این روزا کجا بودیم؟
کسی چیزی گفت؟
همه ساکت ماندیم!!!
چیزی نگفتیم!
ولی حالا دیدید بدون اینکه نظام کسی را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار دهد!
چگونه سرو صدا کردن؟
دیدید اینقدری بلندش کردن که شد جزو ترند های اولیه ی جهانی؟
الان حق اون دختر شهیدی داره خورده میشه که یک بیحجاب بهش اهانت میکنه!
ولی سکوت میکنه...
#بیدار_شویم ‼️
بعید نیست این پررنگ کردن داستان خانم مهسا امینی برای کمرنگ کردن روز اربعین نباشه
قابل توجه کسایی که شایعه پراکنی کرده بودن که رهبر مریض شده و دور از جان فوت کرده...👇🏼
••| و اینم آقامــون امروز صبح اونم بی عصا...
عجب ماھ بلندے ٺو... ! ♡
#ببخشید که بساط شایعه سازی هاتون رو بهم میریزم ツ
#نشرعکسحضـرت_آقا_باشما...
محرم تمام شد ولی...
هنوزهم پرچم حسین پا برجاست...
محرم تمام شد ولی صدای هل من ناصرش در گوش هاست.
محرم تمام شد با نالههای یا زهرا
محرم تمام شد در انتظار روضهها
بروید و باز پیرهن سیاه از تن بردارید
باز داخل بقچه بگذارید
تا سال پیشرو که حسین فرا بخواند شمارا
و در این میان فرامون نکنید قیام حسین و یارانش را
و آنهایی را که در آرزوی یاریاش چشم بستند و رفتند.
بروید.. نه!
صبر کنید
دلهایتان را با خود نبرید.
بگذاریدش بین الحرمین میان دو برادر و زیر پاهای زوار.
حیفاست غم حسین را فراموش کند...
دکتر انوشه یهجا خیلی قشنگ میگن: با هر کی دوست بشیم، شِکل و فُرم اونو میگیریم.
حالا شما فکرشو کنید اگر با خدا دوست بشیم چه زیبا شکل میگیریم🌱
+ من عاشق این تَفَکُراتِ نابم :))
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
🔮#قدرت_حجاب 🗝#قسمت11 حجاب من به من یادآوری می کنه که من می خوام قبل از ظاهرم بر اساس شخصیتم و ویژگی
🔮#قدرت_حجاب
🗝#قسمت12
و اما فلسفه ی حجاب؟
آرامش روانی
رشد معنویت
استحکام خانواده
سلامت اقتصادی ،سیاسی و علمی
حفظ عزت و کرامت زن
انسجام فرهنگی
کاهش خیانت و نا امنی
شکر نعمت زیبایی
و همه ی اینهاست که ثابت می کند قدرت در حجاب خلاصه شده.
پایان
#پلاڪ
🗯@eshgss110
‹🦋🌼›
خدا زمین رو مدور آفرید تا به انسان بگه
همون لحظهای که فکر میکنی به آخر دنیا رسیدهای
درست در نقطه آغاز هستیツ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
✨'قصّہ اسارت'✨
شبهای دوشنبه که میشد، ... درد خود را فرامـوش مـیکرد. هـمان طور که روی تخت بـهداری دراز کشیده بـود، بـرایش دعـای توسل مـیخوانـدم. او اشک مـیریخت و بـرای سـلامتی امـام خـمینی دعـا میکرد.
روزی دو سه آمپول به او تزریق میکردند تا دردش تسکین یـابد. یک روز که حالش خیلی وخیم بود، ساعت ۲ بعد از ظهر، پزشکیار اردوگاه، آمپولی به او تزریق کرد و او توانست چند قدمی از بـهداری بیرون برود.
در بین راه دیدمش، پیشانیاو را بـوسید. گـفتـم:"صــادقیان! دیگـر نسبت به ما کـم لطف شدهای. دیگر دعای مرا گوش نمیدهی. همیشه خوابی".
به گریه افتاد: امـا غیرتش اجازه نداد که از دردهایش بگوید. گفت:"در دعای توسل برای امام عزیز دعا کن"!
و آن روز، روحش از قفس تن پرواز کرد و در کنار دوستان شهیدش آرام گرفت و ما ماندیم و هجران و اندوه و آه.
#پلاڪ