلاح کردیم به ما خبر دادند که چند ماشین شخصی پر از سلاح و مهمات، نرده ها و سیم های خاردار ضلع شرقی پادگان به طرف عباره را بریده و از آنجا خارج شدند. در هر حال با ورود به محوطه پادگان در لحظاتی که شدیدا زیر آتش سنگین تانک ها و نیروهای مستقر در شمال سیل بند بودند صحنه های مختلفی را مشاهده نمودیم که بعضی از آنها را که بیاد دارم در اینجا ذکر می کنم. در وسط پادگان، منبع آبی مرتفع بود که بدنه آن بصورت شطرنجی رنگ آمیزی شده بود. در یک لحظه تانکهای دشمن آنرا نشانه گرفته و گلوله ای به آن زدند . من در فاصله چند ده متری این منبع بودم که با صدای انفجار بلا فاصله سرم را بلند کردم و ورق آهنی بزرگی را مشاهده کردم که از جداره منبع کنده شده و به پایین پرتاب گردید. در همین حین یک درجه داری که پشتش به منبع بود و به طرف من می آمد و متوحه سقوط ورق آهن نشده بود از کمر مورد اصابت آن ورق واقع شد و نقش بر زمین شد. صحنه بسیار دردناکی بود. ⭕️ پس از فارغ شدن از قضیه ۱۰۶ ها بطرف محل درگیری در قسمت شمال پادگان حرکت کردیم . در بین راه یک استوار تمامِ هیکل داری ایستاده بود. وقتی که عزم ما را برای رفتن به جلو مشاهده کرد ما را صدا زد و گفت (کی خدمت سربازی رفته و کار با اسلحه را بلده ؟ ) من جلو.رفتم . یک قبضه آرپی جی هفت با یک کوله پشتی حاوی چند موشک به من تحویل داد و گفت این بیشتر به دردتان می خورد تا تفنگ . من گفتم بلد نیستم با آن کار کنم . گفت. مگر با تفنگ ژ ۳ کار نکردی گفتم چرا . گفت تیر اندازی با این هم مثل همان است فقط این موشک را اینجوری آماده کن . خرجش را ببند . اینجوری توی لوله قبضه بذار و قبل از نشانه روی این تیکه پارچه سر موشک را بکش. اسلحه آماده شلیک است بقیه اش مثل ژ ۳ . حالا برو ببینم چکار می کنی. بقیه برادران نمیدونم چیزی از او.گرفتند یا.نه در هرصورت مسافت خالی بین ساختمان های پادگان تا سیل بند را با هر درد سری بود طی کردیم. ⭕️ با رسیدن به پشت سیل بند شاهد تعداد اندکی نیرو بودیم که هنوز در جای خود استوار مانده و به مقاومت در برابر نیروهای دشمن ادامه می دادند. تانکهای دشمن شب قبل، از تاریکی استفاده کرده و خود را به پشت سیل بند چسبانده بودند و از آنجا با تیر مستقیم ساختمان های شهر بخصوص پادگان دژ را به گلوله می بستند. وقتی ما به سیل بند رسیدیم دقایقی قبل تانکها آنجا را ترک کرده بودند. بر بالای سیل بند رفتیم . آثار شنی تانکها بر روی زمین کاملاً مشهود بود. در فاصله حدوداً پانصد متری سیل بند تانکی را مشاهده کردیم که در بتن هایی متوقف شده بود. تصمیم گرفتیم به سراغ آن تانک برویم . علاوه بر بچه های گروه ما چند نفر دیگر هم که در آنجا بودند با ما همراه شدند از جمله یک گروهبان دوم ارتش که در بین راه با ما عربی صحبت کرد و گفت من هم بچه خرمشهرم. متاسفانه فامیلش را فراموش کردم ولی یادم می آید که می گفت خانه ما در منطقه (رویس) است. حدود چهارده نفر بودیم که به راه افتادیم. به فاصله چند متری تانک رسیدیم. من و کریم رویی زاده و حمزه جراحی که خدمت سربازی رفته بودیم و همچنین آن گروهبان ارتش هرکدام پیشنهادی برای چگونگی نزدیک شدن به تانک دادیم . بالاخره تصمیم گرفتیم به شکل یک حلقه بزرگ از همه طرف به تانک نزدیک شویم. همین کار را کردیم . یکی از بچه ها از دوربین های منشوری از بیرون تانک، داخل آن را نگاه کرد و گفت دو نفر داخل هستند. پیگیر باشید ⏪ @defae_moghadas 🍂
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 آهنگران، یادگاری از دفاع مقدس @defae_moghadas 🍂