-حسین جنتے🕯👣•
اگر به کشتنِ من آمدی چراغ بیاور
که سالهاست به جز سایه ام سپاه ندارم!
#شاعرانــــہ
-یدالله گودرزے📐🫀
چشمانِ تو شعریست که صد قافیه دارد
اما چه کنم؟ با دلِ من زاویه دارد...
#شاعرانــــہ
36.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرد حرم، دویدهام...
صفا و مروه، دیدهام...
هیچ کجا براے من کرب و بلا نمےشود🙃🌱
#نوحہ
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
• 🌿" زخم پیچک " 🎬 #قسمت_ششم 🖇~ گاهی مرز میان مرگ و حیات، نخیست از جنس نفس! روح از تن عروج میکن
•
🌿 " زخم پیچک "
🎬 #قسمت_هفتم
🖇~ دلتنگے، همچون غبارےست کہ از جان نمےرود...
در هر نفس بالا مےآید و در سکوت فرو مےنشیند.
گویی تک تک سنگفرشهاے پیادهرو، ردّے از اوست.
و گاهے مرگ، مدفون شدن در میان دلتنگے و وهم است! ~
***
صدایم را که میشنود، نگران میگوید:
+حیدر! خوبی؟
نفس عمیقی میکشم. حجم انبوهی از بوی الکل در سینهام میپیچد.
-فکر کنم زندهام!
صدایش مملو از حرص میشود.
+یعنی چی که زندهام؟ مگه بهت نگفته بودم مواظب ریهات باشی؟!
لبخند ریزی روی لبم نقش میبنند.
-ای بابا! تقصیر من چیه خانم؟ آبگرمکن منزلتون ایراد داره!
+قرار بود هر ماه چکش کنی که نشتیِ گاز نداشته باشه.
دستم را میان مویم میبرم و با شرمندگی میگویم:
-انقدر سرم شلوغ بود، کلا یادم رفت!
نفس پر حرصی میکشد و میگوید:
-محض اطلاع واسه یه ساعت دیگه بلیت گرفتم. دارم میام ایران.
از تعجب نیمخیز میشوم. تخت زیر وزن ناگهانیام صدا میدهد.
چشمانم کم مانده از حدقه بیرون بزند.
-شوخی میکنی؟ بــ...برا چی داری میای؟ وایسا ببینم... اصلا از شرکت مرخصی گرفتی؟! با حاج رحیم هماهنگ شدی؟؟؟
واست دردسر میشههااا...
-چتههه آروممم... نفس بگیر!
و با ذوقی که درون صدایش موج میزد، گفت:
-آره اجازه گرفتم.
اومدن من اینقدر ترس داره؟
نکنه با کسی ریختی رو هم، میترسی بیام گیرت بندازم!؟
خندهام میگیرد.
-همین یه زن واسه هفت پشتم بسه! حوصلهی دوتا شلوارو ندارم.
ولی جدی میخوای بیای؟ من حالم خوبهها.
چشم غرهاش را از پشت گوشی حس میکنم.
-من دنبال بهونه بودم که یه چند روز برگردم ایران! یه کاری...
یکدفعه با سکوت، جملهاش را قطع میکند. پشت گوشی کلماتی ناواضح رد و بدل میشوند. اگر اشتباه نکنم انگلیسی حرف میزنند! بعد از چند ثانیه با صدایی آرام و زمزمهوار، میگوید:
-باید برم... بعدا میبینمت حیدرجان!
تماس را قطع میکند. ناخودآگاه چند ثانیهای زل میزنم به صفحهی گوشی.
راستی! چند ماه است که ندیدمش؟
یکماه؟ دوماه؟
نمیدانم این وضعیت تا کی ادامه دارد!
در این یک سالی که ازدواج کردهایم آنقدر کنار هم نبودهایم که همین یک روز بودنها برایمان ته خوشیست!
با تنگ شدن نفسم، ماسک اکسیژن را روی صورتم تنظیم میکنم و دراز میکشم.
به قصد استراحت، دوباره چشم روی هم میگذارم.
صدای بیمارستان برایم مثل لالایی ست!
همانکه میخواهم گرم خواب شوم، دوباره همان تصاویر به ذهنم هجوم میآورد.
خون از زیر پایم میجوشد و بالا میآید.
شاخههای دور گردنم هرلحظه کلفتتر میشوند.
🌿بہ قلـــــم فاطـمہزهرا باباشپـور
← پ.ن: من عاشقِ کمرنگِ توام، میدانی؟
هر ثانیه دلتنگِ توام، میدانی؟!🫀
-علیرضا کریمے
~لینڪ نــــاشناس👀👣↓
https://harfeto.timefriend.net/17593313906625
~کاناݪ نــــاشناس✍🏼↓
https://eitaa.com/joinchat/2903311318C8e2bc8abb8
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
• 🌧🪟ڪاش قطرہ بارانے بودم کہ بر پنجرهے نگاهت تکیہ زدہ...
•
🫂💍ڪاش انگشترے بودم ڪہ قدرے تورا بغــݪ ڪردہ...